تبیان، دستیار زندگی

گفت‌وگو با شبنم مقدمی که فیلم‌های «کلمبوس»، «درساژ» و «آن‌ها» را روی پرده دارد و با دو فیلم «زهر مار» و «شبی که ماه کامل شد» در جشنواره حاضر است

مشاهده، مهم‌ترین ابزار کار من است

«کلمبوس»، «درساژ» و «آن‌ها» فیلم‌هایی هستند که با بازی شبنم مقدمی روی پرده سینماها رفته‌اند. اولی کمدی است، دومی درباره گسست نسل‌ها هشدار می‌دهد و سومی فیلمی با دغدغه‌های زنانه است. اکران هم‌زمان سه فیلم با سه دنیای متفاوت فرصتی است تا بتوان توان بازیگر را محک زد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبنم مقدمی
ویژگی شاخص بازی‌های مقدمی این است که برای هر شخصیت طراحی مجزا داشته و عملکردش در هرکدام یک از فیلم‌ها یادآور آن‌یکی نیست. دراین‌باره با مقدمی صحبت کرده‌ایم و بخش دیگر مصاحبه به فیلم‌های جدید او اختصاص دارد. این بازیگر با «شبی که ماه کامل شد» نرگس آبیار در بخش مسابقه و با «زهرمار» جواد رضویان در بخش نگاه نو جشنواره امسال حاضر است. به‌تازگی بازی‌اش در «خداحافظ دختر شیرازی» افشین هاشمی تمام‌شده و این روزها مشغول بازی در سریال خانگی مهران مدیری یعنی «هیولا» است. با او درباره این تجربیات هم صحبت کرده‌ایم.

 «کلمبوس» بعد از «آباجان» دومین همکاری مشترکتان با هاتف علیمردانی این بار یک فیلم کمدی است. خودتان این فیلم را کمدی می‌دانید؟ مصافتان با آن چطور است؟

نمی‌توانم بگویم «کلمبوس» کمدی صرف است اما از این روش استفاده می‌کند تا حرفی که هسته اصلی فیلم است را بزند. از ابتدا قرار ما بر این بود که «کلمبوس» فیلمی شیرین باشد که گاهی هم خنده بر لب بیاورد؛ اما کمدی، به معنای رایج، نیست. پیش از اینکه سراغ سؤالات دیگر بروید، دلم می‌خواهد این را بگویم، اینکه الآن سه گونه مختلف فیلم از من روی پرده است برای خودم خیلی جالب است چون همیشه سعی می‌کنم ژانرهای مختلف را تجربه کنم و در یک دایره خاص نمانم. حالا برحسب اتفاق این سه فیلم به‌صورت هم‌زمان بر روی پرده است، اما خوشحالم که تلاشم برای بازی در ژانرها و گونه‌های مختلف به چشم می‌آید.

فیلم «کلمبوس» از یکجایی به بعد تغییر ژانر می‌دهد. البته شخصیتی که شما بازی می‌کنید حتی در موقعیت تراژدی وجه کمیک خود را حفظ می‌کند ولی سایر کاراکترها تغییر ماهیت می‌دهند. این تغییر لحن دودستگی در فیلم به وجود نیاورده است؟

یک طراحی برای نقش در نظر گرفته بودم و راجع به آن با هاتف علیمردانی صحبت کردم و همان را تا انتها پی گرفتم. این آدم در وطن خود شرایط خوبی دارد، متمول است، نازپرورده است و ... او با همان ویژگی‌ها به کشوری دیگر می‌رود درحالی‌که خصوصیاتش عوض نشده بلکه واکنش اش به شرایط بیرونی متفاوت است.

شخصیت هاله در یک خانواده اشرافی بزرگ‌شده ولی در غربت مجبور می‌شود کار برای زندگی بخورونمیر تلاش کند. این تغییر شخصیت چطور انجام می‌شود؟ چون مخاطب این استحاله را در فیلم نمی‌بیند.

زنی که از ایران بدون هیچ پشتوانه‌ای و فقط به خاطر یک دروغ، با نگاه به یک سراب، مهاجرت می‌کند و در آنجا پدرش را از دست می‌دهد و اتفاقات بد دیگری برایش می‌افتد، فرصت برای استحاله ندارد. او به موقعیت و شرایطی پرتاب شده که حالا ناچار است خودش را با آن وفق بدهد. چون شرایط غربت و مهاجرت واقعاً سخت و بی‌رحم است و من از نزدیک شاهدش بوده‌ام؛ بنابراین در توجیه رفتار هاله باید بگویم اصلاً فرصتی بر استحاله به معنای رایج ندارد.

چرا هاله برنمی‌گردد؟

به خاطر تن دادن ِ بی‌منطق به رؤیای آمریکایی (American Dream)! رؤیای آمریکاییِ پوچی که فقط هم مال ما ایرانی‌ها نیست بلکه خیلی از مردم سراسر دنیا گرفتار این رؤیا هستند. آن‌ها فکر می‌کنند قرار است اتفاق ویژه‌ای در آمریکا برایشان بیافتد؛ اما راستش اگر بدون پشتوانه و مطالعه و شناخت مهاجرت کنی هیچ اتفاقِ مثبتی منتظر آدم نیست. هاله، زن عمیق و اندیشمندی نیست، نمی‌شود توقع رفتار منطقی از او داشت.

چرا این‌قدر با قاطعیت درباره رؤیای آمریکایی صحبت می‌کنید؟

چون واقعاً رؤیا است. مهاجرت در نوجوانی مثل جابه‌جا کردن ِیک نهال است که از یک خاک به یک خاک دیگر منتقل می‌شود و در شرایط تازه نهال رشد می‌کند و میوه می‌دهد؛ اما یک درخت گردوی بیست‌ساله را که نمی‌شود از خاکی به خاک دیگر منتقل کرد. خشک می‌شود و از بین می‌رود. من همیشه درباره مهاجرت این را می‌گویم؛ اما مثلاً درباره من حتی اگر در نوجوانی هم می‌رفتم این اتفاق نمی‌افتاد و نمی‌توانستم فرهنگ جدید را بپذیرم و با غربت کنار بیایم. البته درباره خوب و بدش صحبت نمی‌کنم و این فقط احساس واقعی من است.

شاید هاتف علیمردانی یا شما به دلیل سفرهایی که دارید، این نوع تجربه را حس کرده‌اید؛ اما وقتی این موضوع به تصویر کشیده می‌شود به نظرتان کمی حالت شعاری به خودش نگرفته است؟

به نظر من «کلمبوس» قرار نیست به مردم بگوید مهاجرت بکنید یا نه؛ این فیلم فقط می‌خواهد وجهه‌ای از مهاجرت را به مردم نشان دهد.

اما نریشنی که در فیلم گفته می‌شود حاوی این پیام است که مهاجرت نکنید.

این احتمالاً نگاه هاتف علیمردانی است و شاید خودش بهتر بتواند توضیح دهد؛ اما نگاه من این است که نباید به کسی گفت این کار درست است یا غلط، انجام بده یا نه. اصلاً رسالت سینما این نیست، یا اقلاً در این برههٔ زمان دیگر این نیست. واقعیت این است که خیلی از افرادی که از ایران یا هر جای دیگر دنیا به آمریکا می‌روند در جایگاه خودشان موفق هستند و حرفی برای گفتن دارند؛ اما خیلی‌ها هم این‌طور نیستند! باور کنیم خیلی‌ها را غربت با خود می‌برد. ما باید آن‌هایی که پل‌های پشت سرشان را خراب کرده‌اند را هم ببینیم.

اگر خود شما در موقعیت مهاجرت قرار بگیرد چه می‌کنید؟ یعنی آدم‌هایی که در ایران موفق هستند اگر بروند بازهم موفق هستند؟

این مسئله قابل پیش‌بینی نیست که قرار است در آنجا چه اتفاقی بیافتد و کاملاً بستگی به روابط و توانمندی‌های فرد دارد؛ بستگی به توانایی مطابقت با محیط و بسیار عوامل دیگر دارد. برای همه یکسان نیست و یک اتفاق رقم نمی‌خورد. انگیزه و دلیل مهاجرت مهم‌ترین چیز است. من درباره آدم‌های مانند خودم بگویم که کسانی که خیلی احساساتی هستند، آدم‌های غربت نیستند چون خیلی به ریشه‌هایشان وابستگی دارند؛ اما شاید افرادی هستند که به هر قیمتی بخواهند ازاینجا بروند. من خودم را در این دسته نمی‌بینم.

 کاراکتر هاله را فانتزی طراحی نکردید؟ حتی کمی شبیه نقشتان در سریال «ابله» ازنظر نوع رفتار با همسر، حرف زدن و... است. این شباهت ناخواسته بود یا از آن الهام گرفتید؟

فانتزی را می‌پذیرم اما در «ابله» اصلاً اتفاقی شکل نگرفت که بخواهد شباهتی داشته باشد. وقتی یک بازیگر در چند موقعیت، ترکیب زنی که لوس است و در طبقه اشرافی زندگی می‌کند را بازی می‌کند حتماً شباهت‌هایی به هم دارند دارد.

این اشتراکات از ناخودآگاه خودتان می‌آید یا ما به ازای بیرونی برای این شخصیت‌ها داشته‌اید؟

مهم‌ترین بخش بازیگری برای من مشاهده است. به‌شدت آدم‌ها و رفتارهایشان را اسکن می‌کنم. شخصیت که در «ابله» و «کلمبوس» بازی کرده‌ام را دیده‌ام و حتی می‌توانم اسمشان را هم بهتان بگویم. حالا اینکه چقدر می‌توانم به آن‌ها نزدیک شوم را نمی‌دانم. به‌هرحال کنش و رفتارهای بیرونی آدم‌ها را اسکن می‌کنم چون یکی از ابزارها این است که مشاهده کنی و شبیه آن‌ها باشی. به همین دلیل وقتی می‌خواستم شخصیت صنم در «خجالت نکش» را بازی کنم خیلی در آن روستا دنبالش گشتم و میان مردم روستا رفتم.

صنم ازنظر فیزیکی نسبت به قنبر (احمد مهران فر) خیلی بزرگ بود و یک جورایی به مخاطب القا می‌شد که مدیریت زندگی در دست او است. شبیه چنین زنی هم در روستا دیده بودید؟

بله دقیقاً این‌قدر زن‌های مدیر و مقتدری که تمام امور زندگی یک خانوادهٔ روستایی را مدیریت و اداره می‌کنند در روستاها دیده‌ام که باورتان نمی‌شود! شیر زنانی که برای خودشان قهرمان محسوب می‌شوند. مثل من اگر اهل روستاگردی باشید نمونه‌های زیادی خواهید دید.

درمجموع از «کلمبوس» راضی هستید؟ کجای کارنامه‌تان قرار می‌گیرد؟

خب نمی‌توانم بگویم که راضی نیستم. به‌قول‌معروف همه نقش‌ها و همهٔ فیلم‌هایم، مثل بچه‌های من هستند. (با خنده) درست است که این جمله کلیشه‌ای است اما واقعیت دارد. چون ممکن است در میان بچه‌های یک مادر یکی از آن‌ها شیطان‌تر باشد، یکی حرفت را گوش ندهد و... اما به‌هرحال مادر همهٔ فرزندانش را با هر کیفیتی دوست دارد. ما هم این حس راداریم که وقتی یک نقشی را می‌بینیم می‌گوییم در این نقش اگر این‌طور بود بهتر بود، اگر اینجا نبود بهتر بود و...

دقیقه می‌خواهیم بدانیم که در کدام نقش کمدی که بازی کرده‌اید این «اگر» ها کمتر بوده است؟

این اتفاق در «خجالت نکش» برایم افتاده است.

چرا در این فیلم اگرها کمتر بود؟


تعامل بسیار درستی میان همه عوامل فیلم شکل‌گرفته بود. من وقتی فیلمنامه را خواندم گفتم جرئت ندارم آن را بازی کنم؛ نقش سختی است و نمی‌توانم آن را پیدا کنم. حتی آقای پروین حسینی (تهیه‌کننده فیلم) به من گفت فیلم را نمی‌سازم اگر تو این نقش را بازی نکنی. این حرف او من را به تکاپو انداخت تا این نقش را پیدا کنم. از همان شروع کار هم همه‌چیز درست پیش رفت، چون رضا مقصودی به‌شدت اهل تعامل است. در دور خوانی، در حین فیلمبرداری و در همه مراحل فیلم ما نظراتمان را بیان می‌کردیم.

برای کاراکترهایی که بازی می‌کنید یک پیش‌نمایش خلق می‌کنید که با توجه به آن برشی از زندگی‌اش را جلوی دوربین ببرید؟

بله من همیشه برای خودم یک شناسنامه از نقش‌ها می‌نویسم و آن‌ها را با پارتنر و کارگردان در میان می‌گذارم. یک زندگی برای نقش می‌سازم و بعد آن را بازی می‌کنم. این کار برای من زحمت نیست بلکه لذت است و آرزو می‌کنم تا همیشه با من بماند.

چقدر این پیش داستان‌ها با چیزی که در ذهن نویسنده و کارگردان کار است نزدیک است؟

معمولاً تا 70-80 درصد نزدیک است. امکان داشته است که بگویند نه اصلاً این‌طور نیست. مثلاً در فیلم «درساژ» می‌گویم طبقه اجتماعی شخصیت این است، این‌قدر درآمد ماهیانه دارد، به بچه‌اش پول‌توجیبی می‌دهد و... بعد کارگردان با توجه به اشراف ِ بیشتر به کاراکتر گفت نه با توجه به لوکیشن و محل زندگی‌شان این‌قدر وضع مالی خوبی ندارند. تو مرفه‌تر فرضشان کرده‌ای.پس شناسنامه‌ای که نوشتم تغییر می‌کند.

در فیلم «درساژ» طبقه اجتماعی خانواده خیلی فراتر از نوع برخوردهایی است که مادر قصه با دخترش می‌کند. چون مصاف افراد حاضر در این طبقه با مشکل به وجود آمده این نیست. چون گفتید نقش را طراحی می‌کنید در اینجا هم بنا بر خواسته خودتان بود یا نظر کارگردان هم در آن دخیل بود؟

قطعاً بر اساس نظر کارگردان بوده است؛ اما باید بگویم این فیلمِ، فیلم ِمادر نیست، فیلم دختر است. از یکجایی دیگر کارگردان مادر را رها می‌کند و حتی پس از اتفاقی که برای درسا می‌افتد ما نمی‌بینیم که مادر چه ری اکشنی دارد. چون درواقع عکس‌العمل ِ دختر است که اهمیت دارد و نه مادر داستان.

این برای شما به‌عنوان بازیگر چالش نبود که دیگر از یکجایی به بعد شخصیتی که بازی می‌کنید دیده نمی‌شود؟

از لحظه‌ای که دیگر شخصیت را نمی‌بینیم، مسئولیت آن شخصیت متوجه بازیگر نیست. من پذیرفتم که همین برش از زندگی این زن بر عهده من است. حالا لابد می‌پرسید با توجه به حساسیت‌هایی که داری، چرا چنین نقشی را بازی کرده‌ای! جوابش این است که من عمیقاً اعتقاددارم، باید از سینمای اندیشمند حمایت کنم. چون قرار است با این فیلم تولید اندیشه شود، حرفی زده شود در جشنواره‌های جهانی دیده شود؛ بنابراین اگر بتوانم قدمی در راستای تولید چنین اثری بردارم، حتماً کوتاهی نخواهم کرد، حتی اگر فیلم، قصهٔ من نباشد. مطمئنم و معتقدم که باید از سینمای مستقلی که تولید اندیشه می‌کند حمایت کنیم. تهیه‌کننده این فیلم زن است (سمیرا برادری) و من دلم می‌خواهد تهیه‌کننده زن ِ باانگیزه در سینما بیشتر حضورداشته باشد، پس باید کمکش کنم تا با تولید یک فیلم خوب، جاپایش را محکم کند. نمی‌خواهم شعار بدهم و فقط بگویم از سینمای مستقل حمایت می‌کنم بلکه این را باید در عمل ثابت کرد.

تعاملتان با علی مصفا به‌عنوان پارتنر چطور بود؟

خیلی پارتنر خوبی هستند، تجربه بسیار خوبی کنار ایشان داشتم.

در گفتگوهای پیش از تولید با علی مصفا به این نتیجه نرسیدید که رفتارهای این خانواده از سطح طبقاتی خانواده بالاتر است؟ چون در فیلم مشخص است که شما و علی مصفا تلاشتان را می‌کنید که این را نشان دهید.

این خانواده می‌خواهد از طبقه خود جدا شود. برای همین اعضای آن سعی می‌کنند شبیه همه طبقه‌ای‌های خود نباشند. آن‌ها از شهرکی در اطراف مهرشهر می‌خواهند به کرج بروند و ازآنجا به تهران مهاجرت کنند و این برایشان تبدیل به آرزو شده، این را مسیر ترقی اجتماعی می‌دانند، خانواده‌ای که در فیلم معرفی می‌شوند، برای پول ساختن و پیشرفت ِ اقتصادی و اجتماعی، دارد خیلی چیزها را از دست می‌دهد، ازجمله ارتباط صحیح میان اعضایش را. اصولاً به نظر من «درساژ» فیلم بحران روابط است. مرد و زن روابط عاطفی شعورمندی ندارند. مادر و دختر، پدر و دختر، دوست‌ها و... آدم‌های فیلم حرف همدیگر را نمی‌فهمند و به نظر من مهم‌ترینتم فیلم، در کنار ظلم‌ستیزی، همین نکته است. این خانواده، به‌جای توجه به بحران ِ رو به گسترش ِ حرف نافهمی ِاعضا، مدام در تلاشی بیهوده برای ارتقا سطحی و ظاهری ست.

فیلم «آن‌ها» چطور شکل گرفت؟

این فیلم مربوط به سه سال پیش است. آقای سلطانیان مدرس سینما هستند و می‌خواستند اولین فیلم سینمایی خودشان را بسازند. ازآنجایی‌که گفتم دوست ندارم فقط شعار بدهم و دلم می‌خواهد قدمی بردارم، همیشه سعی می‌کنم راجع به کارگردان‌های فیلم اولی، کاری کنم تا فیلمشان را بسازند. فیلم سه اپیزود دارد و آن بخش که من بازی کردم داستانی زنانه درباره سرکوب احساسات زنان است؛ چیزی که این روزها زیاد در جامعه می‌بینیم.

 بیشتر شبیه کدام نقشی است که تابه‌حال بازی کرده‌اید؟

هرچه فکر می‌کنم نمی‌توانم شبیه نقشی مثل این را پیدا کنم. زنِ داستان ظاهراً «محکم و بی‌نیاز است اما یکجایی می‌شکند و اصطلاحاً وا می‌دهد.

برای جشنواره فجر امسال سه فیلم داشتید که به دفتر جشنواره رسید، اما درنهایت یکی از آن‌ها به بخش نگاه نو رفت (زهر مار) و یکی وارد مسابقه اصلی سودای سیمرغ شد (شبی که ماه کامل شد). درباره «خداحافظ دختر شیرازی» که از جشنواره جا ماند، بگویید؟

بازی در این فیلم هم به‌نوعی کمک و حضور در سینمای مستقل است. ضمن این‌که پای رفاقت هم در میان است چون افشین هاشمی یکی از دوستان قدیمی من است که نگاه خاص و مستقلی به سینما دارد. همیشه هم دوست داشت هم بازیگر و هم کارگردان باشد. فیلمنامه آن‌هم بر اساس یکی از نوشته‌های نیل سایمون ساخته.

شائبه‌هایی بود درباره اینکه این فیلم نسخه ایرانی فیلم کلاسیک «دختر خداحافظی» است و شخصیت شما هم همان کاراکتر است که مارشا میسن بازی کرده. فیلم اصلی را دیدید؟
بله اما نه پیش از بازی در فیلم، بلکه گذاشتم نزدیک به انتهای فیلمبرداری آن را دیدم. با خودم گفتم ناخودآگاه ممکن است چیزهایی از نقش او برداشت کنم. خیلی هم خودخواهانه بگویم که فیلم خودمان را خیلی بیشتر از نسخه خارجی آن دوست داشتم؛ البته این را هم بگویم، تقریباً چهل سال از ساخت دختر خداحافظی خارجی گذشته.

چقدر با فضای ایران امروز آن فیلم به‌روز شده است؟

حالا می‌بینید که به میزان زیادی این اتفاق افتاده است.

در فیلم‌هایی که بازسازی می‌شود ناگزیر بازیگران در مقام قیاس با نسخه اصل قرار می‌گیرند. این مشاهده و برداشت از شخصیت اصلی کمک‌کننده است یا آسیب‌رسان؟

من ترسیدم؛ البته منظورم این نیست که آسیب‌رسان است، بلکه فکر کردم ممکن است در شکل ایرانیزه اش به مشکل بربخورم و ایرانی نشود؛ اما بعداً که دیدم متوجه شدم که هیچ ربطی به هم نداریم. فقط 30 درصد از فیلمبرداری مانده بود که فیلم اصلی را دیدم. فیلم را هم با ترس‌ولرز دیدم، چون گفتم ممکن است نسخه چهل سال پیش از ما جلوتر باشد و این خیلی ترسناک بود و البته چون خانم مارشا میسن نامزد جایزه اسکار بود، می‌ترسیدم از ایشان عقب‌مانده باشم؛ که به نظرم این‌طور نبود.

بر اساس اخباری که از جشنواره می‌رسد، انگار در فیلم «زهرمار» در دو نقش یا دو موقعیت حضور دارید؟

یک نقش است اما در دو گریم و موقعیت متفاوت؛ اما اجازه دهید چیز زیادی نگویم فقط اینکه از یکی از موقعیت‌ها به دیگری تبدیل می‌شود.

با توجه به کارهایی که در ژانر کمدی داشته‌اید، این فیلم در چه جایگاهی قرار می‌گیرد؟

رگه کمدی دارد اما بیشتر فانتزی است. خیلی هم نقش سختی بود و خیلی برای آن زحمت‌کشیده‌ام.

در همه‌کاره‌ای کمدی‌تان نقش یک زن خانه‌دار رادارید. «هفت‌سنگ»، «ابله»، «زاپاس»، «خجالت نکش» و ... اما انگار در «زهرمار» شخصیت متفاوتی تجربه کرده‌اید. از این لحاظ چه چالشی برای شما داشت؟ شخصیت‌های قبلی از سن شما بزرگ‌تر بودند این‌یکی ازنظر سنی به شما نزدیک است؟

این شخصیت هم مادر است مثل همه آن‌ها اما به سن خودم نزدیک است؛ یک کنش گر اجتماعی است (منفی و مثبتش را الآن اشاره نمی‌کنم) و شاید وجه مشابهتش با آن نقش‌ها این است که تصمیم‌گیرنده است. تفاوت بزرگش با بقیه نقش‌ها این است که در حوزه خانه و خانواده نیست و وارد اجتماع می‌شود.

مهم‌تر این‌که من رکورددار کار کردن با فیلم اولی‌ها هستم و از اینکه پر از انرژی هستند به وجد می‌آیم.

انتخاب فیلمی به کارگردانی جواد رضویان برای شما خیلی دور از ذهن به نظر می‌رسید چون ازنظر دنیای بازیگری و حتی کمدی باهم فاصله‌دارید.

فیلمنامه خیلی برایم مهم بود. چون هم‌چین نقشی در سینمای ایران برای بازیگر زن خیلی کم نوشته می‌شود. از طرفی من اصلاً با جواد رضویان آشنایی نداشتم. پیش از پذیرش نقش جواد نوروز بیگی (تهیه‌کنندهٔ فیلم) یک جلسه گذاشت تا من با جواد رضویان آشنا شوم. او اصلاً شبیه فیلم‌ها و نقش‌هایی که بازی می‌کند نیست. همین‌که بین خیلی از فیلم‌ها فیلمش برای بخش نگاه نو انتخاب شد، ثابت کرد که نگاهش متفاوت است.

فیلم «شبی که ماه کامل شد» در سکوت خبری ساخته شد و حتی خبری از حضور شما در فیلم به رسانه راه پیدا نکرد. با توجه به همکاری قبلی که با نرگس آبیار داشتید، اندازه نقشتان به‌اندازه «نفس» است یا بیشتر؟

خیلی بیشتر است اما اجازه بدهید پیرو همان سکوت خبری من هم وارد جزییات فیلم نشوم. دلم می‌خواهد اینجا به نکته‌ای اشاره‌کنم، خانم آبیار خیلی در بازی گرفتن و بازی‌گردانی متبحر است. من اگر شش‌دانگ به او گوش می‌دادم همه‌چیزهایی که لازمه اجرای نقش بود را پیدا می‌کردم؛ به من گفتند می‌توانی این خانم را (شخصیت واقعی) را ببینی اما من این کار را نکردم. وقتی فیلم را ببینید متوجه می‌شوید که چرا این کار را نکردم. نرگس آبیار چون می‌نویسد آدم‌های فیلم‌هایش را خوب می‌شناسند و این خیلی به بازیگر کمک می‌کند. طرح جامعی از کاراکتر را در اختیار من گذاشت.

شخصیتتان در «نفس» لهجه اصفهانی دارد، این نقش هم با توجه به توضیحاتی که داده‌شده باید قمی باشد؟

بله یک ته‌لهجه قمی برای آن در نظر گرفته‌شده است.

بر مبنای انرژی که برای نقش‌ها گذاشته‌اید چقدر برای خودتان شانس سیمرغ قائل هستید؟

امیدوارم این‌طور باشد، اما می‌توانم بگویم که تمام انرژی را برای این دو فیلم گذاشتم، عادتم است. اگر این کار را نکنم از حرفه‌ام لذت نمی‌برم.

همجنس بودن یک بازیگر و کارگردان چقدر دررسیدن به تعامل کمک‌کننده است؟

اگر به من نگویند که فمینیست هستی که نیستم، واقعاً قابلیت‌ها و توانمندی‌های آدم‌ها برایم مهم است، نه جنسیتشان، اما بسیار خوشحال می‌شوم وقتی هم‌جنس ام کار بلد و مقتدر است.

درباره کار با مهران مدیری بگویید. چه شد که برای «هیولا» انتخاب شدید؟

در «باغ مظفر» و «ویلای من» تا پای قرارداد رفتیم اما نشد. من مهران مدیری را مثل همه، دوست دارم و قرار گرفتن در کنار کسی که توانمندی‌هایش ثابت‌شده خیلی خوشحال‌کننده است. خودشان از من دعوت کردند و با خود او و نویسندگان درباره نقش صحبت کردیم. الآن هم خیلی خوشحالم که در این کار هستم. پارتنر من هم فرهاد اصلانی و خود مهران مدیری است. خدا را شکر تا اینجا از نتیجه کار بسیار راضی هستند.

تجربه کار با مدیری چگونه است؟

همه‌چیز بسیار حرفه‌ای در عالی‌ترین سطحی که بشود تصور کرد پیش می‌رود، گروه همدل و پرانرژی ست و مطمئناً اثری تولید خواهد شد که بر دل مخاطبین ِ بی‌شماری خواهد نشست.

منبع:شرق