تبیان، دستیار زندگی

گفت‌و‌گوی «تبیان» با فرزند آیت‌الله هاشمی شاهرودی؛

روایتی از زندگی، تحصیل و مسئولیت کارگزار باوفای انقلاب

در حرم حضرت معصومه، طلاب و مردم می‌آمدند برای سؤال پرسیدن یا عرض حاجت که با مخالفت محافظین روبرو می‌شدند و پدرم بیشتر اوقات با محافظین برخورد می‌کردند و چند بار هم به محافظ‌ها گفتند دست از سر ما بردارید، بگذارید مردم بیایند و مشکلشان را بگویند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
حجت الاسلام محمدباقر شاهرودی

رتبه علمی‌اش آن‌‍قدر بالا بود که شهید صدر با همه عظمتش، می‌گفت "آقای هاشمی به‌عنوان وجود من است" و جایگاه سیاسی‌اش به قدری معتبر بود که در جوانی به ریاست "مجلس اعلای عراق"، با نفوذترین حزب این کشور انتخاب شد. با وجود اعتبار علمی‌اش در حوزه‌های علمیه قم و نجف، رسالت روحانیت را بیش از تدریس در حوزه و تالیف کتاب می‌دید و زمانیکه که در مناصب خطیری همچون ریاست قوه قضاییه قرار می‌گرفت، باوجود پست و منصبی که داشت، از نزدیک با مردم ملاقات و مشکل‌شان را حل می‌‌‌‌کرد.
آیت الله هاشمی شاهرودی، مجتهد صاحب‌منصبی بود که خدمت به مردم و انقلاب در همه ابعاد زندگی حقیقی و حقوقی‌اش دیده می‌شد. در چهلمین روز از فقدان آن عالم ربانی، با حجت‌الاسلام سیدمحمدباقر هاشمی شاهرودی، فرزند مرحوم آیت الله شاهرودی و رئیس دانشگاه عدالت، گفت‌وگو کردیم.
درادامه مشروح گفت‌وگو «تبیان» با او را می‌خوانید.


تبیان: درخصوص رابطه مرحوم شاهرودی و امام خمینی(ره) و نقش ایشان در پیروزی انقلاب کمتر صحبت شده است. بین امام خمینی(ره)، شهید صدر و مرحوم شاهرودی چه ارتباطی وجود داشت؟
زمانی که حضرت امام به نجف تبعید شدند، حاج‌آقای شاهرودی، رابط ایشان با شهید صدر بود. حاج‌آقا در درس مرحوم امام شرکت می‌کرد و یکی از طلبه‌های فعال جلسه درس امام بود؛ امام هم نسبت به دیگر طلبه‌ها، یک نگاه ویژه‌ای به حاج‌آقا داشتند. از طرفی چون حاج‌آقا شاگرد شهید صدر بود و بر مبانی علمی ایشان تسلط داشت، واسطه انتقال پیام‌ها بین  امام و شهید شده بود.

یکی از توصیه‌های شهید صدر به پدرم، حمایت از مرحوم امام بود. شهید صدر درباره مرحوم امام می‌گفتند که "ذوب شوید در ایشان چراکه ایشان در اسلام ذوب شده".

توجه کنید که شهید صدر این جمله را در شرایط اختناق شدید عراق گفته؛ شرایطی که در آن کوچک‌ترین حرکتی از نگاه صدام مخفی نمی‌ماند. اساساً صدام با شاه ایران فرق داشت؛ شاه خیلی آدم ترسویی بود، اما صدام چنین روحیه‌ای نداشت. اگر یک‌ذره به کسی شک می‌کرد، خانواده‌اش را زندانی می‌کرد و گاهی همه را می‌کشت. همان‌طور که به خاطر فعالیت‌های انقلابی حاج‌آقا، سه تا از برادرانشان را شهید کرد، درحالی‌که یکی از برادران خیلی هم حرکت‌های انقلابی خاصی نداشت.

شهید صدر در اجازه اجتهادی که به مرحوم شاهرودی دادند، می‌گویند "نظر ایشان نظر من است" و گاهی می‌گفتند "ایشان جان من است"؛ چه رابطه‌ای بین ایشان و شهید صدر برقرار بود که چنین تعبیراتی را به کار می‌بردند؟
تعبیراتی که شهید صدر درباره حاج‌آقا دارند، زیاد است. مثلاً جایی گفته بودند "من مثل پرنده‌ای که به فرزند خودش غذا می‌دهد، علم را به این شکل در نهاد ایشان قرار دادم". یا درباره حاج‌آقا گفته بودند، "ایشان از سر تا پا مجهز به علم است". شهید صدر وسواس علمی داشتند و همیشه احتیاط می‌کردند؛ به همین خاطر به تنها کسی که اجازه اجتهاد دادند، مرحوم حاج‌آقا بود، بااینکه ایشان شاگردان بزرگ دیگری هم داشتند.

مرحوم پدرم مبانی فقاهتی که به امور حقوقی در جامعه اسلامی کمک می‌کرد را در دستگاه قضایی وارد کرد که منشأ تحولات زیادی در قوه قضاییه ازجمله احیای دادسراها، تصحیح قوانین مجازات اسلامی و شروع ملاقات‌های مردمی با رئیس قوه قضاییه شد.



خود شهید صدر هم البته بسیار نابغه بود؛ تا آنجاکه در هنگام بلوغ مجتهد بوده و خودشان می‌گفتند که "من از کسی تقلید نکردم".

این هم نکته جالبی است که در فضای سنتی نجف و قم، چگونه علمای بزرگی مثل شهید صدر، امام خمینی و شاگردان برجسته‌ای مثل مرحوم حاج‌آقا رشد پیدا می‌کنند و علیرغم فضای سنتی حاکم بر حوزه، جولان فکری بالا و جهان‌بینی بازتری داشتند.

مرحوم پدرم نماینده فکری شهید صدر به حساب می‌آمد، علاوه‌بر اینکه تفکر ایشان را در ایران احیاء کرد و مسلک مشهور اصولی شهید صدر به‌وسیله حاج‌آقا توسعه یافت. یکی از موضوعاتی که حاج‌آقا به شهید صدر شباهت داشت، اهتمام به مباحث جدید و به‌روز بود. به‌هرحال یکی از پرچم‌داران تحول علوم اسلامی، شهید صدر است که «اقتصادنا» و «سیاستنا»ی ایشان از بحث‌های بسیاری از روشنفکران هم جلوتر بود.

به همین خاطر خیلی وقت‌ها کسانی که در اقتصاد کارکرده بودند و با پدرم صحبت می‌کردند، متعجب می‌شدند که ایشان از کجا این بحث‌ها را می‌داند. کافی بود یک موضوعی را در تلویزیون، روزنامه یا مجله ببینند، خودشان پرورش می‌دادند، درحالی‌که مبانی آن از قدیم در ذهن‌شان بود.

تبیان: مردم  مرحوم آیت‌الله هاشمی شاهرودی را بیشتر به ریاست قوه قضاییه می‌شناسند و ما معمولاً از رؤسای قوه قضاییه تصور افراد خشن و جدی داریم، اما مرحوم شاهرودی همیشه خنده‌رو و خوش‌برخورد بودند. این دو خصلت چگونه در یک نفر جمع شده بود؟
این یک سؤال گسترده‌ است. اولاً اینکه چرا باید دستگاه قضایی مخوف باشد و همه از آن بترسند؟ اتفاقاً در اسلام این‌طور نیست. قاضی باید چهره‌ای داشته باشد که همه راغب مراجعه به او باشند. ولی خب قضات به‌خصوص در بخش جنایی چون با احکام خشن و جدی سروکار دارند، این نگاه به وجود آمده است.

به‌هرحال این‌طور نیست که بگوییم روحیه حاج‌آقا با این نهاد سازگار نبود. یکی از رسالت‌های روحانیت خدمت به مردم است و از طرفی چون امر مقام معظم رهبری بود که شما مسئولیت قوه قضاییه را در دست بگیرید و این قوه را احیا کنید، حاج‌آقا هم قبول کردند.

کسانی که رد صلاحیت شده بودند، می‌گفتند ما دفاتر دیگران که می‌رویم جواب نمی‌گیریم، ولی دفتر آقای شاهرودی به کار ما رسیدگی می‌کند.


مرحوم پدرم مبانی فقاهتی که به امور حقوقی در جامعه اسلامی کمک می‌کرد را در دستگاه قضایی وارد کرد که منشأ تحولات زیادی در قوه قضاییه ازجمله احیای دادسراها، تصحیح قوانین مجازات اسلامی و شروع ملاقات‌های مردمی با رئیس قوه قضاییه شد.

یادم هست آن زمان یک آماری درباره کسانی که در دیدار مردمی شرکت می‌کردند از حاج‌آقا گرفته بودیم، ایشان گفتند چیزی حدود 18 درصد این ملاقات‌ها و پرونده‌هایی که مردم به خاطر آن مراجعه می‌کردند درست و به‌حق بود. این خیلی آمار بالایی است.

این دیدارهای مردمی هم برگرفته از سیره اهل‌بیت بود. اهل‌بیت همیشه خود را در معرض مردم قرار می‌دادند. امام جواد(ع) شاید پنج سالشان بود که امام رضا به مرو تبعید شدند و در تبعید به امام جواد(ع) نامه نوشتند که شنیده‌ام شما را از در پشت وارد می‌کنند، این کار را نکنید، کسانی که این کار را می‌کنند، خائن‌اند.
این سیره اهل‌بیت است، یعنی همیشه در خانه‌ات باز باشد، در دهلیز خانه بنشین تا مردم راحت به تو مراجعه کنند.  وقتی انسان سیره اهل‌بیت را درک کند، متوجه می‌شود که با جایگاه و منصبش، صاحب و رئیس مردم نمی‌شود بلکه باید خادم باشد.

تبیان: امروز  بعضی از مسئولین  مدعی هستند که ما همه وقتمان را برای مردم می‌گذاریم و از وقت خانواده و زندگی خودمان می‌زنیم، پس باید حق‌وحقوقی داشته باشیم.
این نگاه غلطی است. خون ما از خون اهل‌بیت رنگین‌تر نیست. ما شیعیان باید طبق سیره اهل‌بیت عمل کنیم. هر جا از خودمان حرفی زدیم یا از غربی‌ها تقلید کردیم ما محکوم‌به شکست شدیم. سیره اهل‌بیت را نگاه کنید؛ امام حسین در این راه جانش را هم می‌دهد. اینکه من به یک پست و مقامی برسم بعد منت سر مردم بگذارم نگاه غلطی است.

حجت الاسلام محمدباقر شاهرودی

تبیان: به‌واسطه گزارش‌های تصویری، ما از ارتباط مردمی مرحوم شاهرودی در دوران ریاست قوه مطلعیم. این ارتباط با مردم در سایر بخش‌های زندگی حاج‌آقا نیز وجود داشت؟
همان‌طور که می‌دانید حاج‌آقا یکی از فقهای شورای نگهبان بود و  بااینکه اعضای شورا ارتباط مردمی خاصی ندارند، ولی در زمان انتخابات، دفتر پدرم بسیار شلوغ می‌شد، درحالی‌که یک یا دو تا از دفاتر دیگر اعضای شورای نگهبان فقط باز بود. من چون ریاست دفتر حاج‌آقا را برعهده داشتم، می‌دیدم نماینده‌هایی که رد صلاحیت می‌شدند به دفتر پدرم مراجعه می‌کردند. کسانی که رد صلاحیت شده بودند، می‌گفتند ما دفاتر دیگران که می‌رویم جواب نمی‌گیریم،  ولی دفتر آقای شاهرودی به کار ما رسیدگی می‌کند. 

نکته‌ای که همیشه حاج‌آقا شخصاً به من و به همه اولادشان گوشزد می‌کرد این بود که خدا برای کارهای کرده ما را خیلی عقاب نمی‌کند، بلکه برای کارهای نکرده چوب می‌خوریم و آن دنیا شرمنده می‌شویم.


پدرم عادت داشتند در قم  بعد از درس، اول به زیارت حضرت معصومه بروند و سپس به دفتر و منزل برگردند. خب در حرم، طلاب و مردم می‌آمدند برای سؤال پرسیدن یا عرض حاجت که با مخالفت محافظین روبرو می‌شدند و پدرم بیشتر اوقات با محافظین برخورد می‌کرد و چند بار هم به محافظ‌ها گفتند دست از سر ما بردارید، بگذارید مردم بیایند و مشکل‌شان را بگویند.

تلفن منزل ما این‌طور نبود که اول به دفتر وصل شود تا آن‌ها تائید کنند، بلکه مستقیم به خانه وصل می‌شد. یعنی هرفردی به شماره تلفن منزل ما دسترسی پیدا می‌کرد، می‌توانست تماس بگیرد. والده ما هم این روحیه را داشت که هرکس کاری داشت، شماره منزل را می‌داد که مستقیم با حاج‌آقا صحبت کند.

خیلی وقت‌ها هم حاج‌آقا تلفن را برمی‌داشت، می‌دیدیم یک نیازمندی تماس گرفته، پدرم از ما می‌خواست مشکل آن فقیر را حل کنیم. به‌هرحال از این طریق حرف‌های مردم مستقیم به حاج‌آقا می‌رسید.

یادم هست زمانی که در قم بودم، پیرمردی زنگ‌زده بود، حاج‌آقا گفتند: روی بلندگو بگذار من هم بشنوم؛ آن شخص یک شکایتی درباره پرونده‌اش در دادگستری داشت و حاج‌آقا هم مشکلش را حل کرد. پدر به عملکرد برخی از مسئولین در ارتباط با مردم نقد داشت؛ می‌گفت که چرا باید یک پروتکل طولانی طی شود تا حرف مردم به من برسد. من وقتی می‌توانم با یک امضا مشکل مردم را حل کنم چرا نکنم؟

تبیان: به عنوان فرزند آیت الله شاهرودی، برای ما از خاطرات ایشان و فضای خانه پدری بگویید. رفتار حاج‌آقا با همسر و فرزندان در منزل چگونه بود؟
حرف دراین‌باره زیاد است. ایشان والده را خیلی دوست داشتند و رابطه عمیقی بین آن‌ها بود. نشان به آن نشان که همین چهار ماه پیش در بیمارستان که بودیم، حاج‌آقا دست والده را بوسید و گفت من خیلی به شما زحمت دادم.  والده هم خیلی مطیع حاج‌آقا بودند و این در زندگی‌های سنتی معمول است.

البته جالب است بدانید که مادرم هم در دوران مبارزه پا به پای پدرم فعال بودند. از مادرم شنیدم زمانی که حاج آقا عراق بودند، چون خودشان نمی‌توانستند به منزل شهید صدر بروند والده نامه‌هایی را از پشت‌بام‌ها به شهید صدر می‌رساندند.

پدرم خیلی اهل این نبود که به بچه‌ها نصیحت لسانی کند، مثلاً بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن؛ این کار  ثواب دارد، آن کار عِقاب دارد، بلکه در عمل نصیحت می‌کرد؛ یعنی من به عنوان فرزند ایشان، نمازخوان شدم، چون نماز پدرم را دیدم. اگر سعی می‌کنم دروغ نگویم، چون دروغ نگفتن حاج‌آقا را می‌دیدم. تبلیغ عملی مقدم است بر تبلیغ لسانی و این را ما در منزل می‌دیدیم.

حاج‌آقا معتقد بودند سیر و سلوک در خدمت به خلق، فعالیت و کار مداوم است؛ به همین خاطر نشد من یک روز پدرم را بیکار ببینم. یا در حال فعالیت علمی بودند و یا به‌واسطه جایگاه شغلی به مردم خدمت می‌کردند.


پدرم در منزل خیلی خندان بود و این‌طور نبود که احتیاط کند و بلند نخندد. منزل ما، منزل شادی بود. شاید گاهی دعوا می‌کردند که مهمان آمده سروصدا نکنید، ولی این‌طور نبود که منزل خشکی باشد. ما همیشه باهم شوخی داشتیم و این هم از سیره اهل‌بیت گرفته شده. منزل امام حسین(ع) شادترین منزل در مدینه بود. همین شاد بودن باعث می‌شد که فرزندان و والده در سختی‌ها اذیت نشوند.

حاج‌آقا یازده فرزند داشتند و شناسنامه‌های قدیم برای دوازده فرزند جا داشت. من یک‌بار به شوخی به حاج‌آقا گفتم، وقتی شناسنامه را به شما دادند، شما فکر کردید باید هر دوازده‌تا را پر کنید، پس دوازدهمی کجاست تا کامل شود که ایشان خندید و گفت "فرزند کمتر زندگی بهتر".

حاج‌آقا خیلی روضه می‌گرفتند، دهه آخر صفر همیشه روضه داشتیم و شبی شاید حدود ده هزار نفر شرکت می‌کردند. این روضه بیشتر از بیست سال سابقه دارد. هر شب جمعه هم در دفتر روضه داشتند. گاهی والده می‌گفتند لازم نیست برای این روضه تا قم بروید، ولی ایشان می‌گفتند نباید این روضه ترک شود.

یکی دیگر از صفات حاج‌آقا این بود که هیچ کاری را به فردا نمی‌انداخت. بارها شده بود برای به دست آوردن پاسخ یک سؤال خواب‌شان نمی‌برد.

خیلی در کارها سریع بودند. همکاران قوه قضاییه می‌گفتند کارهایی که باید در یک سال انجام شود را حاج‌آقا در یک ماه انجام می‌دادند. کاری را انجام نمی‌دادند مگر اینکه صفر تا صدش را درست می‌دانستند. مثلاً در موسسه دایره المعارف من می‌دیدم که تحقیقات محققین می‌آمد پیش حاج‌آقا، یک‌بار ایشان تحقیقات یک طلبه را کاملاً خط زد و خودش از اول دو صفحه نوشت. من گفتم حاج‌آقا با این تغییرات دیگر این تحقیق شماست، تحقیق فلانی نیست، ولی پدرم می‌گفت این مطلب می‌خواهد چاپ شود و باید درست باشد و به نویسنده می‌گفت این را ببر و به نام خودت چاپ کن. این کار آسانی نیست؛ برخی شاید بگویند تو داری حقوق می‌گیری، خودت درستش کن، ولی مرام حاج‌آقا این بود که کار باید درست و سریع انجام شود.

نکته‌ای که همیشه حاج‌آقا شخصاً به من و به همه اولادشان گوشزد می‌کرد این بود که خدا برای کارهای کرده ما را خیلی عِقاب نمی‌کند، بلکه برای کارهای نکرده چوب می‌خوریم و آن دنیا شرمنده می‌شویم. یعنی این‌همه رزق و ظرفیت خداوند متعال به ما عطا کرده، ولی ما کاری انجام نمی‌دهیم، عافیت‌طلبی می‌کنیم و می‌گوییم چرا من باید انجام دهم؟

تبیان: در بخشی از صحبت‌هایتان اشاره کردید که همه همت آیت‌الله شاهرودی خدمت به خلق بود، در حقیقت این پاسخی است به کسانی که می‌گویند سیاست سایه انداخته بود بر فقاهت ایشان و اگر وارد سیاست نمی‌شدند، در مسائل علمی موفقیت بیشتری به دست می‌آوردند.
این حرفی است که از قبل از ریاست بر قوه زده می‌شد و حرف اشتباهی است. فقه و اجتهاد خودش موضوع نیست، بلکه وسیله است. فقه باید تبدیل به نوری شود تا با آن طی طریق کنیم. اگر قرار باشد خودش موضوع باشد و ابزار نباشد حجاب اکبر می‌شود.

معارف اهل‌بیت باید چراغی باشد برای حرکت و پویایی، حرکت هم که در بستر جامعه شکل می‌گیرد. کدام‌یک از اهل‌بیت رفتند در غار بنشینند و عبادت کنند؟ کدام‌یک از ائمه یک‌گوشه نشستند و نیامدند در بستر جامعه؟

 خداوند لطف کرده و توسط امام خمینی این جامعه اسلامی را در اختیار شیعیان قرار داده، حالا ما نباید برویم یک‌گوشه بنشینیم و فقط یک بحث تئوری را مطرح کنیم.

این حدیث را من از حاج‌آقا یاد گرفتم؛ درگذشته هم یک گروه از مجاهدین وقتی آمدند قم، حاج‌آقا این حدیث را برای آن‌ها خواندند که « مَن تَعَلَّمَ للّه‏ وعَمِلَ للّه‏ وعَلَّمَ للّه‏ دُعِیَ فی مَلَكوتِ السَّماواتِ ولیا من اولیاء الله»؛ کسی که برای خدا درس بخواند، برای خدا به دستورات عمل کند و برای خدا تعلیم بدهد، در آسمان‌ها به این آدم ولی و سرپرست میگویند. یعنی علما باید سرپرست مردم باشند و مشکلات آن‌ها را حل کنند؛ به همین جهت پدرم از جایگاه علمی خود برای حل مشکلات مردم بهره می‌برد.

تبیان: همه آیت الله شاهرودی را به فقه، اصول و مسائل قضایی و علمی می‌شناسند؛ جایگاه و احوالات ایشان در مسائل عرفانی و سیروسلوک چگونه بود؟
سیر و سلوک و زهدی که پدرم به آن معتقد بودند، با این تفکر رایج از سیروسلوک متفاوت بود. عده‌ای به امیرالمؤمنین اشکال می‌گرفتند که چرا دائم با مردم ارتباط دارد و بگووبخند می‌کند؛ زهدی که امروز در جامعه ما مطرح می‌شود زهد امیرالمؤمنین نیست. مؤمن باید در جامعه حضور داشته باشد "لا رهبانیه فی الاسلام"، حدیث داریم که «المُؤمِنوُنَ هَیّنُونَ لَیّنُونَ»، ولی ما به فردی که می‌خندد عارف نمی‌گوییم. فکر می‌کنیم عارف باید عبوسا قمطریرا باشد، باید یک تسبیح دستش باشد و با کسی ارتباط نداشته باشد.

در حدیث آمده است، امام هادی(ع) لباسشان را با مرکبی که سوار می‌شدند هماهنگ انتخاب می‌کردند؛ امام جواد عمامه‌ای فاخر داشتند و به شیعیان توصیه می‌کردند که لباس خوب بپوشید، ولی متأسفانه این حرف‌ها گفته نمی‌شود.

حاج‌آقا معتقد بودند سیر و سلوک در خدمت به خلق، فعالیت و کار مداوم است؛ به همین خاطر نشد من یک روز پدرم را بیکار ببینم. یا در حال فعالیت علمی بودند و یا به‌واسطه جایگاه شغلی به مردم خدمت می‌کردند.

 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.