عملیاتی معلق در زمین و آسمان
10متر مانده بود پل تمام شود یکی از سیم بکسلها به دلیل سنگین شدن وزن کنده شد، بنابراین تصمیم گرفتند عملیات را کنسل کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/11/07 ساعت 11:53
زمستان سال ۶۶ با تصمیم فرماندهان جنگ، سرمای سخت تری برای صدام و دشمن بعثی رغم خورد. ایران تا پیش از این عملیات اغلب تمرکزش در جبهه جنوب بود و دشمن نیز در این منطقه آمادگی کامل داشت تا با تجهیزات کافی مقابل هر گونه پیشروی قوای اسلام بایستد.
از طرف دیگر شهر ماووت در شمال غرب کشور باید از تصرف دشمن بعثی خارج میشد. دشمن به دلایل مختلف فکر نمیکرد ایران چنین آشی برای این منطقه آن هم در زمستان سخت و سرد کردستان بپزد. از جمله این دلایل حضور پررنگ ایران در جنوب و صعب العبور بودن شمال غرب برای رزمندگان اسلام بود.
محسن رضایی فرمانده سپاه در جنگ، ساعت ۱ نیمه شب 25 دی سال 1366، در سختترین وضعیت جوّی با هدف تصرف جاپا برای نزدیکی به شهر «سلیمانیه»، «سدّ دوکان» و «قلعه دیزهی عراق» آغاز عملیات بیتالمقدس ۲ را با رمز «یا زهرا(س)» اعلام کرد. در هنگام اعلام این عملیات از رادیو، با توجه به این که عملیات بیتالمقدس در سال 61 که به آزادی خرمشهر منجر شد، اولین عملیات با این نام بوده، آن عملیات بیتالمقدس۱ فرض شده و به همین دلیل این عملیات بیتالمقدس۲ نامیده شد.
برای اجرای عملیات در فصل سرما و یخبندان و در میان ارتفاعات صعبالعبور تلاشهایی وسیعی جهت فراهم کردن مقدمات عملیات انجام شده بود. همچنین علاوه بر اقدامات شناسایی و طرحریزی عملیات، فعالیتهای بسیاری برای باز نگهداشتن جادهها و برفروبی آنها انجام شد. علاوه بر این، برای تردد نیروهای لشکرهای ۱۰ سید الشهدا و ۳۱ عاشورا محور «قمیش»، روی رودخانهی «قلعهچولان» پلی نصب شد.
این پل با کمک بچه های طرح و عملیات لشکر ۱۰ و بچه های تیم راپل پادگان امام علی (ع) تهران در شرایط بسیار سخت و خطرناک و کاملا مبتکرانه با وسایلی مثل سیم بکسل روی رودخانه خروشان قلعه چولان با ۱۴۰ متر طول، عرض کمتر از ۱ متر و فاصلهای ۵۰ متری از سطح آب به صورت ضربتی در عمق سی کیلومتری خاک عراق، ساخته شد و تنها ظرفیت عبور ۱۰ نفر از رزمندگان به صورت همزمان روزی پل میسر بود. از این رو عبور دادن مجاهدان از پ مدت زیادی به طول انجامید. ساخت این پل با آن شرایط قطعا بدون امداد های الهی امکان پذیر نبود.
با این حال کمبود توان و استعداد سازمانی، کمبود امکانات، عدم آمادگی عقبهها و سرمای استخوان سوز موجب شد طراحی عملیات موقعیت وسیعی را در بر نگیرد چرا که این نگرانی نیز وجود داشت، اگر سپاه بخشی از توان خود را به شمال غرب ببرد ممکن است ارتش بعث مجال بهتری برای پیشروی مقابل خود ببیند و دست به عملیات گسترده بزند. لذا ایران در جبهه جنوب دچار خسران و شکست بزرگتری شود.
علی ای حال عزم رزمندگان ایرانی با استعدادی بالغ بر ۴ لشکر و ۵ تیپ از قرارگاه نجف و ۲ تیپ و ۶ لشکر از قرار قدس به سوی این محور عملیاتی جزم شد. سه شب ابتدایی شروع عملیات با موفقیت به سرعت پیش میرفت و طبق زمان تعیین شده مواضع مشخص شده تصرف شد، زیرا همان طور که گفته شد دشمن تصور نمیکرد ایران آن وضعیت جوی توان دست زن به عملیات را داشته باشد، بنابراین آمادگیاش بسیار پایین بود.
اما در شب سوم و در مرحله دوم عملیات به بعد سرما و هوشیاری دشمن دو عاملی بود برای جلوگیری از ادامه پیشرویها. رزمندگان خودی مجبور بودند روزی ۸ ساعت از ارتفاعات برفی و سخت رد شوند. بسیاری از آنها در میانه راه به دلیل سرما از پا میافتادند و نیاز بود نیروی جایگزین برسد. لذا دو ارتفاع مهم «دولبشک» و «الاغلو» که تصرفش میتوانست دشمن را در وضعیت سختی قرار دهد برای رزمندگان میسر نشد. بعثیها توانستند خود را به دهانه تنگه الاغلو برسانند و دو گردان از نیروهای قرارگاه نجف را در محاصره قرار دهند هرچند نیروهای خودی با عدم دستیابی به مواضع خود رو به رو بودند اما توانستند ساعتی بعد با استفاده از دامنه شمال «گوجار» به عقب بازگردند.
اگر چه در این عملیات ضمن تصرف ارتفاعات آمدین، ویولان، گوجار، قمیش، تپه سوزنی و گرده شیلان، امکان تردد نیروهای قرارگاه رمضان به مناطق آزادشده در داخل خاک عراق نیز فراهم شد و در مجموع بیش از 70 درصد از اهداف اراضی عملیات تأمین شد اما ادامه عملیات به دلیل مشکلات موجود امکان نداشت و رزمندگان ما تنها توانستند مواضعی پیشروی شده را تثبیت کنند. روز ۲ بهمن آخرین روز عملیات بیتالمقدس ۲ بود.
سید محمد جوزی از بچه های طرح و عملیات لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) ساخت پل معروف این عملیات را که بعدها به نام پل شهید کلهر شناخته شد اینگونه روایت میکند:
ما بعد از یک ماه شناسایی شبانه در آن منطقه که برف زیادی هم باریده بود، نقطهای از یک رودخانه وسیع و خروشان پیدا کردیم. کوهنوردی و صخرهنوردی تخصصمان بود به همین جهت یک نقطه کمعرض پیدا کردیم. تیر چوبیهایی با طول حدود ۱۲ متر را به هم وصل کردیم و قرار دادیم و خودمان بدون تجهیزات و با عبور از شیبهای ۸۰-۷۰ درجه توانستیم از آنجا رد شویم تا بتوانیم آن سر پل را مهار کنیم.
از ۴ جهت پل با سیم بکسل وصل شده بود. یک غاری در آن طرف رودخانه شناسایی کردیم که یک گردان در آن جا میگرفت. فکر کردیم اولین گردان حرکت کند نزدیک صبح میرسد و دشمن هم دید دارد؛ بنابراین نیروهایی رسیده در غار بروند، از صبح تا شب آنجا باشند و شب به خط بزنند تا بقیه رزمندگان هم برسند. گردان علیاکبر(ع) این کار را کرد.
آنها اولین گردانی بودند که شب حرکت کردند و در غار ماندند. حالا شما حساب کنید مسئله دستشویی رفتن، نماز خواندن، غذا خوردن، آن هم با یک گردان با تجهیزات کامل و آماده عملیات در آن سرما چقدر سخت خواهد بود، ولی بچهها این کار را کردند. این غار قضیهاش مثل همان اسب تروا است. دو سر این پل وصل شد و کف آن را من و شهید عبقری آماده کردیم.
شهید رامین عبقری واقعا عاشق شهادت بود؛ یعنی آمده بود شهید شود. آلبومی از ایشان درست کردم نزدیک ۳۰۰ صفحه و به خانوادهاش تقدیم کردم. رامین همیشه میگفت من را علیاکبر صدا کنید. مزارش هم در قطعه ۴۰ است. «حسین خداجو» نیز فوتبالیستی بود که در این عملیات شرکت کرد و به شهادت رسید.
شهید حسین خداجو
شهید عبقری ۱۴-۱۳ ماه در واحد شناسایی بود تا بالاخره به طرح و عملیات رسید. ما با ایشان ماکتهای منطقه را درست میکردیم. این شهید تا فهمید من داوطلب شدهام برای آماده کردن پل، گفت: من هم باید بیایم. او پا به پای من کار کرد، در صورتی که رامین در یک خانواده مرفه در سعادتآباد بزرگ شده بود و الان تمام اعضای خانوادهاش در آمریکا زندگی میکنند اما خیلی متواضع و مخلص بود. (پدرش هم به رحمت خدا رفته است.) وقتی در حین کار با هم صحبت میکردیم، میگفت من آمدهام اینجا مثلا ۱۰ تا آرپیجی بزنم، اما حالا آمدهام اینجا و دارم پل نصب میکنم. به او گفتم هر تختهای میبندی، یک گلوله آرپیجی است و بعد از آنکه عملیات هم شروع شود بالا میرویم. خیلی از حرف من خوشحال شد. گفت: پس من این تختهها را هر کدام به نام یک عزیزی میبندم، اولین تخته را به یاد مادرش زد، دوم را به نام شهید خانی بست، شهید خانی رفیق من و همرزم رامین بود که در عملیات نصر ۴ در منطقه ماووت مفقودالاثر شده بود.
شهید رامین عبقری
تا صبح کار پل را به انتها رساندیم و بعد اعلام کردیم گردانها حرکت کنند. منطقهی ساخت پل در یک شیبی بود که دشمن میتوانست بالا را ببیند، اما زیر پایش را دید نداشت، مگر اینکه پایین میآمد. ما هم شبانه این کار را کردیم زیرا ممکن بود سایه پل روی رودخانه بیفتد و هواپیماها که حرکت میکنند آن را ببینند.
تقریبا هر چوبی آنجا بسته میشد، چهار تا دوتایی پیچ میخورد؛ یعنی در طول این پل چیزی حدود هزار پیچ را بستیم. در ارتفاع ۵۰ متری با آن سرمای منطقه که آچار از دستمان میافتاد و ما آچار را با طناب به کمربندمان بسته بودیم تا نیفتد کار را به سرانجام رساندیم. ۱۰ متر مانده بود پل تمام شود یکی از سیم بکسلها کنده شد، زیرا وزنش سنگین شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفتند عملیات را کنسل کنند، اما با سماجت اجازه این کار را ندادم و گفتم من پل را درست میکنم. سریع کارهای فنیای که بلد بودم را انجام دادم و کار را تمام کردم.
کارهای فنی مربوط به ساخت این پل را از بچگی آموخته بودم. محله ما در اختیاریه پارکی داشت به نام پارک اختیاریه، قبل از انقلاب ساخته شده بود. از مدرسه تعطیل میشدیم و در پارک بازی میکردیم. در این پارک یک پل آهنی ساخته شده بود به ارتفاع ۲ متر، چیزی شبیه همین پل. ما از لبههایی که ۵ سانتیمتر بود رد میشدیم نه از کف پل. هیچ ترس و وحشتی از ارتفاع نداشتم. اهل کوهنوردی، کشتی و دوچرخه بودم و لذا بستن این پل برایم مثل آب خوردن بود و چون کسی داوطلب انجام این کار نشد، من و سپس رامین داوطلب شدیم. نکته جالب اینجاست وقتی شروع کردم به کار، فکر کردم تا صبح نمیشود تختهها را ببندم اما شد.
نمونه این پلها در غرب کشور مخصوصا کردستان زیاد است. البته این پل بعدها به علت اصابت گلولهها پاره شد. طرح اصلی پل را سردار مهندس نصرالله سعیدی مسئول طرح و عملیات لشکر ۱۰ داد و گفت: باید معبر باز شود. تمام پیگیریها را هم ایشان انجام میداد.
منبع: فارس