تبیان، دستیار زندگی

به بهانه سالمرگ سیدحسن تقی‌زاده؛

مرموزترین سیاست‌مدار انقلاب مشروطه/مردی که مسیر مشروطه را تغییر داد

بررسی و نقد سرگذشت تقی‌زاده و افراد مشابه او ازاین‌جهت اهمیت دارد که نشان می‌دهد چگونه شخصیتی که قابلیت دارد قهرمان ملی و دینی شود، به‌یک‌باره مسیر زندگی خود را تغییر داده و در جریانی مخالف مصالح کشور قرار می‌گیرد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تقی زاده

تاریخ معاصر ایران، صدها رجل سیاسی تأثیرگذار به خود دیده است که هرکدام در جهت‌دهی به سیاست، فرهنگ و اقتصاد کشور، اندیشه منحصربه‌فردی داشته‌اند. برخی از مردانِ سیاست سنت‌اندیش بودند و برخی تجددخواه؛ برخی انقلابی بودند و برخی محافظه‌کار؛ عده‌ای ضد اندیشه و نفوذ بیگانه بوده و برخی دل‌باخته ابرقدرت‌های غرب و شرق جهان.

در بین سیاست‌مداران مؤثر تاریخ، برخی شخصیت مرموز و پیچیده‌ای داشته‌اند و به همین دلیل تاریخ‌دانان در تحلیل ابعاد زندگی آن‌ها کمتر به‌اتفاق نظر می‌رسند. سیدحسن تقی‌زاده از رجال نامدار مشروطه، یکی از چهره‌های مرموزی است که باگذشت نیم‌قرن از مرگش، هنوز درباره نقش او در برخی از معادلات سیاسی کشور، ازجمله دخالت داشتن در شهادت آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی، یکی از علمای تاثیرگذار مشروطه، مبهم باقی‌مانده است.

باوجود همه اختلافات، بخشی از اندیشه و عملکرد مستند تقی‌زاده را می‌توان در ترازوی نقد قرار داد، شخصیتی که می‌توانست قهرمان ملی شود، اما از مهره‌های اصلی جریان‌های مخالف مصالح کشور شد؛ اتفاقی که ممکن است برای هر فرد در عالم اندیشه و سیاست رخ دهد.

سید طلبه‌ای که شیفته غرب شد

سیدحسن تقی‌زاده در شهریور 1257 در یک خانواده روحانی متولد شد و تا عنفوان جوانی مشغول تحصیل علوم قدیم و حوزوی بود و نزد پدرش که از شاگردان شیخ مرتضی انصاری در نجف بوده، فقه و اصول می‌خواند. تقی‌زاده به جهت اصالت خانوادگی، تحصیلات، هوش و استعدادی که داشت، در دوران جوانی از اعتبار خوبی برخوردار بود؛ تا جایی که جمال‌زاده درباره او می‌گوید: «هر شب گروهی از مریدانش به مسجد سید نصرالدین می‌آمدند و پشت سرش نماز می‌خواندند. دوره‌ای بود که کسی با اعتبار سیاسی او - چه رسد که سید عمامه به سری هم باشد- در سلسله قدیسین و نظرکردگان به‌حساب می‌رفت.»[1]

وقتی پای ملکم‌خان به زندگی تقی‌زاده باز شد، دیگر نباید تعجب کنیم از اینکه یک طلبه روحانی‌زاده بگوید "ما باید فرنگی‌مآب باشیم" یا اعتقاد داشته باشد که "باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم"

اما شخصیت تقی‌زاده با گسترش دایره مطالعاتی‌اش رنگ و شکل دیگری پیدا می‌کند. او دانش‌های جدید ازجمله ریاضی، طب و شیمی را فرا می‌گیرد و در این راه غرق در آثار روشنفکران هم‌عصر خود ازجمله ملکم‌خان و آخوندزاده می‌شود. خود او درخاطراتش درباره عوامل مؤثر در اندیشه‌اش می‌گوید: «خواندن کتاب طالبوف و آنچه نظیر آن‌ها به دست می‌آمد و مخصوصاً نوشته‌ها میرزا ملکم خان که از هر چیز بیشتر این یکی در من تأثیر عظیمی نمود...افکار مرا به حدی نضج داد که در سال 1316 حوزه‌ای از اشخاص بیدار و متجدد تبریز تشکیل دادیم.»[2] 

وقتی پای ملکم‌خان به زندگی تقی‌زاده باز شد، دیگر نباید تعجب کنیم از اینکه یک طلبه روحانی‌زاده بگوید  "ما باید فرنگی‌مآب باشیم" یا اعتقاد داشته باشد که "باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم"؛ آن هم تقی‌زاده‌ای که روزی با ابراز تاسف معتقد بود ما از عمامه تا کفن محتاج غرب شده‌ایم و با ذکر یک حدیث از امام علی(ع)  که فرموده هر کس به کسی احتیاج پیدا کند، برده و بنده او می‌شود، استدلال می‌کرد که احتیاج ما به غرب، ممکن است منجر به بندگی ما بشود.[3]

موثرترین عامل در تحول تقی‌زاده

شناخت ملکم‌خان می‌تواند بسیاری از ابهامات درباره تقی زاده را روشن کند. ملکم‌خان از اولین روشنفکران عصر قاجار است که با دیدن زرق‌وبرق‌های مدرنیته و پیشرفت کشورهای غربی، از سنت‌های بومی کشورش دست کشید و عبور از دین و سنت و الگوگیری از غرب را یگانه راه موفقیت تلقی کرد. همچنین او را باید اولین مطرح‌کننده پروژه پروتستانتیسم اسلامی معرفی کرد؛ طرحی که به دنبال جدایی دین از سیاست بود، دقیقاً همان نگاهی که پس از قیام لوتر در غرب به اجرا درآمد.

فریدون آدمیت، تاریخ‌نگار سرشناس مشروطه، درباره شیفتگی ملکم‌خان به غرب می‌گوید: «ملكم‌خان پیشرو اصلی و مبتكر واقعی اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی بود. درواقع فلسفه عقاید سیاسی او مبتنی بر تسلیم مطلق و بلاشرط در قبال تمدن اروپایی بود. عقیده داشت، ایران در تمام اركان زندگی سیاسی و اقتصادی باید اصول تمدن غربی را بپذیرد.»[4]

برباد رفتن امیدی که علما به تقی‌زاده داشتند

غرب‌زدگی و روشنفکری مریض ملکم‌خان بی‌کم‌وکاست به تقی‌زاده منتقل شد و همین امر سبب سلب اعتماد علمای مشروطه تهران و نجف ازجمله آیت‌الله بهبهانی و آخوند خراسانی از او شد؛ این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که برخی از علمای نجف در نامه‌ای به آیت‌الله بهبهانی، درخواست می‌کنند تقی‌زاده از مجلس ملی عزل شود. 

در بخشی از این اعلامیه آمده است: «چون ضدیت مسلک سید حسن تقی‌زاده که جدا تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسده‌اش علناً پرده برداشته است؛ لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع، بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است.»

موسی حقانی، پژوهش‌گر تاریخ معاصر، درباره مقصود علما از این نامه می‌گوید: «در تفسیر نامه سیاسی که مراجع نجف علیه تقی‌زاده نوشته بودند، یک شعر عربی به این مضمون نوشته شده بود که ما چه امیدها به تقی‌زاده داشتیم اما چه شد؟! در آن نامه از تقی‌زاده به‌عنوان یک بیماری لاعلاج یاد می‌کنند که جز با قطع عضو درست نمی‌شود.»[5]

مجله "کاوه" و ترویج روشنفکری

بعد از ترور سید عبدالله بهبهانی، نگرانی‌های تقی‌زاده از مخالفت علما با او رفع شد و او توانست به کار خود در مجلس ادامه دهد، تا اینکه در دوران استبداد صغیر و به توپ بسته شدن مجلس، تقی‌زاده نطق‌های پرشوری علیه محمدعلی‌شاه ایراد کرد که عصبانیت شاه را در پی داشت و دستور داد تقی‌زاده را دستگیر کنند. او همراه با جمعی از دوستانش از جمله دهخدا، به سفارت انگلیس پناه برد و پس از مدتی با مذاکراتی که بین دربار و سفارت انجام گرفت تقی‌زاده به استانبول تبعید شد.

در سال 1303 با تأسیس "حزب تجدد" توسط رضاخان که تأثیر ویژه‌ای در به سلطنت رسیدن او داشت، بسیاری از روشنفکران انقلاب مشروطه ازجمله ملکم‌خان و تقی‌زاده که در حزب دموکرات فعالیت داشتند به آن جریان پیوستند؛

او بعد از دو سال به انگلیس مهاجرت کرد و سپس به دعوت دولت آلمان، به برلین رفته و چندین سال در آن‌جا اقامت می‌کند و در جریان جنگ جهانی اول، موضع ضد انگلیسی و ضد روسی گرفته و سنگ آلمان‌ها را به سینه می‌زند.  خود او درباره علاقه‌اش به آلمان‌ها می‌گوید: «ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانی ها آلمان را مثل پیغمبر حضرت داوود می‌دانستند که آمده آن‌ها را نجات بدهد. ما همه برای آلمان سینه می‌زدیم.»[6]  

یکی از مهمترین فعالیت‌های تقی زاده در سال‌های اقامتش در برلین رقم می‌خورد. او به همراه برخی از روشنفکران قاجار نظیر جمال‌زاده و دهخدا، مجله کاوه را با هزینه دولت آلمان در سال 1914 منتشر می‌کند؛ مجله ‌ای که در گسترش غرب‌گرایی و ترویج روشنفکری تاثیر بسزایی داشت.

تقی زاده در یکی از شماره های مجله کاوه سه اقدام و راهکار برای نجات ایران از عقب ماندگی ارائه می‌کند: «نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلا شرط و قید، و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگى و كل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان)... دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسى و ترقى و توسعه و تعمیم آن. سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومى به تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم...»[7]

تقی‌زاده؛ استاد اعظم گراند لژ مستقل ایران

یکی دیگر از لکه‌های سیاه کارنامه سیاسی تقی‌زاده، عضویت او در لژهای فراماسونری است. گرچه درباره جزئیات فعالیت او اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما در اصل فراماسونر بودن او بسیاری از تاریخ‌دانان اتفاق نظر دارند. لژهای فراماسونری، تشکیلات سری و مخفی وابسته به کشورهای غربی هستند که امکان نفوذ نرم در سیاست کشورهای مختلف را برای استعمارگران فراهم می‌کنند.

اسماعیل رائین در کتاب "فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران" درباره مقام تقی‌زاده در لژ مستقل ایران می‌نویسد: «دومین استاد اعظم گراند لژ مستقل ایران، سیدحسن تقی‌زاده یکی از بنیان‌گذاران لژهای آلمانی در ایران است...نخستین بار در سال 1907 وارد لژ بیداری ایران شده و پرونده او در دوسیه شماره 25، کارتن شماره 5 بایگانی لژ به ثبت رسیده است.»[8]

موسی حقانی درباره فعالیت لژ مستقل ایران می‌گوید: «فراماسونری چتری بود که افراد غربگرا را ذیل خودش جمع می‌کرد...تاسیس لژ بزرگ مستقل ملی ایران ترفندی است توسط سید حسن تقی‌زاده برای اینکه افرادی را که نسبت به وابستگی به انگلستان حساسیت دارند جذب کنند. او افرادی مانند عباس زریاب خویی و ابوالحسن زرین کوب را اینگونه جذب کرد.»[9]


از مبارزه علیه استبداد قاجار تا کمک به استبداد پهلوی

هرچه از ابتدای شکل‌گیری انقلاب مشروطه فاصله بگیریم، از تعهد تقی زاده نسبت به گذشته انقلابی و ضد استعمار و استبدادی‌اش کاسته می‌شود. در سال 1303 با تأسیس "حزب تجدد" توسط رضاخان که تأثیر ویژه‌ای در به سلطنت رسیدن او داشت، بسیاری از روشنفکران انقلاب مشروطه ازجمله ملکم‌خان و تقی‌زاده که در حزب دموکرات فعالیت داشتند به آن جریان پیوستند؛ کسانی که روزی علیه استبداد قاجار قیام کرده بودند، حالا زمینه استبداد دیگری را فراهم می‌کردند.

یرواند آبراهامیان درباره حمایت دموکرات‌ها از رضاخان می‌گوید: «تأثیرات محافظه‌کارانه مذهب در بین مردم آنان را متقاعد کرده بود که اصلاحات را نه با توسل به توده‌ها، بلکه باید از طریق اتحاد با نخبگان قدرتمند_ترجیحاً با مرد قدرتمندی مانند رضاخان_ ممکن سازند.»[10]

نکته جالب درباره تقی‌زاده این است که در پایان عمر نسبت به بسیاری از اعمال و افکار گذشته‌اش ابراز پشیمانی کرد، به سفر حج رفت و وصیت کرد او را در کربلا دفن کنند.

تقی زاده به جهت خوش‌خدمتی‌هایش به رضاخان از مناصب اجرایی حکومت پهلوی اول بی‌بهره نماند و به سمت‌های مهمی نظیر استانداری، سفارت و وزارت منصوب شد. از حساس‌ترین و بحث‌برانگیزترین اقدامات تقی‌زاده در سمت وزارت مالیه، می‌توان به امضای قرارداد ننگین 1933 توسط او اشاره کرد؛ قراردادی که دست انگلیس را برای اکتشاف، استخراج و فروش نفت ایران به مدت 60 سال، بدون الزام به ارائه عملکرد به دولت ایران باز می‌گذاشت. 

تقی زاده 7 بهمن 1327 در شرح این واقعه در مجلس، ضمن تبرئه خود، این خطا را متوجه رضاخان می‌کند: «...کاری که ما چندنفر مسلوب الاختیار به آن راضی نبودیم و بی‌اندازه و فوق هر تصوری ملول شدیم، لیکن هیچ چاره نبود، و البته حاجتی نیست که عرض کنم چرا چاره نبود زیرا...هیچ مقاومتی در برابر اراده حاکم مطلقِ آن عهد نه مقدور بود و نه مفید. آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع می‌کردم و مال کس دیگر بود لابد حتماً یکی فوراً امضاء می‌کرد.»[11]

بی‌شک این دلیل تقی زاده منطقی و قانع‌کننده نیست. چطور می‌شود کسی که روزی آرزوی آزادی و استقلال کشور را در سر می‌پروراند، قراردادی را امضا کند که خلاف مصالح ملی کشورش باشد و بگوید اگر من امضا نمی‌کردم فرد دیگری آن را امضا می‌کرد. 

 توبه از اعمال گذشته

احتمال دچار شدن به سرگذشت غم‌انگیز تقی‌زاده برای هر سیاست‌مداری دور از ذهن نیست. چه بسیار کسانی بوده‌اند که در ابتدای راه آرمان‌های ضد استبدادی و ضد استعماری داشتند، اما باگذشت زمان به مهره‌ای در دست مستبدین و استعمارگران بدل شدند. البته نکته جالب توجه درباره تقی‌زاده این است که در پایان عمر نسبت به بسیاری از اعمال و افکار گذشته‌اش ابراز پشیمانی کرد، به سفر حج رفت و وصیت کرد او را در کربلا دفن کنند. او درباره گذشته افراطی خود می‌گوید:  «این‌جانب در تحریص و تشویق به اخذ تمدن مغربی در ایران اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را 40 سال قبل بی‌پروا انداختم...باید اقرار کنم که فتوای تند و انقلابی من در این امر، در چهل سال قبل در روزنامه "کاوه" ...متضمن مقداری از این نوع افراط بوده...» 

شاید برائت و پیشیمانی او از بار خطاهایش کم کند، اما حافظه تاریخ و سرنوشت ملت ایران را نمی‌شود از اشتباهاتش در خصوص تغییر مسیر انقلاب مشروطه، نهادینه کردن تفکر تجدد و غرب‌گرایی در جامعه نخبگانی کشور، خوش‌خدمتی به رضاخان، انعقاد قرارداد 1933 و فعالیت در لژهای فراماسونری پاک کرد.

پی‌نوشت‌ها:
[1] مقاله "سید حسن تقی زاده (سه زندگی در یک عمر)" به قلم محمدعلی همایون کاتوزیان/مجله "ایران‌نامه"، ش 81
[2] "زندگی طوفان، خاطرات سیدحسن تقی‌زاده "؛ به همت ایرج افشار، ص 27
[3] " تقی‌زاده نقش جدی در شکل‌گیری جریان ابتدایی مشروطه ندارد"/ مصاحبه تسنیم با موسی حقانی
[4]فكر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، ص 113
[5] تقی‌زاده تا آخر عمر به مشروطه سلطنتی وفادار بود/خبرگزاری فارس
[6] «زندگی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقی‌زاده»، ص 181
[7] نشریه كاوه، دوره جدید، 14 شهریور 1289، چاپ برلین
[8] کتاب "فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران"؛ ج3، ص 531
[9]"تقی‌زاده‌ها واقع‌بین نیستند"/خبرگزاری فارس
[10] کتاب "ایران بین دو انقلاب"؛ ص 151 و 152
[11]مقاله "سید حسن تقی زاده (سه زندگی در یک عمر)" به قلم محمدعلی همایون کاتوزیان/مجله "ایران‌نامه"، ش 81


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.