آیا من واقعا «زیبا» هستم؟
این روزها کمتر کسی را میشود پیدا کرد که دست یک بخش از بدنش را به تیغ جراحی نسپرده باشد. دیگر خیلی زن و مرد و جوان و میانسال هم ندارد. انگار ویروسی به جان خیلیها افتاده که توانسته به آنها بقبولاند که «عزیزم! تو زیبا نیستی».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/10/12
از دختران و پسرانِ تازه نوجوانشده گرفته تا زنان و مردانی که صاحب فرزند و زندگی هستند. آثار این ویروس به حدی روی ذهن جامعه نشسته که اگر کمی از آن فاصله بگیری و از دور به آن نگاه کنی، میپنداری که ماراتنی در حال انجام است. ماراتنی که معلوم نیست انتهایش کجاست و آیا اصلاً انتهایی دارد؟
چون مهمانی ناگهان بههم خورده بود، من کیف پولم را آنجا جا گذاشته بودم و چند روز بعد برای گرفتن آن دوباره به آن خانواده بسیار دوستداشتنی سر زدم. چون زود رسیده بودم خانم هنوز از سرکار برنگشته بود و دختر جوان که در خانه تنها بود در را به رویم باز کرد و کلی اصرار کرد که به داخل بروم. من هم به اندازه خوردن یک لیوان آب قبول کردم و داخل شدم. یک لیوان آب خوردن من حدود یک ساعتی طول کشید، دلیل آن هم این بود که دختر جوان حرفهای زیادی درباره توضیح ضرورت عملی که انجام داده بود داشت. آنجا بود که فهمیدم این عمل دوم او بوده و احتمال دارد که اگر از نتیجه راضی نباشد، کار به جراحی سوم هم بکشد. من که واقعاً نقص نازیباکنندهای در ظاهر او نمیدیدم، به او گفتم: «به نظر من چهره شما به اندازه کافی زیبا است و...». او بلافاصله حرفم را قطع کرد و گفت: «آره، ولی...». مکثی کرد و ادامه داد: «یه دوست دارم، لیلا، نمیدونید چقدر نازه... قد بلند، کشیده، خوشاندام، صورتش مثل ماه... قراره بیاد با هم بریم دکتر برای معاینه... بینی اون رو هم همین دکتر عمل کرد... خدا کنه بینی منم مثل لیلا در آمده باشه».
همین موقع بود که زنگ خانه به صدا درآمد. لیلا بود. من براساس تعریفی که دختر جوان از او کرده بود منتظر یک آدم متفاوت بودم ولی وقتی وارد شد دیدم که با توصیف آن دختر چقدر فرق داشت. قدش بلندتر از او نبود که هیچ، چند سانت هم از او کوتاهتر بود... کمی هم چاقتر بود... صورتش هم یک چهره معمولی نیمهبزککرده بود... دختر جوان با مهربانی ما را به هم معرفی کرد و به او گفت که همین پیش پایش ذکر خیرش بود... درحالیکه او از این جلب توجه دوستانه خوشحال بود، من داشتم به این سؤال فکر میکردم که واقعاً او خودش را چه شکلی میبیند؟
آیا شما خوشگلید؟شما خودتان را چگونه میبینید؟ آیا از شکل و شمایل بدنتان راضی هستید؟ یا از آنها هستید که وقتی در آینه به خودشان نگاه میکنند، مدام نوک دماغشان را بالا و پایین میکنند تا وضعیتهای مختلف آن را پیش خودشان تصویرسازی کنند؟
البته کسانی هم هستند که زیباییشان برجستهتر باشد یا بر عکس به دلایلی مانند نقص فیزیکی، بیماریها و یا حوادث، کمی از حد زیبایی معمولی پایینتر باشند. این یعنی تعداد کسانی که واقعاً نقص ظاهری و چهره دارند، خیلی کمتر از تعداد کسانی است که همین حالا در صف جراحیهای زیبایی به انتظار نشستهاند. اما چرا این اتفاق افتاده است؟
امروزه اکثر کسانی که جراحی زیبایی میکنند، دیگر به یکی دو عمل قانع نیستند، مثلاً بعد از سه بار جراحی بینی، تازه میروند سروقتِ چانه و لب و گونه و چشم و ابرو و باسن و شکم و سینه و... کنار هم گذاشتن این شواهد ما را به این نتیجه میرساند که با یکجور وسواس زیبایی روبهرو هستیم نه یک تمایل ذاتی و طبیعی. به نظر میرسد عوامل زیر در شکلگیری این وسواس، تأثیر گذاشته باشند:
1. یک مطالبه جمعی: تا وقتی مثلاً جراحی بینی اینقدر باب نشده بود، کسانی که این جراحی را انجام داده بودند بیشتر توی چشم بودند. برعکس، حالا کسانی که بینیشان را جراحی نکردهاند بیشتر توی چشم هستند. همین موضوع موجب شده است که خیلی از ما برای همرنگشدن با جماعت احساس فشار روانی بکنیم و در نتیجه به دنبال این قبیل جراحیها برویم.
2. زیبایی، شرط اول: دوستی تعریف میکرد که چند سال قبل برای یک سفر کاری به یکی از کشورهای اروپایی سفر کرده بود و در آنجا خانم مهندس جوانی را دیده بود که بینی بزرگی داشت. دوست ما روی حساب دو دو تا چهار تاهای خودمان، پیش خودش فکر کرده بود که این خانم با این بینی بزرگ شانس زیادی برای ازدواج نخواهد داشت. اما بعدها متوجه شده بود که مسئول ارشدی که با او معامله کرده بود، شوهر این خانم بوده است.
واقعیت این است که در فرهنگ ما زیبایی بیش از حدِ منطقی مهم شده است. مثلاً اگر کسی بخواهد برای پسرش همسری انتخاب کند، در درجه اول به دنبال یک دختر زیبا میگردد. حتی مواردی دیده شده که برای کار کردن هم زیبایی جزو معیارهای تعیینکننده بوده است!
3. استرس، مشکلات خلقی و اجتماعی: تحقیقات نشان میدهد کسانی که مدام دارند قیافه و ظاهرشان را دستکاری میکنند، به بعضی مشکلات خلقی مثل افسردگی یا اضطراب مبتلا هستند. در این میان استرس و مسائل اجتماعی هم بیتأثیر به نظر نمیرسند. برای مثال بعید نیست که به تأخیر افتادن ازدواج و یا طلاق که دو معضل اجتماعی و استرسزای مهم در جامعه فعلی هستند، به دلیل ایجاد احساس ناکامی، افسردگی و اضطراب آینده، روی درصد تمایل به انجام جراحیهای زیبایی به عنوان راهی برای کاهش ناکامیهای قبلی و ایجاد فرصتهای جدید تأثیر داشته باشند.
4. خوف از پیری: بالا رفتن سن، سفیدشدن موها و چروک برداشتن پوست به دلایل مختلف برای ما ترسناک است. شاید از خود پیری به عنوان نماد ضعف و تنهایی واهمه داریم. یا شاید از نزدیک شدن به سوت پایانی زندگی و اضطراب مشترکمان یعنی مواجهه با مرگ میهراسیم. شاید هم آن معنایی را که باید و شاید برای زندگیمان پیدا نکردهایم و حالا میخواهیم با به تعویق انداختن نشانههای ظاهری پیری، خودمان را به داشتن یک فرصت دیگر دلخوش کنیم.
5. تصویر ذهنی منفی از خود: قصه آن دختر جوان را که برایتان گفتم به یاد بیاورید. به نظر من اگر بشود در میان دلایل مختلف آدمهای مختلف برای انجام جراحیهای زیبایی غیرضروری نقطه اشتراکی پیدا کرد، همان مسألهای باشد که آن دختر با آن مواجه بود: داشتن تصویر ذهنی منفی از خود.
خیلی از ما با وجود انجام اقدامات مختلف برای زیباترشدن، همچنان خودمان را به اندازه کافی زیبا نمیبینیم؛ شاید به این دلیل که خودمان هم نمیدانیم زیبایی مطلوبمان چقدر از خود واقعی ما فاصله دارد، آیا در پس همین جراحی بعدی است یا پشت کوههای بلندِ ناکجاآباد؟
منبع : مهرخانه
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. خوشگلیهایی که حسرتش را میخوریم!
چند ماه قبل در یک مهمانی دوستانه دختر جوان صاحبخانه که به تازگی بینیاش را جراحی زیبایی کرده بود، به خاطر سرگیجه کارش به دکتر کشید و خلاصه یکجورهایی مهمانی را بههم زد. البته علت سرگیجه او کمخونی بود و به گفته پزشکش ربطی به جراحی بینیاش نداشت.چون مهمانی ناگهان بههم خورده بود، من کیف پولم را آنجا جا گذاشته بودم و چند روز بعد برای گرفتن آن دوباره به آن خانواده بسیار دوستداشتنی سر زدم. چون زود رسیده بودم خانم هنوز از سرکار برنگشته بود و دختر جوان که در خانه تنها بود در را به رویم باز کرد و کلی اصرار کرد که به داخل بروم. من هم به اندازه خوردن یک لیوان آب قبول کردم و داخل شدم. یک لیوان آب خوردن من حدود یک ساعتی طول کشید، دلیل آن هم این بود که دختر جوان حرفهای زیادی درباره توضیح ضرورت عملی که انجام داده بود داشت. آنجا بود که فهمیدم این عمل دوم او بوده و احتمال دارد که اگر از نتیجه راضی نباشد، کار به جراحی سوم هم بکشد. من که واقعاً نقص نازیباکنندهای در ظاهر او نمیدیدم، به او گفتم: «به نظر من چهره شما به اندازه کافی زیبا است و...». او بلافاصله حرفم را قطع کرد و گفت: «آره، ولی...». مکثی کرد و ادامه داد: «یه دوست دارم، لیلا، نمیدونید چقدر نازه... قد بلند، کشیده، خوشاندام، صورتش مثل ماه... قراره بیاد با هم بریم دکتر برای معاینه... بینی اون رو هم همین دکتر عمل کرد... خدا کنه بینی منم مثل لیلا در آمده باشه».
همین موقع بود که زنگ خانه به صدا درآمد. لیلا بود. من براساس تعریفی که دختر جوان از او کرده بود منتظر یک آدم متفاوت بودم ولی وقتی وارد شد دیدم که با توصیف آن دختر چقدر فرق داشت. قدش بلندتر از او نبود که هیچ، چند سانت هم از او کوتاهتر بود... کمی هم چاقتر بود... صورتش هم یک چهره معمولی نیمهبزککرده بود... دختر جوان با مهربانی ما را به هم معرفی کرد و به او گفت که همین پیش پایش ذکر خیرش بود... درحالیکه او از این جلب توجه دوستانه خوشحال بود، من داشتم به این سؤال فکر میکردم که واقعاً او خودش را چه شکلی میبیند؟
آیا شما خوشگلید؟شما خودتان را چگونه میبینید؟ آیا از شکل و شمایل بدنتان راضی هستید؟ یا از آنها هستید که وقتی در آینه به خودشان نگاه میکنند، مدام نوک دماغشان را بالا و پایین میکنند تا وضعیتهای مختلف آن را پیش خودشان تصویرسازی کنند؟
زنگوله زیبایی
حتماً میدانید که ویژگیها و صفات ما روی یک طیف قرار میگیرند. وقتی که ما نقطههای مختلف این طیف را به هم وصل میکنیم، شکل یک زنگوله درست میشود. اکثر ما در ویژگیهای مختلف در حد وسط این زنگوله قرار میگیریم، ولی خب بعضیها هم هستند که در دو انتهای آن قرار میگیرند. مثلاً در مورد قد، اکثر ما قد معمولی داریم ولی افرادی را هم میشناسیم که قدشان از اکثریت مردم کوتاهتر یا بلندتر باشد. زیبایی هم همینطور است؛ یعنی یک زنگوله برای خودش دارد. درست است که زیباییِ ظاهری یک مسأله نسبی است و معیارهای آدمهای مختلف برای آن با هم فرق میکند اما بهطورکلی اکثر افراد جامعه از لحاظ زیبایی در حد میانگین قرار میگیرند.البته کسانی هم هستند که زیباییشان برجستهتر باشد یا بر عکس به دلایلی مانند نقص فیزیکی، بیماریها و یا حوادث، کمی از حد زیبایی معمولی پایینتر باشند. این یعنی تعداد کسانی که واقعاً نقص ظاهری و چهره دارند، خیلی کمتر از تعداد کسانی است که همین حالا در صف جراحیهای زیبایی به انتظار نشستهاند. اما چرا این اتفاق افتاده است؟
تمایل ذاتی یا وسواس؟
قبول دارم... همه ما به طور ذاتی زیبایی را دوست داریم ولی آیا اسم این سونامیِ میل به جراحی زیبایی (غیرضروری) را میشود یک تمایل ذاتی گذاشت؟ اصلاً فرض کنیم که این یک تمایل ذاتی است که در این زمانه فرصت بروز بیشتری پیدا کرده است، اما واقعاً تا چندمین جراحی را میشود به حساب تمایل به زیبایی نوشت؟امروزه اکثر کسانی که جراحی زیبایی میکنند، دیگر به یکی دو عمل قانع نیستند، مثلاً بعد از سه بار جراحی بینی، تازه میروند سروقتِ چانه و لب و گونه و چشم و ابرو و باسن و شکم و سینه و... کنار هم گذاشتن این شواهد ما را به این نتیجه میرساند که با یکجور وسواس زیبایی روبهرو هستیم نه یک تمایل ذاتی و طبیعی. به نظر میرسد عوامل زیر در شکلگیری این وسواس، تأثیر گذاشته باشند:
1. یک مطالبه جمعی: تا وقتی مثلاً جراحی بینی اینقدر باب نشده بود، کسانی که این جراحی را انجام داده بودند بیشتر توی چشم بودند. برعکس، حالا کسانی که بینیشان را جراحی نکردهاند بیشتر توی چشم هستند. همین موضوع موجب شده است که خیلی از ما برای همرنگشدن با جماعت احساس فشار روانی بکنیم و در نتیجه به دنبال این قبیل جراحیها برویم.
2. زیبایی، شرط اول: دوستی تعریف میکرد که چند سال قبل برای یک سفر کاری به یکی از کشورهای اروپایی سفر کرده بود و در آنجا خانم مهندس جوانی را دیده بود که بینی بزرگی داشت. دوست ما روی حساب دو دو تا چهار تاهای خودمان، پیش خودش فکر کرده بود که این خانم با این بینی بزرگ شانس زیادی برای ازدواج نخواهد داشت. اما بعدها متوجه شده بود که مسئول ارشدی که با او معامله کرده بود، شوهر این خانم بوده است.
واقعیت این است که در فرهنگ ما زیبایی بیش از حدِ منطقی مهم شده است. مثلاً اگر کسی بخواهد برای پسرش همسری انتخاب کند، در درجه اول به دنبال یک دختر زیبا میگردد. حتی مواردی دیده شده که برای کار کردن هم زیبایی جزو معیارهای تعیینکننده بوده است!
3. استرس، مشکلات خلقی و اجتماعی: تحقیقات نشان میدهد کسانی که مدام دارند قیافه و ظاهرشان را دستکاری میکنند، به بعضی مشکلات خلقی مثل افسردگی یا اضطراب مبتلا هستند. در این میان استرس و مسائل اجتماعی هم بیتأثیر به نظر نمیرسند. برای مثال بعید نیست که به تأخیر افتادن ازدواج و یا طلاق که دو معضل اجتماعی و استرسزای مهم در جامعه فعلی هستند، به دلیل ایجاد احساس ناکامی، افسردگی و اضطراب آینده، روی درصد تمایل به انجام جراحیهای زیبایی به عنوان راهی برای کاهش ناکامیهای قبلی و ایجاد فرصتهای جدید تأثیر داشته باشند.
4. خوف از پیری: بالا رفتن سن، سفیدشدن موها و چروک برداشتن پوست به دلایل مختلف برای ما ترسناک است. شاید از خود پیری به عنوان نماد ضعف و تنهایی واهمه داریم. یا شاید از نزدیک شدن به سوت پایانی زندگی و اضطراب مشترکمان یعنی مواجهه با مرگ میهراسیم. شاید هم آن معنایی را که باید و شاید برای زندگیمان پیدا نکردهایم و حالا میخواهیم با به تعویق انداختن نشانههای ظاهری پیری، خودمان را به داشتن یک فرصت دیگر دلخوش کنیم.
5. تصویر ذهنی منفی از خود: قصه آن دختر جوان را که برایتان گفتم به یاد بیاورید. به نظر من اگر بشود در میان دلایل مختلف آدمهای مختلف برای انجام جراحیهای زیبایی غیرضروری نقطه اشتراکی پیدا کرد، همان مسألهای باشد که آن دختر با آن مواجه بود: داشتن تصویر ذهنی منفی از خود.
خیلی از ما با وجود انجام اقدامات مختلف برای زیباترشدن، همچنان خودمان را به اندازه کافی زیبا نمیبینیم؛ شاید به این دلیل که خودمان هم نمیدانیم زیبایی مطلوبمان چقدر از خود واقعی ما فاصله دارد، آیا در پس همین جراحی بعدی است یا پشت کوههای بلندِ ناکجاآباد؟
منبع : مهرخانه