تبیان، دستیار زندگی

حزب توده، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق؛

از تلاش برای براندازی پهلوی تا انحراف از انقلاب اسلامی

در میان گروه‌های مبارز در آستانه انقلاب، چند جریان به جهت گستردگی، تأثیرگذاری و انسجام سازمانی از اهمیت بیشتری برخوردار است. حزب توده ایران، نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق، سه جریانی هستند که از لحاظ قدمت و فعالیت مدنی در بسترسازی پیروزی انقلاب مؤثر بوده‌اند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
گروه های انقلابی

در راه سرنگونی سلطنت 2500 ساله و پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، علاوه بر مردم متدین پیرو خط امام خمینی(ره)، جریان‌ها و گروه‌های دیگری نیز حضور داشتند، اما طرح دو مسئله درباره جریان‌های مبارز و مخالف سلطنت اهمیت دارد؛ یکی اینکه هر جریانی چه میزان در پیروزی انقلاب سهیم بوده و دیگر اینکه در بین این گروه‌ها، کدام‌یک آرمان‌های بومی‌، کارآمد و به صلاح و منفعت کشور داشته‌اند.

در میان گروه‌های مبارز در آستانه انقلاب، چند جریان به جهت گستردگی، تأثیرگذاری و انسجام سازمانی از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. حزب توده ایران، نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق، سه جریانی هستند که از لحاظ قدمت و فعالیت انقلابی، در پدید آمدن اعتراضات مردمی مؤثر بوده‌اند؛ گرچه بیشتر این جریان‌ها به جهت سرکوب توسط حکومت پهلوی در دهه‌ سی تا اوایل دهه پنجاه، در اوج مبارزات سال‌های 56 و 57 حضور پررنگ و تأثیر مستقیمی نداشتند.

حزب توده؛ مبارزان خلق یا شیفتگان شوروی؟

سال 1320 پس از کناره‌گیری رضاخان از قدرت، فضای سیاسی کشور آزادتر شد. با آزادی و گردهمایی مجدد تعدادی از مارکسیست‌های زندانی، موسوم به گروه "53 نفر"، حزب توده ایران با جوانان روشنفکر و تحصیل‌کرده، به دبیر کلی سلیمان اسکندری، از فعالان انقلاب مشروطه تشکیل شد. حزب توده علاوه بر جذب هزاران نفر از دانشجوها، کارگران و روشنفکران جامعه، تأثیر بسزایی بر شکل‌گیری جریان‌های انقلابی و چریک‌های مسلح داشته است.

توده‌ای‌ها با توجه به بستر دینی جامعه، مخالفت علما با کمونیسم و رویکرد منفی حکومت نسبت به بلوک شرق، تمایل خود به مارکسیسم و کمونیسم را پنهان می‌کردند. یرواند آبراهمیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران دراین‌باره می‌نویسد: «گرچه بنیان‌گذاران حزب توده مارکسیست و طرفدار سرسخت اتحاد شوروی بودند، خودشان را کمونیست نمی‌خواندند.»[1]

مهدی پرتوی رئیس تشکیلات مخفی حزب توده ایران درباره ارتباط حزب با شوروی در سال‌های پس از انقلاب می‌گوید: «ارتباطی بود که با شوروی‌ها وجود داشت و تبعا حزب خودش را موظف می‌دانست که راجع به تحولات داخل ایران در عرصه‌های گوناگون به آن‌ها اطلاعات دهد.»



اعضای حزب توده گرچه با شعارهای ضد استبدادی و حمایت از حقوق کارگر و خلق رنج‌دیده فعالیت می‌کردند، اما در عمل آرزوی ایرانی الگو گرفته از شوروی کمونیسم را در سر می‌پروراندند و لنین را الگوی مبارزاتی خود قرار داده بودند. بابك امیر خسروی از اعضای حزب توده معتقد است، یكی از اشكالات نیروهای چپ این بود كه لنین زده بودند؛ او می‌گوید: «لنینسم چراغ راهنمای ما بود، اندیشه راهنمای ما چپ مائوئیسم بود.»[2]

اعضای حزب گوش‌به‌فرمان شوروی بوده و از همه سیاست‌های حزب کمونیسم شوروی حمایت می‌کردند. صادق زیباکلام پژوهشگر اندیشه سیاسی تاریخ معاصر در کتاب "مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی" می‌نویسد: «حزب توده نه‌تنها مخالفت و ایرادگیری نسبت به سیاست‌ها و اعمال حزب کمونیسم شوروی را گناهی نابخشودنی می‌دانست، بلکه توجیه این سیاست‌ها را رسالتی انقلابی می‌پنداشت.»

حزب توده علیرغم قدرت و نفوذی که بین سال‌های 1320 تا 1332 به دست آورده بود، بعد از کودتای 28 مرداد و دستگیری بسیاری از اعضا و فرار برخی از رهبران این حزب به شوروی و کشورهای اروپای شرقی، از صحنه سیاسی و اجتماعی ایران حذف شد و به‌جز دو نشریه «ضمیمه مردم» و «شعله جنوب» و اداره برنامه «رادیو پیک ایران» فعالیت مستقیم و تأثیرگذار دیگری نداشت؛ البته در دهه چهل انشعاباتی در حزب به وجود آمد که "سازمان فداییان خلق" یکی از مهم‌ترین این گروه‌ها است. فداییان خلق، مارکسیسم بوده و مشی مسلحانه داشتند، اما همچون حزب توده، توسط رژیم پهلوی سرکوب شدند.

اعضای حزب توده در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب، برای همراهی با نیروهای انقلاب، به رهبری امام خمینی(ره) اختلاف‌نظر داشتند. امثال کیانوری؛ از تئوریسین‌های اصلی حزب که در مواضع انقلابی خود تندتر بودند، اعتقاد داشتند باید با هر جریان ضد سلطنتی همراه شویم و عده‌ای دیگر مثل اسکندری این کار را اشتباه می‌دانستند.

بابك امیر خسروی از اعضای سابق حزب توده می‌گوید: «در آستانه انقلاب این‌طور نبود كه حزب توده ایران طرفدار سرنگونی باشد. سلیمان اسكندری طرفدار تحول آرام و مسالمت‌آمیز بود. او طرفدار این بود که آقا نروید دنبال انقلاب، شما بروید دنبال انقلاب، آلترناتیو ما نیستیم. آلترناتیو روحانیت است.»[3]

به دلیل توجه نداشتن توده‌ای‌ها به الگوهای بومی و سعی و تلاش برای پیاده کردن اندیشه مارکسیستی، مردم ایران هیچ‌گاه اقبال ویژه‌ای به این حزب و سایر گروه‌های متمایل به مارکسیست نداشتند.

باوجود اختلافات شورای مرکزی، بسیاری از اعضای کلیدی حزب با انقلاب همراه شدند و حتی بعد از پیروزی انقلاب، به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند؛ اما همه‌چیز آن‌گونه که به نظر می‌رسید آرام نبود و سرسپردگی توده‌ای‌ها به شوروی، آن‌ها را به آغاز کار تشکیلاتی علیه نظام اسلامی، تلاش برای نفوذ به ساختار قدرت و جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی وا‌داشت.

مهدی پرتوی رئیس تشکیلات مخفی حزب توده ایران درباره ارتباط حزب با شوروی در سال‌های پس از انقلاب می‌گوید: «ارتباطی بود که با شوروی‌ها وجود داشت و تبعا حزب خودش را موظف می‌دانست که راجع به تحولات داخل ایران در عرصه‌های گوناگون به آن‌ها اطلاعات دهد و آن‌ها در جریان آنچه در ایران می‌گذرد، قرار بگیرند. حزب این وظیفه را از ابتدای تشکیل تا زمان فروپاشی انجام می‌داد و امری نبود که به یک مقطع خاص محدود شود.»[4]

به دلیل توجه نداشتن توده‌ای‌ها به الگوهای بومی و سعی و تلاش برای پیاده کردن اندیشه مارکسیستی، مردم ایران هیچ‌گاه اقبال ویژه‌ای به این حزب و سایر گروه‌های متمایل به مارکسیست نداشتند. زیربنای مارکسیسم، ماتریالیسم و مادی‌گرایی است و این با روح توحیدی اسلام سازگاری ندارد، درحالی‌که مردم ایران برای اسلام ارزش و قداست قائل‌اند. همچنین نگاه مارکسیسم به واقعیت‌های اجتماعی، سطحی و کم‌عمق است و اقتصاد را زیربنای جامعه می‌پندارد و همه پدیدهای اجتماعی را با عینک اقتصاد تفسیر می‌کند. مجموع این ویژگی‌ها باعث شد توده‌ای‌ها در بسیج کردن مردم علیه سلطنت موفقیتی به دست نیاورند و علیرغم پیروزی کمونیست‌ها در بسیاری از کشورهای جهان، در جامعه دینی ایران پیروز نشوند.

شاید امام خمینی(ره) با توجه به همین نقدها در مرداد 1356 در نجف مارکسیسم را محکوم کرده و می‌گوید: «من صریحاً اعلام می‌کنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع و از مکتب مقدس اهل‌بیت عصمت(ع) به هر اسمی و رسمی باشد متنفر و بیزارم و آن‌ها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب می‌دانم.» [5]

نهضت آزادی و انحصارطلبی در اندیشه دینی و سیاسی

از دیگر جریان‌های فعال در پیروزی انقلاب اسلامی، ملی-مذهبی های نهضت آزادی بودند. پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 و انحلال جبهه ملی به جهت دستگیری دکتر مصدق، نهضت آزادی ایران در سال 1340 توسط مهندس مهدی بازرگان، یدالله سحابی و آیت‌الله طالقانی تأسیس شد.

بازرگان در مهمانی تأسیس نهضت آزادی، مرامنامه حزب را این‌گونه معرفی کرد که "ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم."

گرچه بازرگان مسلمان بودن را محور این مرامنامه ذکر می‌کند، اما اندیشه او راجع به دین‌داری و به‌خصوص درباره اسلام، شباهتی با روش‌های مشهور و مطرح استنباط از دین ندارد. رشته تحصیلی بازرگان ترمودینامیک و نساجی بود، به همین خاطر او از پنجره علوم طبیعی به مقوله دین می‌نگریست. بازرگان نگاه کارکردگرایانه به دین داشت و تلاش می‌کرد احکام دینی را با قواعد علمی و تجربی تفسیر کند. به‌طور مثال او درباره وضو می‌گوید: «باید قبل از نماز وضو گرفت. در اثر شست‌وشو با آب تمیز، طراوت و تازگی در انسان حاصل گشته، کسالت از بین می‌رود؛ خون تازه به سطح بدن کشیده می‌شود؛ اعصاب و ذهن تحریک می‌گردند.»[6]

نباید فقط‌ به‌ تبیین‌ کارکردی‌ بسنده‌ کرد تا مخاطب‌ با کشف‌ بدیل، از آموزه‌ دینی‌ دست‌ بشوید؛ همچنان‌ که‌ مهندس‌ بازرگان...‌با یک‌ پرسش‌ روبه‌رو شد که‌ آیا مکتب‌های‌ دیگر فاقد این‌گونه‌ کارکردند؟

او در کتاب "راه طی شده"(کتابی که منشأ تدوین کتاب "راه انبیاء راه بشر" توسط سازمان مجاهدین شد) ضمن به چالش کشیدن روش تعقلی و فلسفی برای فهم گزاره‌های دینی، راه و روش علمی را منطبق با راه انبیاء به حساب می‌آورد. رسول جعفریان درباره محتوای این کتاب می‌نویسد: «منظور و محتوای این کتاب بررسی و اثبات این مطلب که بشر خاکی به پای خود و با تجربه و دانشی که طی هزاران سال کسب کرده است، همان راهی را طی کرده و می‌کند که انبیاء تعیین و ترسیم کرده‌اند.»[7]

محمدرضا کائینی روزنامه‌نگار و تاریخ‌پژوه در صفحه اینستاگرام خود، درباره تئوری بازرگان نوشت: «تئوری "راه انبیاء راه بشر" گاه وی را به نتایجی غریب رهنمون می‌ساخت. درجایی ‌مدعی شده بود که روزنامه خواندن صبحگاهی غربیان با نماز، حمام رفتن آن‌ها با غسل و وضو، گوش دادن به اخبار رادیو با نماز ظهر و...دارای منشأ و مقصد مشترک است!...بعدها بسیاری از مجاهدین ‌چپ شده با استناد به همین نظریه، نیاز به دین را منکر شده و عقلِ صرف را برای راهبری زندگی خود کافی دانستند.»

اما نظریه دینی بازرگان تا پایان عمر او ثابت نماند و تحولات فکری عمیقی در او به وجود آمد. وی در سال 71 در گفتار بلندی با عنوان "آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء" در انجمن اسلامی مهندسین، هدف و وظیفه اصلی انبیاء را توجه دادن انسان به خدا و آخرت معرفی می‌کند و معتقد است بهبود دنیا نباید هدف اصلی زندگی قرار بگیرد.

او در بخشی از این سخنرانی می‌گوید: «اگر اسلام درس آشپزی، باغداری یا چوپانی و خانه‌داری را به خودمان واگذار کرده، امور اقتصادی و مدیریت و سیاست هم به عهده خودمان می‌باشد.»؛ سپس در ادامه نتیجه می‌گیرد که اشکالی ندارد، ادیان الهی ما را به عدالت و مبارزه با ستمگران دعوت کرده باشند، ولی ایدئولوژی و تعلیمات خاصی در آن زمینه ارائه نکنند.

او درجایی دیگر از همین سخنرانی می‌گوید: «نظر اسلام استغناء از حکومت و حاکم است و نفی رهبری و سلطنت یا خودکامگی که یک نوع شرک می‌باشد.»

عبدالحسین خسروپناه در نقد نگاه کارکردگرایانه بازرگان می‌نویسد: «نباید فقط‌ به‌ تبیین‌ کارکردی‌ بسنده‌ کرد تا مخاطب‌ با کشف‌ بدیل، از آموزه‌ دینی‌ دست‌ بشوید؛ همچنان‌ که‌ مهندس‌ بازرگان...‌با یک‌ پرسش‌ روبه‌رو شد که‌ آیا مکتب‌های‌ دیگر فاقد این‌گونه‌ کارکردند؟ آیا در مغرب‌ زمین، آزادی، کار، نظم، نظافت، وظیفه‌شناسی‌ و غیره‌ وجود ندارد؟»[8]

نقل‌شده است که بازرگان پس ‌از این خطابه از محمد حنیف نژاد که او هم دستگیرشده بود می‌خواهد پس از آزادی کار نمایانی انجام دهد و دست خود را به‌صورت اسلحه درمی‌آورد. برخی از اعضای نهضت معتقدند این صحبت جرقه تشکیل سازمان مجاهدین شد.

انحصارطلبی فقط در جهان‌بینی بازرگان خلاصه نمی‌شود، بلکه در عالم سیاست نیز شاهد تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی نهضت آزادی پس از پیروزی انقلاب هستیم؛ چنانکه بهزاد نبوی، 18 بهمن 1374 در روزنامه کیهان نوشت: «نهضتی‌ها در موقعی که قدرت را در دست داشتند از همه انحصارگرتر بودند. در تمام دوران حکومتشان یک نفر حزب‌اللهی را در مجموعه خود راه ندادند و فقط تیپ‌های جبهه ملی و منافقین را راه می‌دادند.»

نقد و بررسی عملکرد نهضت آزادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مقتضی یادداشتی جداگانه و مفصل است، اما اجمالاً می‌توان "بازی کردن در زمین دشمنان انقلاب" و "همراهی با ایدئولوژی غربی" را از مهم‌ترین ویژگی بازرگان و یارانش عنوان کرد. سید محمد خاتمی، 16 مهر 12360 در روزنامه کیهان خطاب به بازرگان می‌نویسد: «مراد از آمریکایی بودن نحوه‌ای از دید و بینش است که به‌سادگی ابزار دست سیاست‌های توسعه‌طلبانه آمریکا می‌شود و به خاطر برخورداری از همین دید و بینش، جریانی که شما در رأس آن قرار دارید همواره از مواضع ضدآمریکایی جمهوری اسلامی –البته با توجیهات گوناگون- اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی کرده است.»

سازمان مجاهدین؛ از مبارزه علیه سلطنت تا ایستادن مقابل خلق 

پس از دستگیری اعضای نهضت آزادی، مهندس بازرگان در دادگاه نظامی خطاب به دادستان می‌گوید: «ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‌کنیم. اگر حرف ما را نپذیرید و صحبت‌های خیر خواهانه ما را گوش نکنید، آخرین گروهی که به‌وسیله زبان با شما حرف می‌زند ما هستیم.»

یرواند آبراهامیان، درخصوص پژوهشگر تاریخ معاصر کشش سازمان به مارکسیسم معتقد است: «گرچه سازمان مجاهدین اسلامی بود، با تفسیر و برداشت انقلابی از اسلام، ایدئولوژی‌ای را عرضه می‌کرد که با ایدئولوژی فداییان مارکسیست تفاوت چندانی نداشت.»

نقل‌شده است که بازرگان پس ‌از این خطابه از محمد حنیف نژاد که او هم دستگیرشده بود می‌خواهد پس از آزادی کار نمایانی انجام دهد و دست خود را به‌صورت اسلحه درمی‌آورد. برخی از اعضای نهضت معتقدند این صحبت جرقه تشکیل سازمان مجاهدین شد. با این مقدمه می‌شود نتیجه گرفت که سازمان انشعابی از نهضت آزادی است؛ چراکه مشی مبارزاتی آن‌ها با ملی مذهبی‌ها متفاوت بوده. البته محمد توسلی دبیر فعلی نهضت آزادی در مستند راه طی شده مدعی است: «تأسیس مجاهدین به‌هیچ‌وجه انشعابی از نهضت آزادی ایران تلقی نمی‌شود؛ چراکه انشعاب زمانی است که جدا شوند، درحالی‌که آن‌ها جدا نشدند.»

حنیف نژاد پس از آزادی از زندان همراه با سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان در سال 44 سازمانی را بر پایه برداشت‌های بازرگان از اسلام، تفسیر آیت‌الله طالقانی از قرآن و نظریات گروه‌های چپ مارکسیستی در اقتصاد پی‌ریزی کرد.

سازمان مجاهدین نگرش خود را به مذهب این‌گونه بیان می‌کند: «ما پس از سال‌ها مطالعه گسترده تاریخ اسلام و ایدئولوژی شیعه به این نتیجه قاطع رسیده‌ایم که اسلام به‌ویژه تشیع، نقش مهمی در الهام بخشی توده‌ها جهت پیوستن به انقلاب، بازی خواهد کرد.» [9]

گرچه مؤسسین سازمان حقیقتاً جوانانی صادق، دغدغه‌مند و متدین بودند، اما منابع مطالعاتی آن‌ها از اسلام محدود بود و جز از طریق بازرگان و مرحوم طالقانی منبع اصلی دیگری نداشتند و این اشکال، از نگاه آن‌ها به حوزه‌های علمیه نشأت می‌گرفت؛ مثلاً آن‌ها رساله‌های‌عملیه را محصول شرایط دوره فئودالیسم می‌دانستند. همچنین مطالعه آثار مارکس اعضای سازمان را به نظریه مارکسیسم علاقه‌مند کرده بود، به‌ویژه اینکه انقلاب‌های موفق جهان تا آن زمان از نظریه مارکسیسم الهام گرفته بودند. همین شدت علاقه بود که باعث شد حنیف نژاد در سال 50 در زندان بگوید: «یک مارکسیست خوب نمی‏‌تواند مسلمان خوبی نباشد.»

یرواند آبراهامیان، درخصوص پژوهشگر تاریخ معاصر کشش سازمان به مارکسیسم معتقد است: «گرچه سازمان مجاهدین اسلامی بود، با تفسیر و برداشت انقلابی از اسلام، ایدئولوژی‌ای را عرضه می‌کرد که با ایدئولوژی فداییان مارکسیست تفاوت چندانی نداشت.»[10]

گرایشی که در سازمان به مارکسیسم به وجود آمده بود، پس از اعدام رهبران مؤسس سازمان در اوایل دهه پنجاه، نمایان شد تا جایی که در سال 54 تقی شهرام رسماً اعلام کرد سازمان تغییر ایدئولوژی داده است. این اقدام ضربه مهلکی به اعتبار سازمان زد و باعث شد آیت‌الله طالقانی که همیشه از آن‌ها حمایت می‌کرد و حتی پسرش عضو سازمان بود، از آن‌ها اعلام برائت کند. 

شاید اعضای مؤسس سازمان، مشکلاتی در نحوه تفکر دینی و جهان‌بینی داشتند، ولی نمی‌شود در نیت آن‌ها برای نجات مردم رنج‌دیده شک کرد. اما بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی، فصلی را در حیات سیاسی خود تجربه کرد که کارنامه‌ای به‌جز جنایت، ترور و خشونت از آن باقی نمانده است.

مجتبی پسر مرحوم طالقانی هم ازجمله افرادی بود که به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود. او در نامه‌ای به پدر می‌نویسد: «طی دو سال گذشته مطالعه مارکسیسم را آغاز کرده‌ام...اکنون باور کردم که باید به طبقه کارگر روی‌آوریم، اما برای سازمان‌دهی طبقه کارگر باید اسلام را کنار بگذاریم؛ چون مذهب، پویایی اصل تاریخ_مبارزه طبقاتی_ را قبول ندارد.»

البته در بین روحانیت کسانی بودند که از ابتدا نگاه مثبتی به مجاهدین نداشتند. به‌طور مثال امام خمینی(ره) هیچ‌گاه مجاهدین را تأیید نکرد و حتی زمانی که رهبران سازمان در شرف اعدام بودند درخواست نماینده سازمان برای حمایت از حنیف نژاد و یارانش را رد کرد.

در خاطرات حجت‌الاسلام‌ سیدرضا برقعی از یاران امام خمینی(ره) در نجف آمده است که نماینده سازمان برای جلوگیری از اعدام حنیف نژاد و یارانش از امام می‌خواهد که اقدامی کند، ولی امام به او می‌گوید: «من مبارزه‌ای را كه كمونیست می‌کند، قبول ندارم. من از جریان فكری منحرف حمایت نمی‌کنم. این كتاب به‌غیراز آن كلمه «به نام خدا» بقیه‌اش همه مبانی «مائو» است. شما نمی‌فهمید، این افكار التقاطی است كه این‌ها كار ما را عقب انداخته‌اند، نهضت را عقب انداختند.»[12]

گرچه سازمان در دهه چهل جذابیت زیادی داشت و از حمایت روحانیت، بازاری‌ها و توده‌های مردم برخوردار بود، اما با اعدام رهبران آن در اوایل دهه پنجاه و سپس در پی تغییر ایدئولوژیک در سال 54 و دستگیری اعضای حلقه مرکزی، عملاً در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب حضور سازمان‌یافته و فعالی نداشتند.

موسی خیابانی، نفر دوم سازمان در سال‌های پس از انقلاب به متلاشی شدن سازمان در سال 54 اعتراف کرده و می‌گوید: «سنگین‌ترین مسئولیتی که برادرمان مسعود(رجوی) به دوش کشید...مربوط می‌شود به سال 1354 به بعد یعنی بعد از ضربه‌ای که از طریق اپورتونیست‌های چپ‌نما به سازمان وارد شد...با این ضربه و بازتاب‌های بعدیش درواقع سازمان ما متلاشی شد.»[13]

شاید اعضای مؤسس سازمان، مشکلاتی در نحوه تفکر دینی و جهان‌بینی داشتند، ولی نمی‌شود در نیت آن‌ها برای نجات مردم رنج‌دیده شک کرد. اما بعد از پیروزی انقلاب تا امروز، سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی، فصلی را در حیات سیاسی خود تجربه کرد که کارنامه‌ای به‌جز جنایت، ترور و خشونت از آن باقی نمانده است. حرکت مسلحانه آن‌ها در ابتدای دهه شصت که هزاران نفر از مردم بی‌گناه در آن کشته شدند و همکاری با صدام در جنگ تحمیلی که نتیجه‌اش کشته شدن چندین هزار نفر در عملیات فروغ جاویدان یا همان مرصاد بود، بخشی از جنایت‌های گروهک منافقین در دهه اول انقلاب است. متأسفانه هنوز هم سازمان دست در دست امپریالیستی که یک روز آن را دشمن درجه‌یک منافع ملی قلمداد می‌کردند، علیه منافع کشور فعالیت می‌کند.

مطالب ارائه شده درباره سه جریان حزب توده، نهضت آزادی و سازمان مجاهدین نشان می‌دهد که یا این احزاب و گروه‌ها مدت‌ها قبل از سال 57 متلاشی شده بودند و یا در ماه‌های منتهی به انقلاب، رهبری امام خمینی(ره) برای مبارزه با سلطنت را پذیرفته بودند و جمهوری اسلامی را به رسمیت می‌شناختند؛ اما به‌مرورزمان هرکدام مسیری خلاف آنچه پذیرفته بودند را برگزیدند و گاهی برای پاسخ به تمامیت‌خواهی خود مقابل مصالح ملت ایران ایستادند.

پی‌نوشت‌ها:
[1] کتاب "ایران بین دو انقلاب"، ص 348
[2] نقش حزب توده و احزاب چپ در پیروزی انقلاب/رادیو فردا
[3] همان
[4] موظف بودیم به شوروی اطلاعات بدهیم/خبرگزاری فارس
[5] پیام انقلاب، جلد 1، ص.۱۶۸
[6]: مجموعه‌ آثار مهدی‌ بازرگان، ج‌ 9، ص‌ 23
[7]  کتاب "سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی"، صفحه 503
[8] آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر/مجله قبسات، شماره 28
[9] شرح تأسیس سازمان مجاهدین، ص 44
[10] کتاب "ایران بین دو انقلاب"، ص607
[11] همان، ص 609
[12] "موضع تند امام درباره مجاهدین خلق"/پرتال امام خمینی
[13] مجله مجاهد، شماره 18، ص11


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.