تبیان، دستیار زندگی

لاک پشتی که دریا نداشت

روزی روزگاری ، لاک پشتی زیبا و کوچولو به دنیا آمددوست داشت که هر طور شده دریا را ببیند و ....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
لاک پشتی که دریا نداشت
لاک پشت به دنیا آمد. برای رفتن به دریا همه جا را گشت.
از یه گوجه فرنگی بالا رفت. از یه درخت بالا رفت. از یک تپه بالا رفت. حتی توی حیاط  خانه همسایه پشتی را هم دنبال دریا گشت.

جغد را دید. از او نشانی دریا را پرسید. جغد گفت: این جا دریایی نیست. تو هم لاک پشت دریایی نیستی، لاک پشت علف زاری.

حالا برو توی علف ها و گل ها. هم خونه بساز و هم گل و علف بخور. هم تخم بگذار و هم به بچه هایت یاد بده که همه لاک پشت ها، لاک پشت دریایی نیستند.

لاک پشت کوچولو به او نگاه کرد و گفت: من بالا خره به دریا می روم. حالا می شود توی خانه ام بخوابم و خواب دریا را ببینم.

جغد گفت: بله، که می شود.
برو هر چه دلت می خواهد خواب ببین. و دوید رفت توی لانه اش نشست.

جغد با خودش فکر کرد: چرا من تا حالا خواب دریا را ندیده ام؟
و بعد پلک هاش را روی هم گذاشت و گفت: خب، همین الان می خوابم و خواب دریا را می بینم.
خرو پف کرد تا زود خوابشان ببرد.

مطالب مرتبط:
قصه تولد لاک پشت ها
ساخت لاک پشت نینجا
لاک پشت گردن داز

کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- نویسنده: سوسون طاقدیس
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.