جشنواره فجر باید جایی برای دیده شدن نیروهای تازهنفس باشد
پویا بادکوبه و سمیرا برادری در فیلم "درساژ" شکاف نسلها را مورد توجه قرار میدهند و دغدغه آنها پرداختن به تقابل سنت و مدرنیته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1397/11/13 ساعت 11:33
سازندگان فیلم "درساژ" سال گذشته انتظار داشتند شاهد حضور فیلم خود در جشنواره فیلم فجر باشند، اما از آنجا که بخش "نگاه نو" حذف شد، این فیلم انتخاب نشد تا در نهایت سه ماه بعد در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش درآمد.
این فیلم درباره دختری 16 ساله به نام گلسا (با بازی نگار مقدم) است که به همراه خانوادهاش در شهری کوچک در اطراف تهران زندگی میکند. او بیشتر اوقات خود را با گروهی از دوستانش میگذراند. یک روز آنها تصمیم میگیرند دست به اقدامی هیجانانگیز بزنند؛ اقدامی که پیامدهای غیرمنتظرهای در پی خواهد داشت و از کاری صرفاً سرگرمکننده و هیجانانگیز، به دردسری پیچیده تبدیل میشود. علی مصفا، شبنم مقدمی، هوشنگ توکلی، علیرضا ثانیفر، علیرضا آقاخانی و... از دیگر بازیگران "درساژ" هستند که سال گذشته در بخش نسل 14plus جشنواره برلین روی پرده رفت و از سوی هیئت داوران بینالملل تقدیر شد.
"درساژ" حاصل همکاری سمیرا برادری و پویا بادکوبه است که اولی در مقام تهیه کننده و دومی در مقام کارگردان این فیلم را تولید کردند و به گفته خودشان پس از پشت سرگذاشتن سختیهای بسیار این کودک نوپا را از آب و گل درآوردند و راهی مسیری پرتلاطم کردند. به بهانه اکران این فیلم و موفقیت آن در سطح بینالمللی با این دو سینماگر جوان به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر میخوانید:
از وضعیت اکران و میزان رضایتتان از اکران بگویید؟ اوایل نسبت به تعویق اکران گلهمند بودید؟
سمیرا برادری: وقتی تصمیم میگیریم چنین فیلمهایی را بسازیم، قطعاً باید چیزی را در ازایش بپردازیم. وقتی علاقه و ایمان دارم که یک فیلم بسازم، پای این دست اتفاقاتش نیز ایستادهام و درک میکنم. اسمش گلایه نیست، اسمش انتقاد خیلی جدی به یک چرخه معیوب و سیستم کلی است. این سیستم کلی نسبت به آثار هنری ناعادلانه رفتار میکند. واقعیت این است که در طول زمان آنچه تاریخ سینما را میسازد، فیلمهایی نیستند که لزوماً برندههای گیشه هستند. اگر فیلمی موفقیتی کسب میکند، همانطور که بادکوبه و همه ما قبلاً نیز گفتهایم، میدانیم لذتی که مخاطب ایرانی و همکاران از دیدن فیلم میبرند، بیشتر از لذت دریافت هزار جایزه از جشنوارههای خارجی است. فیلم "درساژ" در جشنوارههای خارجی اقبال خوبی داشته و حس میکنم به دغدغه و زبانی جهانی پرداختهایم و این مسئله برای من بسیار خوشایند است، اما درعینحال در کشور خودمان فیلم دیده نمیشود و بد میفروشد، چرا؟ به این دلیل که در فصل مرده اکران شده است؛ عملاً باید بگویم مشکلی نیست و فقط خوشحالم فیلم اکران شد. بیمسئولیتی سیاستگذاران، مدیران و تولیدکنندگان آثار سینمایی باعث میشود که ما و بدنه سینمای اجتماعی، هر بار ضعیفتر شویم و زیر بار سینمای کمدی له شویم و درنهایت سرمایهای که وارد این سینما شده از بین برود. شانس ما این بود که آژانس تبلیغاتی مسئولیت کارهای تبلیغی فیلم را بر عهده گرفت. وقتی تبلیغات وارد بازار میشود، مردم متوجه اکران فیلم میشوند؛ چیزی که در مورد آثار اینچنینی کمتر اتفاق میافتد. ما همه کارها را بهسختی و به بهترین نحو انجام میدهیم اما کالایمان به بازار نمیرسد یا آنقدر دیرمیشود که فصل مرده اکران از راه میرسد، فوتبال جام ملتها آغاز میشود، امتحانات دانشگاهها ادامه دارد و جشنواره فیلم فجر و... دستبهدست هم میدهند و اکران خوبی صورت نمیگیرد. با همه انتقادهایی که من دارم، خیلی خوشحالم که در فصل مرده هم مردم میروند و فیلم را میبینند و فکر میکنم نسبت به فیلمهای هم نوع خودش در این فصل نامناسب اکران، فروش و استقبال قابل قبولی داریم.
نمیتوانستید سرگروهی فیلم را تمدید کنید؟
سمیرا برادری: ما تا چهارشنبه سرگروهیم و نمیشد آن را تمدید کرد به این دلیل که سرگروه زندگی، سرگروه سختی است بهخصوص برای این نوع فیلمها. به نظرم فیلم باید درمهرماه، در شرایط ایدهآل با سرگروهی آزادی اکران میشد؛ بنابراین تمدید نکردیم ضمن اینکه من استقبال کردم که این بار سنگین سرگروهی را از دوش فیلم بردارم و بتوانیم فیلم را در چند سالن خوب با حمایت آقای خانی و خانه فیلم، در سئانسهای مناسب و ثابت و مدت بیشتر روی پرده داشته باشیم. به این دلیل که اینگونه فیلمها بهمرور مخاطب خود را پیدا میکند. "درساژ" فیلمی جنجالی و کمدی نیست که در زمان تعطیلات یا تابستان اکران شده باشد و مردم با جمعیت زیاد به تماشای آن بروند، بلکه دهانبهدهان تبلیغ میشود و بهمرور مخاطب بیشتری پیدا میکند.
مسئلهای که این روزها مطرحشده، این است که سینما دارها تعیین میکنند که چه فیلمی اکران شود یا نشود. شما هم احساس کردید که این سینما داراست که فیلمی را در سئانس خوبروی پرده میبرد یا نه؟
سمیرا برادری: واقعاً فقط امیدوارم هم مسئله درصدی که سینما دار از پخش میگیرد و هم مسئله دخالتی که در اکرانها دارد، زودتر بررسی شود. درست است سینما دارها تعیین تکلیف میکنند و بسیاری از آنها و نه همه، دانش سینمایی ندارند. فکر میکنم همه ما وقتی به سینما آمدیم دغدغهها برایمان مهم بوده و بعد به بیزینس هم فکر کردیم که پول درآوریم، ولی نمیتوانیم اصالت هنری را بهعنوان کاری که دوستش داریم و انتخابش کردهایم، کاملاً کنار بگذاریم و فقط بگوییم آمدیم پول دربیاوریم. همه معیارها امروز متأسفانه بر اساس این شکل از قدرتطلبی است و توسط مدیران سینمایی به نظرم باید بررسی و حل شود.
آقای بادکوبه ایده "درساژ " از کجا شکل گرفت؟ در گفتوگوی قبلی که باهم داشتیم در مورد دغدغههای ذهنی و اجتماعی خودتان توضیح دادید، ولی من میخواهم بدانم ایده اصلی چطور و از کجا رسید؟
پویا بادکوبه: همواره این دغدغه مشخص نسبت به مردم جوامع مدرن و کشورهای درحالتوسعه در ذهن من وجود داشت. درواقع دغدغه سنت و مدرنیته همیشه در ذهنم بهصورت اساسی وجود داشته است، چراکه مدرنیته با خودش تحولاتی را در زندگی ما ایجاد میکند و موضوعات دیگری بهتبع آن از بین میرود یا جایگزین میشود که به تعبیر گذشتگان برکت را از زندگیها میبرد؛ برکت زمان، زیستن، باهم بودن، اکنون و در حال زندگی کردن و... از مواردی که در زندگی مدرن با همه درگیریها و ریز فاکتورهایش پیش میآید، این است که ما در پی به دست آوردن زندگی بهتر، زندگی حقیقی را از دست میدهیم و اینیک دور تسلسل و باطل شده است. این مسئله صرفاً در مورد زندگی مردم ایران نیست، بلکه مربوط به همه جوامع دنیاست. همه کشورهای دنیا امروز شبیه به هم شدهاند و تفاوت چندانی حس نمیشود. انگار همه یک نوع غذا میخورند، رستورانها مشابه هستند و بسیاری موارد دیگر. این دغدغه همیشه در ذهنم بود و در گپ و گفتی که با حامد رجبی نویسنده "درساژ" روز اول داشتیم، من این دغدغه را به همین صورت مطرح کردم و دیدم حامد نیز موازی و مترادف با من همین دغدغه را در ذهن دارد و باعث شد ما در کنار هم کار را شروع کنیم. حامد به ایده پردازی و فکر کردن پرداخت تا رسید به فضاسازی اولیه و یک ظرف که باید مظروفش را طراحی کند. این ظرف شهری بود که هم شهر است، هم حاشیه شهر؛ یعنی هم شهرسازی مدرن دارد و هم فضای طبیعی مثل دشت و... چیزی شبیه به اطراف کلانشهر تهران که افرادی از طبقات اجتماعی متفاوت در آن زندگی میکنند، باشگاه سوارکاری دارد و... هر دو در این خلال از مهرشهر کرج یاد کردیم. حامد وقتی از همدان با اتوبوس به تهران میآمد و برمیگشت این فضا را دیده بود. من هم برای کار مدتی به مهرشهر کرج رفتوآمد داشتم و هردوی ما قاب تصویر مشترکی از این منطقه در ذهن داشتیم؛ خانههای ویلایی مخروبه در مهرشهر که وقتی به سمتشان میروی، بهت عجیبی آدم را فرامیگیرد. با دین این تصویر حس میکنی صدای مردمی که روزی در آن خانهها زندگی میکردند را میشنوی که چقدر سرخوش بودند و چه حالی داشتند. این تصویر مشترک ما بود وقتی از مهرشهر کرج رد میشدیم. با سمیرا برادری و سایر بچهها که برای بازدید لوکیشن رفتیم، خانهای را دیدیم که انگار از 50 سال پیش فیکس شده بود. در کمدها باز بود، کتابها روی زمین ریخته بود، میز ناهارخوری وسط اتاق بود و پردهها نیز همچنان آویزان بود. واقعاً ازنظر حسی در آن صحنه منقلب شدم. دغدغه آغازین من همین فضا بود؛ بنابراین ابتدا فضا شکل گرفت و روی همین فضا داستان را طراحی کردیم. روزی که با حامد شروع کردیم، به او گفتم لذتبخشترین قسمت کار ما همین زمانی است که متن را مینویسیم و بعد پیشتولید و فیلمبرداری است و سختیها مضاعف میشود. در آن زمان مطالعاتی که کردیم و تحقیقاتی که با همراهی یک گروه خوب انجام دادیم و رفتوآمدهایی که داشتیم، به من کمک زیادی کرد تا این فضا را پرورش دهم. درواقع زندگی را از زاویه دید "درساژ" نگاه میکردم و بدون اینکه یک کلمه بگویم، ایستادن جلوی جریانی رایج بود درحالیکه همه به آن جریان رایج میگفتیم بله! این مسئله در زندگی همه ما وجود دارد و خودم گاهی حس کردم آن آدمی هستم که جریان تازهای برای یک سری افراد به راه انداختم و مجبورشان کردهام که بگویند بله. این اتفاقات و تجربههایی بود که در زمان نوشتن رخ داد و من را ترغیب کرد و دلم خواست درباره آنها با مردم حرف بزنم. به همین دلیل سمیرا برادری میگوید بیشترین چیزی که لذتبخش است؛ آمدن مردم و القای این حس است که میگویند بله ما هم این را در زندگی دیدهایم و تجربهاش کردهایم و واقعاً این حس فوقالعاده است.
بازخوردهای کدام گروه اجتماعی را بیشتر دریافت کردهاید؟ نوجوانها یا بزرگسالان؟
پویا بادکوبه: بعضی از نوجوانان میگویند بله دقیقا همینطوراست، پدرها و مادرها اینگونه هستند و... پدر و مادرها هم میگویند ما چهکار کنیم که این مشکلات برای ما پیش نیاید؟ این خانوادهای که در فیلم دیدیم، انگار که خانه ما است! برخی دیگر از پدرومادرها میگویند ممنونیم که ما را متوجه خودمان کردید! بعضی از نوجوانان میگویند ما نمیفهمیم که چرا این دختر در فیلم دیوانهبازی درمیآورد؟ طیف دیگری هم هستند که نه نوجواناند نه پدر و مادر، که با دیدن کار و درک مسئله مطرحشده در فیلم دچار تحول میشوند، مثل خود من؛ بنابراین واکنشهای بسیار متفاوتی دریافت میکنیم.
به بحث تحقیقات و پژوهش در فیلم اشاره کردید. پیشتر گفتید که میخواستید فیلمی مستند بسازید در باب تقابل سنت و مدرنیته. چرا این کار را نکردید؟ ضمن اینکه تحقیقاتی که در حوزه ساخت فیلم "درساژ " انجام دادید در چه حوزههایی بود و چگونه انجام شد؟
پویا بادکوبه: درست است فیلم مستندی با ایده تقابل سنت و مدرنیته بود و لوکیشن آن نیز مالزی بود به این دلیل که مالزی ترکیبی از آیینهای قدیمی مثل هندو، بودائیسم، مسلمانان و مسیحیت را دارد و هرکدام هم دارای معبد و کلیسا و مسجد و... هستند. درعینحال در مجاورت آن مدرنیته عجیبی هم بهواسطه تجارت و اقتصاد جهانیاش شکلگرفته است. معبدهای سنتی و قدیمی و در کنارش مراکز خرید تجملی عجیبوغریب، پارادوکس خاصی بود که موضوع مستند ما شد. ازنظر مالی مشکلاتی داشتیم و بودجه کم بود. ضمن اینکه مستندی دیدم به اسم "سمسارا" که همین ایده را بسیار کاملتر کارکرده بود و به همین دلیل من دیگر دنبال تهیه بودجه نرفتم و این مستند در حد همان طرح باقی ماند. در پاسخ به بخش دیگر سؤالتان که مربوط به تحقیقات و پژوهش بود، باید بگویم که من صاحب یک آژانس خلاقیت ارتباطی هستم که در این حوزه کار میکند. این آژانس دپارتمان تبلیغات دارد که روی رفتار مصرفکننده برای آگاهی و شناخت از او تحقیق میکند. مجموعه تحقیقی روی رفتار نوجوانان داشتیم برای کمک به مشتریانی که مصرفکنندههایشان نوجوانان هستند. من از این دیتاها استفاده کردم. در کنار این اطلاعات هیچ نوجوانی در خانواده ما نبود که با او صحبت نکنم و بیرون نروم. همه فامیل متعجب بودند که چرا من اینقدر با بچههای در این سن در ارتباطم؟ نوجوانان فامیل همنظرشان نسبت به من عوضشده بود و مسائلی را با من مطرح کردند که شاید هیچکس از آن باخبر نبود، حتی خانوادههایشان. در پروسه نوشتن با بحرانهایی روبهرو شدم و تجربیاتی به دست آوردم که بسیار جالب بود. مدتی قبل با دوست روانشناسی صحبت میکردم و میگفت درگذشته نسلها با اختراعات و اتفاقات تغییر میکردند، مثلاً تلگراف باعث به وجود آمدن یک نسل شد یا جنگ جهانی دوم و اختراع رادیو نسلی دیگر به وجود آورد، نسلهای بعدی نیز به همین ترتیب شکل گرفت اما امروز دیگر تفاوت نسلها واقعاً هرساله است و با یک اپلیکیشن جدید ایجاد میشود. نوجوانان امسال، نوجوانان دو سال پیش را نمیفهمند و این روند به همین ترتیب پیش میرود. سرعت تغییر بالا رفته است. برای همین میگویم خلق فیلم و مرحله شناور شدن در آن و اینکه فرد دیگری میشوی و به آن دنیا ورود پیدا میکنی، بسیار جالب و هیجانانگیز است. برای همین میگویم یکی از مراحل خیلی فوقالعاده کار همین مرحله بود.
ما بیشتر در اخبار شنیدهایم که مثلاً نوجوانانی از بالای شهر و سطح خانوادگی مرفه روبه بالا برای خوشگذرانی دزدی کردهاند یا فلان خلاف را انجام دادهاند و... چه شد که شما چنین پیرنگ برجستهای در کار گذاشتید؟
پویا بادکوبه: حامد بهشدت برای خودش اصول و فضایی دارد که من هم به خاطر همین اصول با او کارکردم. او معتقد است که از اضافه گویی و آرایش کردن بیهوده فضا باید خودداری کرد و میگوید احتیاجی به توضیح بیهوده و آرایش نیست. باید همان چیزی که هست را نشان داد. اگر ما بازآفرینی واقعیت را میکنیم، همه میدانیم خود واقعیت نیست و عکس آن است. واقعیت صرفی وجود ندارد بههرحال در سینما عکس واقعیت را بازآفرینی میکنیم؛ بنابراین بهتر است نزدیک به آن جلو رویم و از غلو، تعبیر و داستانسراییهایی که میتواند زوایای غیرواقعی به ما بدهد، اجتناب کنیم. در دوران جوانی من هم خاطرات اینچنینی دارم. در دبیرستان خودمان هم از این افراد حضور داشتند که برای تفنن ضبط ماشین میدزدیدند. همه این موارد ما را به سمتی برد که به آن موضوعی بپردازیم که پرداخته و دیده نشده است.
خرده داستانهایی که در دل قصه اصلی گذاشتید، اتفاق خیلی خوبی است و روابط در کنار هم چیدمان درستی پیداکردهاند. مثلاً میبینیم که شخصیت گلسا برخلاف اینکه در برخی زمینهها نمیتواند ارتباط اجتماعی خوبی برقرار کند، در سایر روابط و بسترها اتفاقاً خیلی خوب ظاهر میشود و نشان میدهد که زمینه برقراری ارتباط را دارد. آیا در تحقیقاتی که انجام دادید، این موضوع را حس کرده بودید که در ارتباط برقرار کردن رابطه در برخی گروههای سنی مسائلی وجود دارد؟
پویا بادکوبه: این موضوع را پیشتر از آنکه من بخواهم مطرح کنم، در متن حامد وجود داشت و او خیلی درست در فیلمنامه به آن پرداخته بود. تنها کاری که کردم، بهواسطه بودنمان در کنار هم، درکش کردم؛ همچنین تجربیات نوجوانی خودم و تحقیقاتی که در دوره نوشتن و پیشتولید داشتم، اثبات کرد که مسیر درست همین است. همه این موارد به هماهنگی بالای ما ربط داشت. صائب تبریزی میگوید: "خوش آن گروه که مست بیان یکدگرند، زجوش فکر می ارغوان یکدیگرند، نمیزنند به سنگ شکست گوهرهم، پی رواج متاع دکان یکدیگرند". من نه از حامد کاردیده بودم و نه کاری خوانده بودم. خیلی روراست این را میگویم؛ من نه فیلم "پرویز" را دیده بودم نه "فصل بارانهای موسمی" را و نه حتی دیویدی فیلم "پریدن از ارتفاع کم " وارد بازار شده بود؛ ما وقتی باهم صحبت کردیم، خیلی زود فهمیدیم که روی یک خط هستیم، نه او گزافه و اضافه گویی را دوست داشت نه من، در مورد فیلمهای موردعلاقهمان حرف زدیم و حتی در آن زمینه هم دیدگاه مشترک داشتیم. حامد فضا را در فیلم خلق کرده بود و من همان فضا را بدون کموکاست نشان دادم.
انتخاب بازیگران، بهخصوص پدر و مادر چگونه صورت گرفت و چه نکاتی را در نظر داشتید؟ میدانم دو بازیگر نوجوان را از طریق تست انتخاب کردید.
سمیرا برادری: زمانی که تازه با پویا و حامد در مورد فیلم صحبت میکردیم، گزینهها و کاندیداهای زیادی در نظر نداشتیم و همان چیزی که ابتدا به نظرشان آمد، درستترین انتخاب بود. خاطرم هست پویا همان اول علی مصفا را در نظر داشت. برای خودم لحظههای ظریفی که در بازی دارد، بسیار دوستداشتنی است. از همه مهمتر اینکه علی مصفا به لحاظ جنس سینمایی که کار میکند و دوست دارد، دانش و سلیقهاش، گزینه ایده آلی بود و اصلاً مگر میشد جز او کس دیگری به ذهن ما برسد. اینکه علی مصفا چقدر در انتخاب کارها سختگیر است و چه معیارهایی دارد، بحث دیگری است. وقتی به دفتر او رفتم گفتم شما باید این نقش را بازی کنید! نمیدانم در زمان نوشتن پویا و حامد چقدر به علی مصفا برای بازی این نقش فکر میکردند، اما در مورد تمام نقشهای دیگر، کارگروهی بود. به نظرم مهمترین بخش هر پروژهای رسیدن به هارمونی در گروه و بازیگران است و برای من این قضیه که با پویا مینشستیم و هر گزینهای که پویا میگفت یا من میگفتم همسو بود، ارزش زیادی داشت. در تمام اعضای گروه همدلی وجود داشت. من قبلاً با شبنم مقدمی کارکرده بودم و برایم بسیار عزیز است. او علاوه بر اینکه بازیگر خوبی است، درک زیادی از پروژههای مستقل دارد و از همه مهمتر اینکه او بازیگر محبوبی است. همه این عوامل دستبهدست هم داد تا کار به این صورت شکل بگیرد. علی و شبنم تابهحال تا جایی که من میدانم بهعنوان زوج کنار هم نبودند. این ترکیب را خیلی دوست داشتم؛ پدر و مادر کارمندی که در چشمانشان میبینیم که در جوانی بارقههای شور و زندگی وجود داشته و آنقدر هردو توانمند هستند که روزمرگی را عالی در چشمانشان نشان میدهند و این توانمندی همراه میشود با هدایت کارگردان و گریم و متن خوب.
زمان ساخت فیلم چقدر به گیشه و فروش فیلم فکر میکردید؟ بههرحال مسئله فروش اهمیت زیادی دارد.
سمیرا برادری: بسیار زیاد به فروش فکر میکردیم. در هر پروژهای وقتی فیلمنامه را میخوانیم، میگوییم این اثر اگر اینگونه ساخته شود به هنر و تجربه میرود و یا پتانسیلی دارد که ممکن است در هنر و تجربه اکران نشود! اگر پتانسیل نداشته باشد، اثر باقدرت هر کاری میکند. اگر پتانسیلش را داشته باشد مسائلی را در نظرمیگیرد، اما بازهم من فکر میکنم نباید به گیشه اتکا کند و اثر باید اصالتش را حفظ کند. واقعاً خوشحالم که در سینمای ما افرادی مثل شبنم مقدمی و علی مصفا هستند که حضورشان در فیلم توازن برقرار میکند و اثر وزین میشود.
پویا بادکوبه: سمیرا همیشه میگفت اثر باید اصالتش را حفظ کند و من خیالم راحت بود که سمیرا چنین دیدگاهی دارد. وقتی شروع به نوشتن کردیم و حامد مینوشت، علی مصفا و شبنم مقدمی مدام در ذهنم بودند، منتها من باید در کنار این دو گزینه، گزینههای دیگری نیز گوشه ذهنم میگذاشتم. مثل زمانی که میخواهی چیزی بخری و دنبال گزینههای بهتر هستی، ما همچنین حسی داشتیم. این مسئله نوعی علاقه است و چون کار اولم بود، حساسیت بیشتری داشتم و فکر میکردم کدام گزینه بهتر از پس نقش برمیآید؛ اما دو بازیگر اصلی بزرگسال ما همان گزینههای اولی بودند که در ذهن داشتم و خوشبختانه امکان همکاری هم فراهم شد. برای انتخاب دو بازیگر نوجوان هم وارد پروسه تست شدیم و کلی گزینه روی میز بود.
سمیرا برادری: نزدیک به هزار فیلم در فراخوان به ما رسید. ویدئو نگار هم به ما رسید، ما گروهی داشتیم که ویدئوها را میدیدند و تعداد زیادی همان ابتدا رد شدند و فیلمهای منتخب را به پویا نشان میدادند.
پویا بادکوبه: برای من تست به معنای اینکه آن فرد بازیگری بلد است یا نه نبود. بلکه میخواستم ببینم چقدر شخصیتی که در قصه خلقشده با آنکسی که آنجا نشسته مطابقت دارد. درواقع من کدام نشانه شخصیتی و بروز بیرونی بازیگر را مطابق با قصه میبینم تا رویش تمرکز کنم و خلق شخصیتی اتفاق بیفتد که مخاطب بگوید راضی است. دیدگاه من نسبت به تست این است. وقتی یسنا آمد، میدانستم تجربه دارد یا بهآفرید غفاری و باسط که تئاتر کارکرده بودند. فقط نگار و رامبد تجربه اولشان بود البته نگار در گنبد تئاتر محلی اجرا کرده بود، پس شک نداشتم که بههرحال نیاز به کاردارند، اما برایم مهم بود که به ذهنیت ما نزدیک باشند.
سمیرا برادری: اغلب بچههای نوجوانی که در فیلم بازی کردند، در دوران پیشتولید ما کنکور داشتند و نگار همزمان با فیلم "درساژ" به تهران آمد و خوشبختانه امروز تحصیل هم میکند.
همکاری با بازیگرانی که تجربه کاری نداشتند قطعاً سختیهایی به دنبال دارد، در مورد روند رسیدن بازیگرها به نقش بگویید؟
سمیرا برادری: فکر میکنم بهتر است فیلمهای پشتصحنه را ببینید و پویا چیزی نگوید. واقعاً پوست بچهها را کند.(با خنده)
پویا بادکوبه: قبل از فیلمبرداری در دفتر دو سه ماهی اتاقی بود که بچهها اتود میزدند. درواقع فیلمنامه به بچهها نمیدادیم و دور خوانی نبود. میخواستیم آنچه درونشان بود را به چیزی که در فیلمنامه وجود داشت، برسانیم. تضادهایی بین ابراز کردنهای نگار و گلسا وجود داشت. گلسا خیلی صحنهها دیالوگ ندارد و نگاه است و این نگاه باید جاندار و قوی میشد. در جلسات اول حضور حامد در بیرون کشیدن این حال از نگار کمک زیادی کرد. قبل از فیلمبرداری نگار، گلسا شد و در زمان فیلمبرداری هر جا که او به خودش برمیگشت من سعی میکردم او را به گلسا نزدیک کنم. در بعضی مواقع نیز هم سختیها و فشردگی کار و روابط بین عوامل و... روی او اثر میگذاشت. تقریباً همه بازیگران قبل از کار با تمرینهای خوبی که در دفتر کردیم 80 درصد آن چیزی که باید شدند و بعد کار را شروع کردیم.
فیلمبرداری چند روز طول کشید؟
سمیرا برادری: حدود 50 روز
با شکستن پای نگار اینقدر طول کشید؟
سمیرا برادری: بله اصلاً به دلیل شکستن پای او اینطور شد.
پویا بادکوبه: 25 جلسه فیلمبرداری کردیم و پای نگار شکست و حدود یک ماه کار را تعطیل کردیم.
سمیرا برادری: ما مجبور شدیم در گروه تغییرات جدی هم اعمال کنیم. به فصل مهر رسیده بودیم که نزدیک به جشنواره است و همه کارها تداخل دارد و شکستگی پای نگار چالش عجیبی برای ما بود.
سر فیلمبرداری پای نگار شکست؟ آیا تغییرات ایجادشده کار را دچار دودستگی نکرد؟
سمیرا برادری: بله سر فیلمبرداری اینطور شد.
پویا بادکوبه: من که اولین تجربه فیلم بلندم را پشت سر میگذاشتم و پیشازاین در فضای تولید و تبلیغ بودم، اما وقتی عکسالعمل رفقای باتجربه در سینما را میدیدم، میترسیدم به این دلیل که اتفاق برایم بازتعریف میشد. میگفتند کارت تعطیل شد! قسمت بوده! انشالله کار بعدی! همان زمان دکتر نیز به ما اعلام کرده بود که پای نگار باید پنج ماه در گچ باشد.
سمیرا برادری: ما اواسط تابستان کار میکردیم و حتی دو ماه تعطیلی کار معنایش این بود که کار بخوابد و برویم سال بعد برگردیم به این دلیل که فصل تغییر میکرد. خاطرم هست آن روزها فکر میکردم قلبم از سینهام بیرون زده است. دکتر متخصصی که نگار را پیش او بردیم گفت باید فعلاً در گچ بماند. آن روز وقتی از بیمارستان بیرون آمدم، زنگ زدم به عوامل تولید و سرگروهها خبر دادم که کار دو هفته تعطیل است و بگویید وضعیت شما چطور است تا کار را مدیریت کنیم. مینا سنگ سفیدی که خودش مادر است در این زمینه بسیار همدلی کرد و پرسوجو کرد و پزشک تب سنتی پیدا کردیم که فهمیدیم او روند درمان ورزشکارانی که آسیبدیدهاند را تسریع میبخشد. مینا مسئولیت نگهداری از نگار را پذیرفت چراکه در آن زمان مادرش ایران نبود. وقتی کار را شروع کردیم واقعاً نمیدانستم سر دو هفته نگار میتواند دوباره سرپا شود. شش ماهی که دکتر اول گفت کجا، دو هفته کجا؟! در آن زمان پویا پزشکان و فیزیوتراپهای حاذقی را پیدا کرد که بسیار مؤثر بودند. واقعاً نگار در همان دوهفتهای که به سرگروهها گفته بودم خوب شد و توانستیم کار را دوباره شروع کنیم. دویدن برای او دشوار بود، اما در کارمان دودستگی ایجاد نشد. به نظرم در هر شری خیری است و در این اتفاق هم حتماً خیری بوده و شاید باید این اتفاق میافتاد تا باانرژی مضاعف برگردیم. روزهای آخر واقعاً هوا سرد شده بود و بچهها در سرما در مهرشهر کار میکردند. همه زمان طولانی درراه بودند تا به مقصد برسند و فکر میکردم شاید باید یک استراحتی به آنها میخورد و تازهنفسها بهجای آنهایی که خسته شده بودند میآمدند.
چرا اقتداری که از پدر ایرانی در ذهن داریم، در پدر قصه نمیبینیم؟
پویا بادکوبه: به خاطر اینکه با بروز این نسل من دیگر اقتدار قبلی که پدر ایرانی در خانوادهها داشت را نمیبینم. امروز پدرها همینطور هستند. اقتدار از یک باور و کلام درونی میآید و فرد برای خودش حدود و غروری دارد، البته همه انسانها برای خودشان حدود و غرور دارند. شاید خیلی حرف خوشی نباشد، اما وقتی درگیر اهداف تعیینشده دستنیافتنی هستید که حداقل تا امروز به آن دست نیافتید، تازه خودتان هم عمیقاً آن را نخواستید و جامعه، تبلیغات و جریان قویتر آن را به شما دیکته کرده است، تماماً متمرکز رسیدن به آن هستید و مدام میخواهید برسید و میگویید نرسیدم. خانه من باید فلان جا باشد، ماشینم این مدل شود. در این حالت فرصتی برای کارهای شخصی نمیماند؛ از کجا آمدهام و کجا میخواهم بروم؟ در این وضعیت که نمیتوان به درونیات فکر کرد و پاسخ داد، اقتداری هم باقی نمیماند و نسل جدید هم فرد را نمیشناسد و فاصله ایجاد میشود و نسل جدید هم میگوید شما من را نمیفهمید و چیزهایی میگویید که برای گذشته است. از ابتدای تاریخ همچنین مسئلهای وجود داشته است. آنقدر فاصله میافتد که نه دیگر خودت را قبول داری و نه دیگران بنابراین کجا اقتداری باقی میماند؟ پدر نمیبیند که نسل جدید چه میخواهد و دغدغه عمیقی که پشت کردار و گفتارش وجود دارد، چیست؟ او همهچیز را به قالب گذشته میبیند و درک میکند.
فیلم اولیها همیشه این مسئله را دارند که چگونه تهیهکننده را مجاب کنند که با آنها همکاری کند. به نظر شما چرا اینقدر سختی درراه فیلم اولیها وجود دارد؟ فیلم اولیها غالباً آثارشان را پلان به پلان در ذهن میبینند و حتی روی پرده سینما هم تصورش میکنند؟ آیا شما هم اینطور بودید؟ مسیر را چطور طی کردید و با چه سختیهایی روبهرو شدید؟
پویا بادکوبه: من تجربه تولید داشتم. اول اینکه در خانواده تلویزیونی بودم و پدرم تهیهکننده و برادرم بازیگر است و خودم سالهاست که تیزر تبلیغاتی میسازم. فیلم بلند با همه اینها فرق دارد و مسائلش نیز متفاوت است. زمانی که برای کار میرفتیم، میدانستم کار چیست، اما اینکه پلان به پلان بدانم چگونه است، نبود. دکوپاژ را دارم عموماً برای اینکه بدانم وقتی میروم سر صحنه قرار است چهکاری انجام دهم بعد در سر صحنه نکاتی را به کار اضافه میکنم نه اینکه آنچه قبلاً خلق کردهام را واو به واو عملی کنم. این کار به من اعتمادبهنفس میدهد که دکوپاژ داریم و نگران نباشم. نمیتوانم بگویم صد درصد همهچیز را بسته بودم، به این دلیل که سرگروههایی هم بودند که آنها هم درک خودشان را از فیلمنامه داشتند و به من پیشنهاد میدادند و بخشهایی را باهم خلق میکردیم؛ بنابراین تصویر کلی از فیلمم در ذهن داشتم. هر وقت کاری میساختم، میگفتم نتیجه کار چند درصد به آنچه تصور کرده بودی نزدیک است؟ و اگر خیلی زور میزدم میگفتم 50 درصد، اما "درساژ" بالای 60-70 درصد به آنچه قبل از ساخت میخواستم دربیاورم، نزدیک بود. نتیجه بهدستآمده از این فیلم نزدیکترین حالت به تصور ذهنیام است.
سمیرا برادری: ذهن من خیلی تصویری است و فیلمنامه را که میخوانم مدام روی پرده تصورش میکنم. همانطور که عناصر کامل میشود، تصویر فیلم همتغییر میکند و اگر تغییری اتفاق بیفتد، تصورات من هم متفاوت میشود. شاید به خاطر سابقه زیاد منشی صحنه بودن و دستیار برنامهریزی در سینما باشد. دغدغه جدی سینمای ما به دلیل بیمسئولیتی که در ابتدا گفتم فقط گردن مسئولان نیست و گردن ما و تولیدکنندگان نیز هست. ما نسبت به سرمایهای که به سینما میآید احساس مسئولیت نمیکنیم و چنین اتفاقاتی در اکران و بازگشت سرمایه میافتد، طبیعتاً با گذر زمان این نگرانی در من وجود دارد که انگیزه از فیلمسازان فیلم اول و فیلمسازان سینمای جدی گرفته شود. من این را به چشم بارها در دفتر دیدهام و فیلمسازانی که با آثار اولشان ما گفتیم او آمده جهان جدیدی خلق کند، بعد میبینیم با ساخت انواع کمدیهای بیمحتوا فقط سعی میکند فیلمی بسازد که مورد اعتماد قرار بگیرد. شبیه ماجرای والدینی است که تغذیه ناسالم به فرزندانشان میدهند و آسیبش چهل سال بعد خودش را نشان میدهد. سرمایه برای فیلم اول بزرگترین چالش ساختهشدن اثر است. خوشبختانه ما در "درساژ" نه اینکه با چنین چالشی مواجه نبودیم ولی میدانستیم باید مدیریت سرمایه کنیم. خوشبختانه آژانس بادکوبه به این دلیل که سرمایهگذاری کرده بود، بسیار حمایت کرد؛ چه در تولید و چه در تبلیغات کار. ما خوشبختانه این حمایت را داشتیم، اما جلب حمایت تهیهکننده کار بسیار سختی است. در فیلمساز فیلم اولی آنقدر طراوت و انگیزه عجیبی برای کار وجود دارد که برای من بیشتر از اینکه ریسک محسوب شود، مواجه با لذتی جدید است به این دلیل که باکمی صحبت با کارگردان میتوان فهمید که او چقدر تجربه زیستی دارد. من و پویا مدام در یک سال و نیم گذشته همراه بودیم و هر بار که با او برخورد کردم، از تجربه زیستی او لذت بردم. برخوردی که با بازیگران و گروهش داشت هم این مسئله را ثابت میکرد. اعتمادی که ما روز اول به هم کردیم؛ پویا به من بهعنوان تهیهکنندهای کمتجربه و من به او بهعنوان کارگردانی فیلم اولی بود و نتیجهاش این شد که امروز بابت فیلمی که ساختهایم سرمان بالا باشد.
اگر آژانس بادکوبه سرمایهگذاری نمیکرد، آیا فکر میکردید بتوانید فیلمتان را بسازید؟
پویا بادکوبه: واقعاً نمیدانم. باید به گذشته برگردم تا ببینم چه اتفاقی میافتاد. بههرحال در آن حالت کار سخت میشد به این دلیل که باید وارد بحث تجاری آن میشدیم. بیزینس میگوید باید یک ورودی و خروجی داشته باشیم بهعلاوه سود. فیلمنامه چند درصد روی کاغذ نشان میدهد که سودآور است؟ در همین زمان تغییراتی روی کار اعمال میشود و برخی مسائل را مطرح میکنند. در این وضعیت به مشکل میخوریم و مجبور میشویم بازیگران را تغییر دهیم، در فیلمنامه دست ببریم، شاید باید من را همتغییر میدادند و نتیجه این "درساژ" نبود و "درساژ " دیگری ساخته میشد. از گله حرف نمیزنم به این دلیل که نتیجهای که فکر میکنید از آن به دست نمیآید و فقط فاعل را منفعل میکند. من امیدوارم سینمای ایران برنامهریزی منسجمی را برای خودش ببیند که درواقع با استراتژی و برنامههای مشخص، زیربنایی مناسب برایش ساخته شود. برای محقق شدن این استراتژیها باید یک سری برنامههایی مدون شود که مدیران و ارگانها به آن عمل کنند. این استراتژیها باید مشخصاً سود و درآمدی که برای ذینفعها دارد را مشخص کند و اعلام کند که همه ذینفعها؛ مخاطب، تهیهکننده، ارگان و... بدانند که این استراتژی، این خروجی را دارد و همه یکصدا به آن عمل کنند. درنهایت اتفاقی که میافتد این است که سینما در خدمت جامعه و برای جامعه کاری میکند. در این زمان سینما دار صرفاً دغدغه ندارد که سالن و اجاره و چراغ را چه کارکنم؟ فیلمسازها دغدغههای اینچنین دارند و واقعاً وقتی فکر میکنی، متوجه میشوی که همه حقدارند. باید بتوانیم کلان طراحی کنیم و زیربناها را بسازیم و صبر داشته باشیم. هیچ اتفاق بزرگی یکباره رخ نمیدهد و آرامآرام باید مسائل درست شود. اگر همین حالا شروع کنیم ده سال دیگر سینما درستشده و من این را برای سینمای ایران میخواهم. منوچهر شاهسواری میگفت فیلم تو نمیفروشد و من در مقابل سرمایهای که قرار است سرمایهگذارت بیاورد مسئول و نگرانم. وقتی گذشت فهمیدم چه میگوید. این نگرانی در مدیران مسئول هم وجود دارد و نگراناند، از اینطرف سینما هم دغدغه خودش را دارد و فیلمساز هم میگوید بگذارید حرفم را بزنم. جامعه میگوید باید سینما به من کمک کند و صرفاً تفریح نباشد. به نظرم نیاز به طراحی کلان و زیرساختی داریم و آدمهای اهلفن هم هستند، فقط باید به بازی بیایند و خواست افراد ذینفع را ببینند.
جدا از چشماندازی که برای ده سال آینده ایران مطرح کردید، فکر میکنید با روندی که امروز پیش میرویم که فیلمهای کمدی بهسرعت ساخته و اکران میشوند و فیلمهای اجتماعی با مشکل روبهرو هستند و هرروز نحیفتر میشوند، آیا با این روند تا زمانی که مخاطب اشباع نشود میتوان به چشمانداز شما برای سینما امیدوار بود؟
پویا بادکوبه: فکر میکنم در مسیری که میرویم، منتهی به جوابی میشود که قبلاً گفتهام و طبیعتاً چیزی نیست که من برای سینمای ایران خواستم، اما اگر قرار باشد به نتیجهای دور ازآنچه امروز به آن رسیدیم، برسیم باید مسیر را عوض کنیم و بدانیم دقیقاً چه میخواهیم. اینکه بنشینیم تا مسئولی برای ما طراحی کند درست نیست. فیلمساز، تهیهکننده و همه عوامل نسبت به سینما مسئول هستند و اینکه اعتماد مردم را به سینمای دغدغهمند حساس کنیم مهم است سینمای کمدی هم میتواند مسائل مهمی را مدنظر داشته باشد و برای زندگی بهتر بیمناسبت نباشد؛ دغدغهمندی مختص سینمای اجتماعی نیست. فکر میکنم دغدغههای نویسنده و کارگردان و...از جایی میتواند شروع شود که به رسالت اصلیمان بپردازیم و آدمهای باکیفیتی باشیم. من همیشه به سمیرا برادری هم گفتهام کیفیتی که سر صحنههای تیزرهای تبلیغاتی میبینم بسیار بالاتر از سینما است. گاهی همان بچههای تبلیغات در سینما کار میکنند، اما کیفیت آثار متفاوت است. میخواهم بگویم باید از خودمان شروع کنیم، پیش از آنکه دنبال پلانهای بزرگ و مسئولان و تصمیمات آنها باشیم.
وقتی آثاری ساخته میشوند که بعد مسئله برنخوردن به افراد مختلف در آن مطرح میشود. در این مرحله کار از دست فیلمساز خارج میشود. شاید امروز به همین دلیل است که بسیاری از کارگردانها و تهیهکنندگان به سمت ساخت فیلمهای کمدی بهجای فیلمهای اجتماعی میروند؟
پویا بادکوبه: این مسئله یکی از دلایل است و خیلی هم بزرگ نیست. فیلم خودمان هم دو سال برای پروانه ساخت معطل ماند.
چقدر به "درساژ" ممیزی وارد شد؟
پویا بادکوبه: ممیزی به آن وارد نشد و فقط گفتند فیلم پروانه نمیگیرد. روح اله برادری و سمیرا برادری کاری کردند که توانست پروانه بگیرد. جلساتی برگزار شد و من هم یکبار در خدمتشان بودم و توضیح دادم که میخواهم چکار کنیم و شفافسازیها باعث شد که کار پیش برود. فکر میکنم همه این مسائل از فاصلههای عقیدتی و باورهایی است که بین ما وجود دارد و بر همین اساس من فکر میکنم آقایی که در اتاق صدور پروانه نشسته از کره دیگری آمده و آنها همچنین تصوری از من فیلمساز دارند. درحالیکه اینطور نیست همه ما مثل هم هستیم، دنیا که آمدیم در گوشمان اذان گفتند و صبحانه نان سنگک دوست داریم بخوریم و اشتراکاتمان زیاد است. فقط نسبت به هم غریبه شدهایم و این غریبه بودن نمیگذارد یکدیگر را بشناسیم. ما رفتیم برای دوستان توضیح دادیم که مسئله این است بعد گفتند اگر اینطور است، فیلمت را بساز! خوب من دو سال پیش میتوانستم این کار را بکنم. غیرازاین است؟ البته ناراحت نیستم به این دلیل که همین دو سال باعث شد من با سمیرا برادری و پدر بزرگوارش آشنا شوم و با هم کارکنیم درحالیکه ممکن بود دو سال قبل این اتفاقها نیفتد، اما دو سال تعویق همیشه هم مبارک نیست. قبل از هر چیز، من فکر میکنم باید زاویه نگاهم را بهعنوان فیلمساز عوض کنم و کمی بهتر فکر کنم. گاهی ما نقد داریم، ولی باید ببینیم چقدر نقدمان سازنده است و خودمان در آن دخیل هستیم و اصلاً چقدر مسئولانه است و در انتظاری که از دیگران داریم چقدر خودمان پا پیش میگذاریم؟ معتقدم کل سینما باید به قول سمیرا مسئولانهتر برخورد کند و از عوامل سینما هم این مسئله شروع میشود. همیشه منتظر اتفاقی از بیرون هستیم درحالیکه باید ببینیم اول از خودمان چهکاری برمیآید. باید مسئولانهتر شروع کنیم، یعنی اولازهمه گله و بهانهها را کنار بگذاریم و به کاری که اعتقادداریم در هر اشلی بپردازیم. من واقعاً اگر اینطرف نتیجه نمیگرفتم، میرفتم به سراغ هنر و تجربه. ما میخواهیم فیلم بسازیم و هنروتجربه مخاطب خودش را دارد. اگر اکرانهایش به این شکل نبود اصلاً گزینه بدی نیست. میخواهم بگویم باید از یکجایی شروع کرد و وارد عمل شد.
سمیرا برادری: البته این بین اتفاقات بد زیاد افتاده است. خیلی از ما سینماگران دوست داریم "آشغالهای دوستداشتنی" محسن امیر یوسفی را ببینیم. چه میشود اگر آن را ببینیم؟ چرا محسن امیر یوسفی اینهمه سال نتواند فیلمش را نمایش دهد و فیلم بعدی را بسازد؟ درحالیکه افراد مطلع از اثر، معتقدند که بینظیر است. آن فیلم سرمایه یک انسان است. وقتی احساس امیر یوسفی را در نشست خبری جشنواره فیلم فجر دیدم، نمیتوانم نسبت به آن بیتفاوت باشم. باید احساس مسئولیت کنیم. ما فیلمی ساختیم که درعینحال نگران همه این مسائل بودیم؛ یعنی چه که فیلمی پروانه ساخت بگیرد بعد پروانه نمایش نگیرد. اصلاً باید پروانه را بردارند و اجازه بدهند که اثر کار خودش را بکند. باور کنید اتفاق بهتری میافتد و بدنه سینما بهمرورزمان به خودش آسیب میزند و مخاطب سلب اعتماد میکند و خسته میشود. این مسیر با همه سختیهایش اتفاقاً چشمانداز پویا را محتملتر در خودش دارد.
پویا بادکوبه: من در جشن منتقدان متوجه شدم فیلم محسن امیر یوسفی هنوز مشکل دارد و واقعاً متأسفم. به نظرم این بدترین اتفاق است. نمیدانم منشأ آن کجاست؟ ترس یا عدم ارتباط؟ من میگویم عدم ارتباط باعث این اتفاقات شده است. انگار یک سوءتفاهمی وجود دارد. ما دوستانی داریم که هنوز وارد گرفتاریهایی مثل امیر یوسفی نشدهاند، اما پیشتر خودشان را در آن میبینند و جلو نمیروند. به نظرم اصلاً نباید این مانع را خیلی دید و جدی گرفت. درست است که وجود دارد، اما نباید مانع حرکت ما شود. باید آن را نادیده گرفت و به جلو رفت. هرچه بیشتر آن را بزرگ کنیم بدتر است و خودمان را پیش از وقوع اتفاق بیهوده سانسور میکنیم. من عاشق پاسخ کیارستمی در جشنواره کن هستم که برای "طعم گیلاس" جایزه گرفت. از او درباره سانسور پرسیدند و او پاسخی داد که تعبیر من از پاسخش این بود که گفت: "سانسور؟ من نمیدانم سانسورچی هست؟". خیلی متأسفم که امروز فیلمهای زیادی هستند که دچار مشکل میشوند، مثل فیلم امیر یوسفی، کاهانی و حتی خودم که دو سال فکر میکردند فیلمم میخواهد روابط بدی را نشان دهد. معتقدم نباید بیش ازآنچه هست رویش تمرکز کرد به این دلیل که بزرگتر میشود!
سمیرا برادری: ما نمیتوانیم سکوت کنیم، اما بادکوبه بهعنوان کارگردان اثر درست میگوید که نباید ماجرا را جدی گرفت. کافی بود برای همین اکران مردمی فکر کنیم خبری است! نه خیلی آرام تبلیغ رفتیم، اکران کردیم و طرفداران کارآمدند و از نزدیک دیدند که چه خبر است. آدمهایی که پابند هنر واقعی هستند، دنبال چیزی نمیگردند. مهمترین نکته "درساژ" گفتوگو در شکاف نسلهاست و به قول یک دوست جامعهشناس سینمای ایران به آسیبهای اجتماعی خیلی کم میپردازد. بعد از مهاجرت، بزرگترین آسیب فاصله نسلها است و برعکس سینمای ایران پیرامون موضوعات کوچکتر مانند طلاق و... میچرخد که همه آنها هم بهنوبه خودشان مهم هستند، اما آنچه سبب همه این مسائل میشود، فروپاشی نظم اجتماعی است که منجر به مهاجرت به درون و بیرون میشود و باعث فاصله بین نسلها میگردد. فکر میکنم فاصله بین نسلها و عدم گفتوگو و غربیگی باعث آسیب جدی به ما میشود؛ یا باید نادیده بگیریم و مسیر خودمان را برویم که آزاردهنده است و هر بار یاد فیلم کاهانی یا امیر یوسفی میافتم، احساس عذاب وجدان از حضور و کار کردنم دارم.
فیلم "درساژ" در جشنواره فجر گذشته پذیرفته نشد. زمانی این جشنواره ویترین سینمای ایران بود و از فیلمهایی که قرار بود سال بعد اکران شوند رونمایی میکرد. فکر میکنید عدم حضورتان در جشنواره فیلم فجر باعث لطمه زدن به فیلم شد یا نه؟
سمیرا برادری: من معتقدم جشنواره فیلم فجر باید فیلمهایی مثل "درساژ" را نمایش دهد. فیلمهایی که میآیند تا گیشه را ببرند، برای همین هدف آمدهاند و از هر جنسی هم میتوانند باشند، یعنی چه برود جشنواره چه نرود، دیده میشود. این آثار اکران عید را میگیرند و پولشان را هم درمیآورند. نظم مشخصی وجود ندارد و فیلمهایی که قرار است مردم ببینند و رویشان صحبت و نقد شود و قرار است در سینما ماندگار شود، باید به فجر بیایند. با همه این اوصاف من فکر کردم حضور ما در جشنواره اشتباه بود و اگر حضور داشتیم، هارمونی جشنواره به هم میخورد. وقتی لیست فیلمها را دیدم با احترام و ارادت به چند فیلمی که بسیار دوستشان داشتم، اما به نظرم رسید جشنواره چالشی بود، چراکه بخش نگاه نو حذفشده بود و اگر نگاه نو بود، بدون شک فیلم ما هم در جشنواره حضور داشت؛ اما امسال بسیار خوشحالم که نگاه نو به جشنواره بازگشت و بسیاری از دوستان فرصت دیده شدن یافتند.
پویا بادکوبه: چقدر به خودشان سختی دادند. یک بخش را حذف کردند بعد دوباره اضافه کردند؛ مثل این میماند که در اتاق جراحی بگویند دستش را ببر، دوباره بچسبان، حالا دست دیگر را ببرید و... من نمیفهمم اصلاً برای چه بریدند که حالا بخواهند مجدداً آن را بچسبانند؟ این ناشی از همان نگاه کلانی است که گفتم.
سمیرا برادری: جشنواره فیلم فجر مهمترین جشنواره سینمایی ما است. به نظرم میتوانست جشنواره مهمی باشد. نمیدانم اگر امسال فیلم داشتم به این جشنواره میفرستادم یا نه، به این دلیل که جشنواره مسیری را میرود که از راه یک جشنواره جدا میشود و اصلاً نمیفهمم چه سیاستگذاری در پس آن دارند؟ جشنواره فجر باید جایی برای دیده شدن نیروهای تازهنفس باشد. من همیشه این مثال را میزنم؛ سالی که "طبیعت بیجان" اکران میشود، پرفروشترین فیلم آن سال "یک چمدان سکس" بود که اسمش را کمتر کسی شنیده و "طبیعت بیجان" ماندگار شد. آن فیلم در آن زمان فروشش را کرد و معتقدم قابلدرک است که مردم از کمدی استقبال کنند؛ مردم خستهاند و زیر فشار روزمرگی و اقتصاد هستند و همهچیز بهدشواری میگذرد. طبیعی است که دست زن و بچه را بگیرند بروند سینما تا یک ساعت بخندند! یکی از پیشکسوتان پخش در سینما میگفت: "هر وقت یاد گرفتی که مردم نمیروند سینما که دو ساعت فکر کنند، بلکه میروند که بخندند، آنوقت میتوانم تازه با تو کارکنم". من این فکر را نمیکنم. به نظرم اگر مردم اینهمه دغدغه دارند، ممکن است در یک فیلم یکلحظه با مسائلی مشابه خودشان روبهرو شوند. به پویا گفتم دوستانی که نوجوان داشتند، به من گفتند شما گره تربیتی بین من و نوجوان را باز کردید، یک سال تلاش کردم و نمیفهمیدم چرا جواب نمیگیرم و با فیلم "درساژ" فهمیدم هر کاری کردم غلط بوده است. دارم او را تنبیه میکنم و این نسل، نسلی نیست که علاقهمندیهایش را بگیرم و او بگوید چشم و سر تعظیم فروآورد! هرچه از این نسل بگیرم نهتنها بهتر نمیشود که بیشتر میرود تا جایی که حتی خودش را از بین ببرد. خیلی برایم افتخاراست که فیلمی ساختیم که توانسته چنین گرهای را باز کند. هوشمندی مخاطب نسبت به سینمای اجتماعی قابلتأمل است و جشنواره جای اینگونه فیلمها است؛ جای فیلمی نیست که تمام عناصرش را بر مصالح قیمت مناسبتر میچیند و بازیگر چهره میآورد تا مخاطب بیاید فیلم را ببیند و پولش را دربیاورد! جشنواره جای فیلمی است که نگاه جدیتری به سینما دارد و بهخصوص جای جوانان است. کسانی که سالها جایزه گرفتهاند و هزار سیمرغ دارند، چه فرقی میکند که امسال هم این سیمرغ را بگیرند یا نه. بهتر است جوانان بیایند و دیده شوند تا مسیر را باقدرت و دلگرمی بیشتری از جانب مسئولان ادامه دهند.
این روزها غیر از اکران "درساژ" مشغول چهکار جدیدی هستید؟
پویا بادکوبه: کارهای شرکت تبلیغاتیام را انجام میدهم و اگر منظورتان فیلمسازی است؛ در حال حاضر روی فیلمنامه جدیدی کار میکنم. البته مخالفان خیلی جدی دارد و طرحی قدیمی در ذهنم بوده که مشغول کار روی آن هستم.
این بار در فیلمتان روی کدام گروه سنی کار میکنید؟
پویا بادکوبه: این بار بیشتر روی پدر و مادرها کار میکنم و آن نسل از اجتماع را در نظر دارم. البته با نگاهی فلسفی.
سمیرا برادری: چند کار در "طوبا فیلم" به دست من و پدرم روحالله برادری رسیده که رویشان کار میکنیم. همه پروژهها را دوست دارم و خیلی سخت انتخاب کردم. چراکه در نوسانات اقتصادی امسال و جذب سرمایه دچار مشکل شدهایم؛ سرمایهگذارانی که جدی باهم پیش میرفتیم، یکباره به دلایل اقتصادی متوقف شدند. بر همین اساس شاید کار لوباجتی را بخواهیم پیش ببریم که چون قطعی نیست در موردش حرفی نمیزنم.
برنامه بینالمللی جدید فیلم "درساژ" چیست؟
سمیرا برادری: "درساژ" در چند هفته اخیر دو جایزه دیگر دریافت کرد؛ جایزه کارگردانی از داکا را گرفت و جایزه بهترین فیلم پراگ را هم از آن خود کرد. نزدیکترین جشنوارهای که در پیش داریم، جشنواره فرانسه است. خانم میرشب مسئولیت این بخش را دارند؛ ضمن اینکه "درساژ " سفرهای اصلی را رفته و دیگر بزرگشده و لازم نیست با پدر و مادر بفرستیمش.
و سخن آخر؟
پویا بادکوبه: خیلی خوشحالم که دغدغهای برطرف شود و خیلی خوشحالیم که مادر و پدری میگویند ما فهمیدیم چرا مسیرمان غلط بود و چرا با فرزندمان به نتیجه نمیرسیدیم. امیدوارم این دیدگاه ساختاری و سازندگی در جامعه از نگاه جامعهشناختی در تصمیمگیریها و مدیریت کلان سینما، رنگ بیشتری بگیرد تا تصمیمات به سمتی رود که منجر به فیلمهایی شود که بتوانند کارهای اینچنینی را بیش از بیش انجام دهند.
منبع: هنر آنلاین/سمیرا افتخاری