تبیان، دستیار زندگی

روز سرنوشت ساز لشکر۱۰ سیدالشهدا(ع) در «کربلای۵»

سعید با صدای بلند فریاد می‌زد:«امروز عاشوراست و حسین تنهاست.» آنقدر تُن صدایش بلند بود که همه اردوگاه صدای او را شنیدند و بچه‌ها از چادرها بیرون آمدند. این هیبت و هیبت سعید همه رو منقلب کرد. شهید مجید داوودی با پای لنگش اولین نفری بود که به سعید پیوست و بعد هم سه نفری فریاد زدند: «هر کس می‌خواهد بماند و هر که نمی‌خواهد برود.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 لشکر۱۰سیدالشهدا

علی‌محمد اسدی از رزمندگان غواص لشکر۱۰سیدالشهدا (ع) در خاطره‌ای روایت می‌کند: از عملیات «کربلای ۴» که برگشتیم، بچه‌های گردان برای گرفتن تسویه حساب و مرخصی هجوم آوردند. بچه‌ها سه ماه بود که مرخصی نرفته بودند و انواع و اقسام آموزش‌ها توانشان را کشیده بود و وقایع عملیات «کربلای ۴» روحیه آنها را دگرگون کرده بود.

دیگر طاقت ماندن نداشتند هرچه برای آنها توضیح می‌دادیم که باید بمانید مجاب نمی‌شدند مستقیم هم نمی‌توانستیم بگوییم که عملیاتی در پیش است. همه در تب و تاب بازگشت به تهران بودند و به قول بچه‌های آن زمان صفر بیست و یکشان عود کرده بود. همین طور مانده بودیم چه کنیم؟ که صبح اول وقت در اردوگاه ولوله‌ای افتاد. دیدیم «سعید نخبه زعیم» و شیخ سیاوشی کفن پوش آمدند تدرون محوطه اردوگاه  گردان حضرت زینب (س) در مقر کوثر. پوتین هایشان را هم دور گردن انداخته بودند.

سعید با صدای بلند فریاد می‌زد:«امروز عاشوراست و حسین تنهاست.» آنقدر تُن صدایش بلند بود که همه اردوگاه صدای او را شنیدند و بچه‌ها از چادرها بیرون آمدند. این هیبت و هیبت سعید همه رو منقلب کرد. شهید مجید داوودی با پای لنگش اولین نفری بود که به سعید پیوست و بعد هم سه نفری فریاد زدند: «هر کس می‌خواهد بماند و هر که نمی‌خواهد برود.»

با این حرکت یک به یک درب چادرها بالا می‌رفت و بچه‌های دیگر به جمع‌شان اضافه می‌شدند. این کار آنها مسبب آن شد که هرکسی می‌تواند پارچه سفیدی را پیدا کند و به گردن بیاندازد و اعلام کند که کفن پوش آماده رزم است. تقریبا همه بچه‌ها آمده بودند و چادرها خالی شده بود. ولوله‌ای شده بود. ما وقتی به خودمان آمدیم که بچه‌ها کفن پوشیده و پوتین‌ها را دور گردن انداخته بودند  و در میدان صبحگاه لشکر در اردوگاه کوثر حاضر شدند.

مِه غلیظی همه اردوگاه را گرفته بود. بچه‌های گردان حضرت زینب (س)همه صف کشیده بودند تا مراسم صبحگاه آغاز شود. حاج علی فضلی فرمانده وقت لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) از دیدن این جماعت به وجد آمده بود و شهید جواد رسولی پشت بلند گو رفت و مداحی کرد. زمین صبحگاه یک پارچه ناله شد.

این کار شهید نخبه زعیم و سایر بچه‌ها قوت قلبی برای فرماندهان لشکر ده سیدالشهداء (ع) بود که برای شکستن دژ شلمچه اعلام آمادگی کنند این اتفاق درست روز ۱۶ دی‌ماه ۶۵ واقع شد و آن روز هم مصادف با روز ولادت زینب کبری (س) بود.

منبع: ایسنا