تبیان، دستیار زندگی

در حاشیه پخش سریال جدید شبکه سه

کاش به عقب برگردیم؛ به لحظه گرگ‌ومیش

از دوشنبه هفته گذشته سریال جدیدی در کنداکتور شبکه سه قرار گرفته است به نام «لحظه گرگ‌ومیش». این سریال که داستان یک خانواده از دهه شصت تاکنون را روایت می‌کند، در همین قسمت‌های اولیه توانسته است توجه طیف زیادی از بیننده‌ها را جلب کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
لحظه گرگ و میش
به دو دلیل می‌توان اطمینان داشت کیفیت سریال «لحظه گرگ‌ومیش» افت نکند و تبدیل به اثری پربیننده شود. اولاً این سریال توسط همایون اسعدیان ساخته شده است که در کارنامه‌اش نام چند سریال موفق دیده می‌شود. دوما داستان و فضاسازی این مجموعه قدرت همراه کردن بیننده را دارد.

داستان

قصه «لحظه گرگ‌ومیش» از دهه شصت شروع می‌شود؛ زمانی که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود و سایه آن روی همه ارکان زندگی قرار داشت. هر بار این دهه،محور فیلم و سریال ها قرار گرفته، با اقبال نسبی مخاطب مواجه شده است؛ نمونه بارزش سریال «وضعیت سفید» یا فیلم‌های «نهنگ عنبر» و «بمب؛ یک عاشقانه». دهه شصت برای نسل‌های بعدی هم واجد جذابیت است چراکه خاطرات آن دوران مدام در قالب برنامه‌های تلویزیونی و نیز از زبان آدم‌های آن نسل روایت می‌شود. «لحظه گرگ‌ومیش» داستان یک خانواده را محور قرار داده است که هرکدام به کاری مشغول هستند. داستان در قسمت‌های ابتدایی، داستان فرازوفرود نداشته اما روابط بین آدم‌ها به‌قدری طبیعی است که گویی داریم یک زندگی مهیج روزانه را می‌بینیم.

شخصیت‌پردازی

شخصیت‌های همراهی برانگیز، یکی از برگ برنده‌های «لحظه گرگ‌ومیش» محسوب می‌شود. چهره بازیگرها قرابت کاملی با مردمان دهه شصت دارد که صداقت و روراستی مشخصه اصلی آن‌ها بود. این خصوصیت ذاتی در ظاهر شخصیت‌ها هم نمود دارد. یعنی در کنار مدل لباس، مدل مو، نوع آرایش و دیگر ویژگی‌های ظاهری، مناسبات بر اساس مدل رفتاری دهه شصت طراحی شده است. به‌عنوان نمونه، پدر خانواده مرده است و برادر بزرگ‌تر (علیرضا کمالی) برای خواهر و برادرها پدری می‌کند. او علاوه بر این‌که حواسش به رفتارهای دیگران است، مدام لبخند می‌زند، احترامشان را نگه می‌دارد و در مقابل، آن‌ها نیز رفتاری مؤدبانه دارند.

پایبندی به اصول، دیگر مشخصه مردمان دهه شصت است که مصادیق آن را در رفتار شخصیت‌های سریال «لحظه گرگ‌ومیش» شاهدیم. مثلاً رفتار پسری که به‌تنهایی برای خواستگاری سراغ پدر دختر موردعلاقه‌اش رفته است، تقبیح می‌شود. شاید برای نسل جدید نوع برخورد دختران و پسران دهه شصت قابل‌درک نباشد اما آن زمان حجب و حیا اجازه نمی‌داد، مناسبات از حد معینی فراتر برود.

یک سکانس پر نکته در قسمت دوم سریال وجود دارد؛ پسری که از خارج برگشته است تا مقدمات خواستگاری خواهرش را فراهم کند، گله‌مند است. او به خواهرش می‌گوید ازدواج حق طبیعی تو است و فلان و بهمان؛ بااین‌حال شاکی است که چرا همه خبر علاقه‌مندی خواستگار را می‌دانند. اولاً این میزان از حساسیت نشان می‌دهد، حتی پسر خارج‌رفته روی جزئی‌ترین مسائل غیرت دارد. از آن مهم‌تر واکنش دختر است که با ایماواشاره می‌گوید توی اتوبوس آرام صحبت کند؛ او از این‌که دیگران متوجه ماجرای ازدواج و خواستگاری‌اش شوند، شرم دارد. نمایش حجب و حیا بدون شعار و منطبق با روانشناسی شخصیت‌ها به تصویر کشیده شده است.

کارگردان حواسش به ریزه‌کاری‌های همه شخصیت‌ها بوده است و بر اساس نشانه‌هایی که تاکنون داده شده، می‌توانیم به دغدغه هرکدام پی ببریم. پسر ارشد خانواده که پزشک است قصد ازدواج دارد. از آن‌طرف به همراه دوستش تصمیم گرفته‌اند به جبهه بروند. این‌ها نمونه‌هایی از جوان‌های دهه شصت هستند که «آرمان» داشتند و هیچ مانعی جلوی رسیدنشان به آرمان‌ها را نمی‌گرفت. خانواده مضطرب هستند ولی فراموش نمی‌کنند که دفاع از وطن وظیفه «همه» است.


«لحظه گرگ‌ومیش» به‌خوبی تصویر واقعی یک خانواده دهه شصتی را به نمایش گذاشته است. مادر خانواده (فاطمه گودرزی) بعد از فوت همسر، با چنگ و دندان بچه‌ها را بزرگ کرده و همچنان شاغل است. بااین‌حال وقتی به خانه می‌آید، آشپزی را فراموش نمی‌کند و بعد از شام در کنار گپ و گفت اعضای خانواده، دستی به چرخ‌خیاطی دارد.

 

نمایش حجب و حیا در «لحظه گرگ‌ومیش» بدون شعار و منطبق با روانشناسی شخصیت‌ها است. این سریال همچنین به‌خوبی تصویر واقعی یک خانواده دهه شصتی را به نمایش گذاشته. بااین‌حال نسلی که در طول شبانه‌روز  سرگرمی‌اش ابزارهای مدرن است، نمی‌داند خانه‌ای با اتاق‌های متعدد یعنی چه؟ نمی‌داند غذا خوردن کنار یک سفره بزرگ چه لذتی دارد!


 شاید نسل جدید از دیدن چنین خانواده‌ای تعجب کند اما در سال‌های نه‌چندان دور، خانه‌ها پر بود از خواهر و برادر. مادربزرگ و پدربزرگ هم کنار خانواده زندگی می‌کردند. در شب‌نشینی‌ها همسایه، دوست و فامیل هم جای ثابتی داشتند. خلاصه این‌که در اضطراب سال‌های جنگ، آدم‌ها کنار هم بودند و مفهوم همبستگی ابتدا در نهاد خانواده معنا می‌شد. طبعاً نسلی که در طول شبانه‌روز و در بهترین حالت فقط چهره پدر و مادر را می‌بیند و سرگرمی‌اش ابزارهای مدرن است، درکی از تصویری که در «لحظه گرگ‌ومیش» نشان داده می‌شود، ندارد. او نمی‌داند خانه‌ای با اتاق‌های متعدد یعنی چه؟ نمی‌داند غذا خوردن کنار یک سفره بزرگ چه لذتی دارد!

فضاسازی

علاوه بر شخصیت‌پردازی، خلق فضا در سریال «لحظه گرگ‌ومیش» منطبق باحال و هوای دهه شصت است. معماری خانه، بیمارستان،دانشگاه و عکاس‌خانه که لوکیشن های اصلی قسمت‌های ابتدایی بوده‌اند، بر اساس الگوی آن سال ها است. لوکیشن های بیرونی نیز از فضای آن دهه پیروی می‌کند؛ مثل باجه روزنامه‌فروشی، کیوسک تلفن، ماشین‌ها و ... . فضاسازی دقیق باعث می‌شود بیننده درک بهتری از مختصات آن دهه پیدا کند و با قصه بیش‌ازپیش همراه می‌شود.

کارگردانی

همایون اسعدیان در همین چند قسمت تسلط و تبحر خود در ساخت یک سریال عاشقانه تاریخی را ثابت کرده است. او در سینما و تلویزیون کارنامه‌ای قابل دفاع دارد. شاخص‌ترین سریالش «راه بی‌پایان» است که سال 87 پخش و با استقبال فراوان مواجه شد. «چراغ جادو» و «بچه‌های خیابان» دیگر سریال‌های موفق این کارگردان هستند اما «شب روباه» و «اگه بابام زنده بود» آثار قابل دفاعی به‌حساب نمی‌آیند. اسعدیان در سینما صاحب فیلم‌های موفق «طلا و مس»، «بوسیدن روی ماه»، «نیش» و «آخر بازی» است. او با چنین کارنامه‌ای به «لحظه گرگ‌ومیش» رسیده است؛ سریالی که نشانه‌ها خبر از موفقیت آن می‌دهند. اسعدیان برای سریال جدیدش سراغ ستاره‌ها نرفته است اما فاطمه گودرزی، فرید سجادی حسینی، علیرضا کمالی، حسام محمودی و دیگران، بازی درخشانی ارائه کرده‌اند. کارگردان توانسته است استفاده‌ای درست از این بازیگران کند و از توانمندی‌شان در راستای باورپذیر شدن «لحظه گرگ‌ومیش» بهره بگیرد.