آیا فیزیک منشاء خودآگاهی است؟
چرا دانایی من در اینجا و دانایی شما در آنجاست؟ چرا کائنات برای ما به دو قسمت، یک موضوع و بیشمار اجرام تقسیم شده است؟ چگونه هر یک از ما با تجربیات خود، اطلاعات را از کائنات دریافت می کنیم؟ چرا برخی چیزها آگاهانه و برخی غیرآگاهانه هستند؟ آیا موش آگاه است؟ پشه و باکتری چطور؟ این پرسشها تمام جنبههای “مسئله بدن و ذهن” را در بر می گیرند که این مسئله سوالی را در خود دارد: رابطۀ میان ذهن و ماده چیست؟ هزاران سال است پاسخ قابل قبولی برای این پرسشها یافت نشده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1397/11/09 ساعت 10:57
به گزارش بیگ بنگ، در دو دهۀ اخیر مسئله بدن ذهن تغییر نام گستردهای به خود دیده است. حال از آن به عنوان “مسئله سخت” خودآگاهی یاد می کنند. این عبارت را فیلسوفی با نام “دیوید چالمرز” در کتاب خود با نام “ذهن آگاه: در جستجوی نظریه ای بنیادین” در سال ۱۹۹۶ میلادی ابداع کرد. چالمرز بر این تصور بود مسئله بدن و ذهن در مقایسه با چیزی که او زیرکانه از آن به عنوان مسائل “سادهء” عصب شناسی یاد کرد، باید “سخت” خوانده شود. چطور عصب ها و مغز در بعد فیزیکی عملکرد خود را دارند؟ صد البته که چنین موضوعی ساده نیست.
اما منظور او این بود که این مسائل در مقایسه با مسئله سخت یافتن ارتباطی میان آگاهی و ماده، ساده به نظر می آید. در طول دهه گذشته، من و همکارم جاناتان اسکولر، پروفسور روانشناسی دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، نظریهای با نام “نظریۀ طنین خودآگاهی” مطرح کردیم. ما اظهار داشتیم طنین (معادل دیگری برای ارتعاش همگام شده) در اعماق نه تنها خودآگاهی انسان، بلکه در خودآگاهی حیوانات و بطور کلی تر در واقعیت فیزیکی وجود دارد. به نظر چیزی شبیه رویای هیپیها باشد (صحبت در مورد ارتعاش ها است) اما با من همراه باشید.
در مورد ارتعاش ها
تمام چیزها در کیهان همواره در حال حرکت و ارتعاش هستند. حتی اجرامی که به نظر ثابت می آیند نیز در حال ارتعاش، نوسان و طنین انداختن در طول موجهای مختلف هستند. طنین نوعی حرکت است که ویژگی آن نوسان میان دو حالت است. در نهایت تمام مادهها تنها ارتعاشات میدان های درونی مختلف هستند. از این رو طبیعت در تمام مقیاس ها در حال ارتعاش است.
زمانی که اجرام مرتعش مختلف کنار یکدیگر قرار میگیرند، اتفاق جالبی می افتد. آن ها اغلب شروع به ارتعاش در طول موج یکسانی می کنند. گاهی اوقات آن ها به شکلی مرموز با یکدیگر “جفت” می شوند. این پدیده را “خودسازمانی خود بخودی” می نامند. استیون استروگاتز ریاضیدان، مثالهای مختلفی از فیزیک، زیست شناسی، شیمی و عصب شناسی برای ترسیم “جفت شدن” (عبارت انتخابی او به جای طنین) در کتاب خود با نام “جفت شدن: چطور از آشوب کائنات، طبیعت و زندگی روزمره نظم پدیدار می شود” استفاده می کند. برخی از این مثالها در زیر آمده است:
وقتی گونههای خاصی از کرم شبتاب در اجتماعات بزرگ گرد هم می آیند، آنها بطور منظم و به شکلی پیج کننده شروع به تابیدن نور می کنند. لیزر زمانی ساخته می شود که فوتونهای با انرژی و طول موج یکسان جفت شوند. چرخش ماه به شکلی با زمین هماهنگ است که ما همواره یک سوی آن را می بینیم. بررسی طنین می تواند به بینشهای عمیقی در مورد ماهیت آگاهی و ماهیت کلی کائنات منتهی شود.
جفت شدن در درون جمجۀ شما
عصب شناسان نیز در تحقیقات خود متوجه این نکته شدند. عصبها در مقیاسهای گسترده در مغز انسان در طول موجهای قابل اندازه گیری در حال فعالیت هستند و تصور میشود آگاهی پستانداران با جفت شدن عصبی ارتباط داشته باشد. برای مثال، پاسکال فرایز نوروفیزیولوژیست آلمانی، راههای جفت شدن الگوهای الکتریکی در مغز را مورد بررسی قرار داده است تا خودآگاهی انسان را به دستههای مختلف تقسیم کند.
فرایز تمرکز خود را بر روی موجهای گاما، بتا و تتا قرار داده است. این نامها به سرعت نوسان الکتریکی در مغز اشاره دارند که توسط الکترودهایی متصل به جمجمۀ انسان اندازهگیری شدهاند. برانگیختگی الکتروشیمیایی دستههای نورون به منظور ارتباط با یکدیگر، باعث ایجاد نوسان می شود. سرعت و ولتاژ این سیگنالها در حالت متوسط باعث تولید امواج نوار مغزی شده که به صورت چرخه بر ثانیه محاسبه می شود.
میان موجهای گاما و فعالیتهای هماهنگ در مقیاس گسترده نظیر تفسیر، مدیتیشن یا خودآگاهی متمرکز ارتباط وجود دارد. موج بتا نیز با فعالیت بیشینۀ مغز یا تهییج مغزی و موج تتا نیز با آرامش مغزی یا رویاپردازی روزانه در ارتباط است. به گفته فرایز، این سه موج با همکاری یکدیگر به تولید یا حداقل تسهیل انواع مختلف خودآگاهی می پردازند اما هنوز ارتباط دقیق میان موجهای الکتریکی مغز و آگاهی مورد بحث و بررسی قرار دارد.
فرایز این مفهوم را “ارتباط از طریق انسجام” می نامد. در نظر او هماهنگی نورونی مسئلهای بسیار مهم است. هماهنگی در نرخ نوسان الکتریکی باعث ایجاد ارتباط مطلوب میان نورونها و گروههای نورونی می شود. عدم وجود این انسجام هماهنگ باعث می شود تا اطلاعات ورودی در حالتهای تصادفی چرخه تحریک پذیری نورون دریافت شده و تاثیر آنها خنثی شود یا حداقل در ارتباطات تاثیر کمتری داشته باشد.
نظریه تشدید خودآگاهی
نظریه ما بر پایۀ تلاشهای فرایز و محققان بسیار دیگر است که رویکردی وسیعتر را در پیش می گیرد و میتواند توضیحی برای آگاهی بشر و پستانداران و همچنین توضیحی گستردهتر برای آگاهی ارائه کند. طبق مشاهدات ما از مفاهیم وجودی اطراف مان، نظیر الکترون، اتم، مولکول، باکتری، موش، خفاش و… ما تصور می کنیم هر چیزی میتواند حداقل کمی آگاه باشد.
در نگاه اول این مفهوم عجیب به نظر می رسد اما پانسایکیسم (دیدگاهی که در آن همه مواد نوعی آگاهی دارند) تفکری است که مقبولیت آن با توجه به ماهیت خودآگاهی رو به افزایش است. دیدگاه پانسایکیسم معتقد است خودآگاهی در برههای از فرگشت ظهور نیافته است. بلکه همواره با ماده ارتباط دوطرفه دارد. این دو هر کدام یک روی سکه هستند.
اما قسمت اعظم مغز ما که با انواع مختلف ماده در کیهان در ارتباط است، به شدت ساده و پایهای است. برای مثال یک الکترون یا اتم تنها از مقدار اندکی آگاهی بهره می برد اما بر اساس این طرز فکر، زمانی که ماده ارتباط درونی بیشتری پیدا می کند، مغز نیز از آن پروی می کند و برعکس این موضوع نیز صادق است. موجودات زندۀ زیستی نیز میتوانند به سرعت اطلاعات را از طریق مسیرهای مختلف زیست-فیزیکی الکتریکی و الکتروشیمیایی مبادله کنند. ساختارهای غیرزیستی تنها میتوانند با استفاده از مسیرهای گرمایی به مبادله درونی اطلاعات بپردازند که در مقایسه با مسیرهای قبلی، سرعت بسیار پایینتری داشته و اطلاعات کمتری جابجا می شود.
موجودات زنده جریانهای پرسرعت تر اطلاعات خود را به داخل خودآگاهی در مقیاسهای گستردهتری نسبت به خودآگاهی در مقیاسهای کوچکتر نظیر تخته سنگ یا تپه شن هدایت می کنند. ساختارهای زیستی ارتباطات و رویدادهای درونی بیشتری نسبت به تخته سنگ یا تپه شن دارند. در رویکرد ما، تخته سنگ و تپه شن تنها “تودههایی هستند که اجتماعی از نهادهای آگاه بسیار ساده در سطح اتمی و مولکولی شامل می شوند.
ماجرا در اشکال زیستی که از ترکیب این نهادهای ریزآگاه تشکیل شده و نهادی کلا ناآگاه را تشکیل میدهند تفاوت دارد. ما این فرایند ترکیب را عیاری برای سنجش حیات زیستی در نظر می گیریم. فرض اصلی رویکرد ما به این صورت است: به هم پیوستگیهای معینی که امکان آگاهی در مقیاس گسترده را فراهم می کند (نظیر خودآگاهی بشر و پستانداران) از طنین مشترک همین اجزای بسیار کوچکتری حاصل می شوند.
سرعت موجهای طنین حاضر، عامل محدودکنندهای است که اندازۀ هر نهاد آگاه را در هر لحظه تعیین می کند. با گسترش طنین میان اجزای بیشتر، نهاد آگاه جدیدی که از این طنین و ترکیب به وجود می آید، بزرگتر و پیچیدهتر می شود. بنابراین طنین مشترک در مغز بشر که برای مثال همگامی موج گاما دارد، تعداد نورونها و ارتباط نورونی بسیار بیشتری نسبت به موج بتا یا تتا می گیرد.
طنینهای درون موجودی بزرگتر مثل تودۀ کرمهای شبتاب که به صورت هماهنگ از خود نور میدهند چطور؟ محققان تصور می کنند طنین زیستتابی آنها به دلیل نوسانهای زیستی درونی اتفاق می افتد که به صورت خودکار باعث هماهنگی میان کرمهای شبتاب می شود. آیا این گروه بزرگ کرمهای شبتاب از خودآگاهی بیشتری بهره می برند؟ احتمالا اینطور نیست زیرا ما میتوانیم بدون مراجعه به هوش یا آگاهی این پدیده را توضیح دهیم.
از سویی در ساختارهای زیستی که مسیرهای اطلاعاتی و قدرت پردازش مناسب دارند، تمایل به خودسازمانی اغلب میتواند نهادهای آگاه بزرگتری را به وجود آورد. نظریۀ ما میخواهد چارچوب منسجمی متشکل از علم اعصاب ارائه داده و همچنین سوالات بنیادین زیست-نورونشناسی و زیست-فیزیک را به میان آورد و فلسفه ذهن را نیز در خود داشته باشد. زمانی که موضوع، خودآگاهی و فرگشت سامانههای فیزیکی باشد، این نظریه به تفاوتهای مهم موجود می پردازد. همه چیز در مورد ارتعاشات است. همچنین نوع ارتعاشات و از همه بیشتر، ارتعاشات مشترک اهمیت دارند.
مطالب مرتبط:
فیزیک چیست؟
نقش ریاضیات در فیزیک
فیزیک را چطور بخوانیم؟
منبع: https://bigbangpage.com
اما منظور او این بود که این مسائل در مقایسه با مسئله سخت یافتن ارتباطی میان آگاهی و ماده، ساده به نظر می آید. در طول دهه گذشته، من و همکارم جاناتان اسکولر، پروفسور روانشناسی دانشگاه سانتا باربارا کالیفرنیا، نظریهای با نام “نظریۀ طنین خودآگاهی” مطرح کردیم. ما اظهار داشتیم طنین (معادل دیگری برای ارتعاش همگام شده) در اعماق نه تنها خودآگاهی انسان، بلکه در خودآگاهی حیوانات و بطور کلی تر در واقعیت فیزیکی وجود دارد. به نظر چیزی شبیه رویای هیپیها باشد (صحبت در مورد ارتعاش ها است) اما با من همراه باشید.
در مورد ارتعاش ها
تمام چیزها در کیهان همواره در حال حرکت و ارتعاش هستند. حتی اجرامی که به نظر ثابت می آیند نیز در حال ارتعاش، نوسان و طنین انداختن در طول موجهای مختلف هستند. طنین نوعی حرکت است که ویژگی آن نوسان میان دو حالت است. در نهایت تمام مادهها تنها ارتعاشات میدان های درونی مختلف هستند. از این رو طبیعت در تمام مقیاس ها در حال ارتعاش است.
زمانی که اجرام مرتعش مختلف کنار یکدیگر قرار میگیرند، اتفاق جالبی می افتد. آن ها اغلب شروع به ارتعاش در طول موج یکسانی می کنند. گاهی اوقات آن ها به شکلی مرموز با یکدیگر “جفت” می شوند. این پدیده را “خودسازمانی خود بخودی” می نامند. استیون استروگاتز ریاضیدان، مثالهای مختلفی از فیزیک، زیست شناسی، شیمی و عصب شناسی برای ترسیم “جفت شدن” (عبارت انتخابی او به جای طنین) در کتاب خود با نام “جفت شدن: چطور از آشوب کائنات، طبیعت و زندگی روزمره نظم پدیدار می شود” استفاده می کند. برخی از این مثالها در زیر آمده است:
وقتی گونههای خاصی از کرم شبتاب در اجتماعات بزرگ گرد هم می آیند، آنها بطور منظم و به شکلی پیج کننده شروع به تابیدن نور می کنند. لیزر زمانی ساخته می شود که فوتونهای با انرژی و طول موج یکسان جفت شوند. چرخش ماه به شکلی با زمین هماهنگ است که ما همواره یک سوی آن را می بینیم. بررسی طنین می تواند به بینشهای عمیقی در مورد ماهیت آگاهی و ماهیت کلی کائنات منتهی شود.
جفت شدن در درون جمجۀ شما
عصب شناسان نیز در تحقیقات خود متوجه این نکته شدند. عصبها در مقیاسهای گسترده در مغز انسان در طول موجهای قابل اندازه گیری در حال فعالیت هستند و تصور میشود آگاهی پستانداران با جفت شدن عصبی ارتباط داشته باشد. برای مثال، پاسکال فرایز نوروفیزیولوژیست آلمانی، راههای جفت شدن الگوهای الکتریکی در مغز را مورد بررسی قرار داده است تا خودآگاهی انسان را به دستههای مختلف تقسیم کند.
فرایز تمرکز خود را بر روی موجهای گاما، بتا و تتا قرار داده است. این نامها به سرعت نوسان الکتریکی در مغز اشاره دارند که توسط الکترودهایی متصل به جمجمۀ انسان اندازهگیری شدهاند. برانگیختگی الکتروشیمیایی دستههای نورون به منظور ارتباط با یکدیگر، باعث ایجاد نوسان می شود. سرعت و ولتاژ این سیگنالها در حالت متوسط باعث تولید امواج نوار مغزی شده که به صورت چرخه بر ثانیه محاسبه می شود.
میان موجهای گاما و فعالیتهای هماهنگ در مقیاس گسترده نظیر تفسیر، مدیتیشن یا خودآگاهی متمرکز ارتباط وجود دارد. موج بتا نیز با فعالیت بیشینۀ مغز یا تهییج مغزی و موج تتا نیز با آرامش مغزی یا رویاپردازی روزانه در ارتباط است. به گفته فرایز، این سه موج با همکاری یکدیگر به تولید یا حداقل تسهیل انواع مختلف خودآگاهی می پردازند اما هنوز ارتباط دقیق میان موجهای الکتریکی مغز و آگاهی مورد بحث و بررسی قرار دارد.
فرایز این مفهوم را “ارتباط از طریق انسجام” می نامد. در نظر او هماهنگی نورونی مسئلهای بسیار مهم است. هماهنگی در نرخ نوسان الکتریکی باعث ایجاد ارتباط مطلوب میان نورونها و گروههای نورونی می شود. عدم وجود این انسجام هماهنگ باعث می شود تا اطلاعات ورودی در حالتهای تصادفی چرخه تحریک پذیری نورون دریافت شده و تاثیر آنها خنثی شود یا حداقل در ارتباطات تاثیر کمتری داشته باشد.
نظریه تشدید خودآگاهی
نظریه ما بر پایۀ تلاشهای فرایز و محققان بسیار دیگر است که رویکردی وسیعتر را در پیش می گیرد و میتواند توضیحی برای آگاهی بشر و پستانداران و همچنین توضیحی گستردهتر برای آگاهی ارائه کند. طبق مشاهدات ما از مفاهیم وجودی اطراف مان، نظیر الکترون، اتم، مولکول، باکتری، موش، خفاش و… ما تصور می کنیم هر چیزی میتواند حداقل کمی آگاه باشد.
در نگاه اول این مفهوم عجیب به نظر می رسد اما پانسایکیسم (دیدگاهی که در آن همه مواد نوعی آگاهی دارند) تفکری است که مقبولیت آن با توجه به ماهیت خودآگاهی رو به افزایش است. دیدگاه پانسایکیسم معتقد است خودآگاهی در برههای از فرگشت ظهور نیافته است. بلکه همواره با ماده ارتباط دوطرفه دارد. این دو هر کدام یک روی سکه هستند.
اما قسمت اعظم مغز ما که با انواع مختلف ماده در کیهان در ارتباط است، به شدت ساده و پایهای است. برای مثال یک الکترون یا اتم تنها از مقدار اندکی آگاهی بهره می برد اما بر اساس این طرز فکر، زمانی که ماده ارتباط درونی بیشتری پیدا می کند، مغز نیز از آن پروی می کند و برعکس این موضوع نیز صادق است. موجودات زندۀ زیستی نیز میتوانند به سرعت اطلاعات را از طریق مسیرهای مختلف زیست-فیزیکی الکتریکی و الکتروشیمیایی مبادله کنند. ساختارهای غیرزیستی تنها میتوانند با استفاده از مسیرهای گرمایی به مبادله درونی اطلاعات بپردازند که در مقایسه با مسیرهای قبلی، سرعت بسیار پایینتری داشته و اطلاعات کمتری جابجا می شود.
موجودات زنده جریانهای پرسرعت تر اطلاعات خود را به داخل خودآگاهی در مقیاسهای گستردهتری نسبت به خودآگاهی در مقیاسهای کوچکتر نظیر تخته سنگ یا تپه شن هدایت می کنند. ساختارهای زیستی ارتباطات و رویدادهای درونی بیشتری نسبت به تخته سنگ یا تپه شن دارند. در رویکرد ما، تخته سنگ و تپه شن تنها “تودههایی هستند که اجتماعی از نهادهای آگاه بسیار ساده در سطح اتمی و مولکولی شامل می شوند.
ماجرا در اشکال زیستی که از ترکیب این نهادهای ریزآگاه تشکیل شده و نهادی کلا ناآگاه را تشکیل میدهند تفاوت دارد. ما این فرایند ترکیب را عیاری برای سنجش حیات زیستی در نظر می گیریم. فرض اصلی رویکرد ما به این صورت است: به هم پیوستگیهای معینی که امکان آگاهی در مقیاس گسترده را فراهم می کند (نظیر خودآگاهی بشر و پستانداران) از طنین مشترک همین اجزای بسیار کوچکتری حاصل می شوند.
سرعت موجهای طنین حاضر، عامل محدودکنندهای است که اندازۀ هر نهاد آگاه را در هر لحظه تعیین می کند. با گسترش طنین میان اجزای بیشتر، نهاد آگاه جدیدی که از این طنین و ترکیب به وجود می آید، بزرگتر و پیچیدهتر می شود. بنابراین طنین مشترک در مغز بشر که برای مثال همگامی موج گاما دارد، تعداد نورونها و ارتباط نورونی بسیار بیشتری نسبت به موج بتا یا تتا می گیرد.
طنینهای درون موجودی بزرگتر مثل تودۀ کرمهای شبتاب که به صورت هماهنگ از خود نور میدهند چطور؟ محققان تصور می کنند طنین زیستتابی آنها به دلیل نوسانهای زیستی درونی اتفاق می افتد که به صورت خودکار باعث هماهنگی میان کرمهای شبتاب می شود. آیا این گروه بزرگ کرمهای شبتاب از خودآگاهی بیشتری بهره می برند؟ احتمالا اینطور نیست زیرا ما میتوانیم بدون مراجعه به هوش یا آگاهی این پدیده را توضیح دهیم.
از سویی در ساختارهای زیستی که مسیرهای اطلاعاتی و قدرت پردازش مناسب دارند، تمایل به خودسازمانی اغلب میتواند نهادهای آگاه بزرگتری را به وجود آورد. نظریۀ ما میخواهد چارچوب منسجمی متشکل از علم اعصاب ارائه داده و همچنین سوالات بنیادین زیست-نورونشناسی و زیست-فیزیک را به میان آورد و فلسفه ذهن را نیز در خود داشته باشد. زمانی که موضوع، خودآگاهی و فرگشت سامانههای فیزیکی باشد، این نظریه به تفاوتهای مهم موجود می پردازد. همه چیز در مورد ارتعاشات است. همچنین نوع ارتعاشات و از همه بیشتر، ارتعاشات مشترک اهمیت دارند.
مطالب مرتبط:
فیزیک چیست؟
نقش ریاضیات در فیزیک
فیزیک را چطور بخوانیم؟
منبع: https://bigbangpage.com