تبیان، دستیار زندگی

قوجق: نقدهای سیاسی، رمق ادبیات انقلاب را می‌گیرد

یوسف قوجق درباره چرایی ضعف در داستان‌نویسی انقلاب معتقد است: گاهی برخوردهای احساسی و جناحی با موضوع انقلاب داشته‌ایم و فضایی ایجاد نکرده‌ایم تا نویسندگان بتوانند فارغ از دغدغه‌ برخوردهای احساسی، از فضای بسته و شکنجه‌ آن زمان بنویسند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یوسف قوجق

ادبیات داستانی انقلاب اسلامی هرچند تلاش داشته تا در سال‌های گذشته بخشی از ضعف‌های موجود در این حوزه را مرتفع کرده و دریچه‌های جدیدی را به روی ادبیات معاصر ایران بگشاید، اما نتیجه حاصل شده چندان مطلوب اهل نظر نیست. حقیقت آن است که ادبیات داستانی این حوزه نتوانسته هم‌پای دغدغه‌ها، آرمان‌ها و آرزوهای یک ملت حرکت کند و از این رو، همواره یک قدم از مردمش عقب‌تر حرکت کرده است. هرچند در سال‌های گذشته بارقه‌های امیدوارکننده‌ای درخشیده است، اما آسمان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی همچنان کم‌فروغ است. باوجود آنکه چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته، اما اثری هم‌سنگ «دن آرام» یا «گذر از رنج‌ها» و ... باشد.

کارشناسان درباره چرایی این موضوع دلایل مختلفی را ذکر می‌کنند؛ از رنجی که نگاه‌های سیاسی بر ادبیات انقلاب وارد می‌کند، تا نبود نقدی آینه‌وار که کژی‌ها و کاستی‌های ادبیات این حوزه را یادآوری کرده یا فقدان نظریه‌های علمی در این باب و غیره و غیره. یوسف‌ قوجق، از جمله داستان‌نویسانی است که تاکنون آثار متعددی در قالب ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نوشته است. پیوند المان‌های بومی با داستان، از جمله ویژگی‌های آثار اوست. زندگی یکی از مبارزان انقلاب را از دوران کودکی تا پس از جنگ تحمیلی، دستمایه تازه‌ترین اثر اوست. کتابی که به زندگی حسن حسین‌زاده موحد می‌پردازد و به تازگی از سوی موزه عبرت به چاپ رسیده است. قوجق برای نگارش این داستان، اسناد مختلفی را مورد بررسی قرار داده است. خبرگزاری تسنیم به بهانه انتشار این اثر با او به گفت‌وگو پرداخت که در ادامه می‌خوانید:

وقتی نویسنده‌ای به سراغ نوشتن داستانی درباره انقلاب می‌رود، یا قصد دارد اثری خلق کند که در ادامه روند موجود است و یا قصد دارد اثری جدید در جریانی نو خلق کرده و از جریان موجود دوری کند. با این مقدمه، بفرمایید که شما در کتاب «زندانی دو دیکتاتور» به دنبال کدامیک از موارد ذکر شده بودید؟ این داستان را باید راوی چه بخش دیده شده یا دیده نشده‌ای از ادبیات انقلاب دانست؟

در موضوع آفرینش ادبی، فارغ از این‌که موضوعش چه باشد، قصد هر نویسنده، خلق اثری متفاوت از آثار نوشته شده است. درجه این طراوت و تازگی اثر، به تجربه، تلاش فکری و هوشمندی نویسنده در ترسیم نقشه راه برای پیاده کردن ایده اولیه‌اش بستگی دارد. گاهی هم اتفاق می‌افتد که اثری، به لحاظ مضمون و موضوع، هیچ نوع تازگی ندارد اما موضوعش همواره در جامعه تازگی دارد و نوشتن دربارۀ آن موضوع خاص، به قدری جذاب است و مخاطب دارد که هزار اثر دیگر هم دربارۀ همان مضمون نوشته بشود، باز هم کم است. این نکته را هم نباید فراموش کرد که در ادبیات، کمتر کسی پیدا می‌شود که مدعی باشد اثری خلق کرده که کسی پیش از آن خلق نکرده، اما می‌تواند بگوید با نگاهی متفاوت‌تر به موضوع نگریسته و سعی کرده در بخشی از عناصر داستان، کاری متفاوت‌تر انجام بدهد. به تعبیر ساده‌تر، در ادبیات داستانی و در ژانر رمان، ساختمان یکی‌ است، اما نوع معماری و مصالح استفاده شده در ساختمان و نوع دیزاین و تزئیات داخل ساختمان، سعی می‌شود متفاوت باشد.

در «زندانی دو دیکتاتور»، تلاش کرده‌ام این موضوع را لحاظ کنم. موضوع محوری رُمانم شخصیتی بود که علی‌رغم زندگی پرتلاطمی که در قبل و بعد از انقلاب داشته، هیچ نوع اطلاعات جامعی(چه به عنوان خاطره و چه به عنوان مصاحبه) از خود باقی نگذاشته است. شخصیتی خاص بوده که هرگز به مصاحبه و گفتن درباره خود تن نمی‌داده است. تنها منبعی که در اختیار داشتم، اسناد ساواک دربارۀ ایشان بود که از سوی مرکز بررسی اسناد تاریخی درباره ایشان منتشر شده بود.(یاران امام به روایت اسناد ساواک/شماره 58). ورق به ورق همان کتاب را خواندم و لابه‌لای آن، از صداقت و شجاعت و مظلومیت ایشان در قبل از انقلاب و دوران مبارزات‌شان آشنا شدم. فهمیدم در 15 سالگی بازداشت شده و... همان شد مرجع من در الگوبرداری از شخصیت ایشان برای نگارش بخشی از رُمان.

این، تنها بخشی از زندگی‌اش بود و بخش دیگرش که برای من مجهول بود، مربوط به حضورش در جبهه بود و اسارتش و خبر مفقود‌الاثر شدنش و ماجرای تکریت11. دربارۀ این‌ها، اطلاعات مختصری داشتم. البته می‌شد به همرزمانش و هم‌بندی‌هایش در تکریت11 مراجعه کنم، اما قصدم نوشتن رمان بود نه زندگینامۀ داستانی. این شد که با همین اطلاعات موجود، نقشه راهم را ریختم و رمان را نوشتم.

 با این توضیحات، آیا می‌توان چنین استنباط کرد که با رمان متفاوت‌تری درباره ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مفدس مواجه هستیم؟ دربارۀ نقشه راهی که برای نوشتن رمان در ذهن ترسیم کرده‌اید، لطفاً توضیح بیش‌تری بدهید.

این رمُان، 13 فصل دارد. هر فصل از رمان، راوی مختص خودش را دارد که البته در انتخاب راوی‌ها، دقت کرده‌ام که نماینده طیف‌های متفاوتی باشند از دوست و دشمن. هر کدام از این راوی‌ها، بر اساس جایگاه اجتماعی خود، از موضوعاتی سخن می‌گویند که شخصیت محوری رُمانم در آن حضور داشته است. به عبارتی، روایت هر فرد در هر فصل، همچون تکه‌ای از پازل عمل می‌کند که بخشی از چهرۀ شخصیت محوری رمانم را تکمیل می‌کنند. به عبارتی، حرف‌های هر کدام، مثل چراغ‌قوه‌ای عمل می‌کند که روی بخشی تاریک از اتفاقات ریز و درشت زندگی و خلق و خوی شخصیت می‌تابد.

به نظرم، وجه تمایز این اثر با دیگر آثاری که در حوزۀ ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نوشته شده و می‌شود، انتخاب فرم روایت و انتخاب شخصیت محوری رمان باشد. شهید «حسن حسین‌زاده» کم‌سن‌ترین زندانی قبل از انقلاب است، به اعتبار این‌که به خاطر فعالیت‌های سیاسی خودش در 15 سالگی از سوی ساواک بازداشت شده، نه به واسطه فعالیت‌های سیاسی دیگران. در تمام روایت‌های این رمان، حضور فردی (یا افرادی) کنجکاو به دانستن ماجرا، به شکلی نامحسوس اما قابل درک، وجود دارند. ترجیح می‌دهم بیش از این درباره این موضوع صحبت نکنم. چون حس می‌کنم لذت کشف را از مخاطب خواهم گرفت.

برخی‌ها معتقدند که ما هنوز نتوانسته‌ایم با وجود همه آثاری که تاکنون درباره ادبیات انقلاب اسلامی در قالب رمان و داستان منتشر شده است،‌ تبیین کنیم که چرا مردم ایران در سال 57 انقلاب کردند. شما در «زندانی دو دیکتاتور» تا چه اندازه به دنبال این موضوع بوده‌اید؟

با این نظر، موافقم. این‌که می‌بینیم یا می‌شنویم نسل جوان و نوجوان جامعه امروزمان با آن‌چه در قبل از پیروزی انقلاب سر مردم و کشورمان آمده، بیگانه‌اند، نوک پیکان قصور، متوجه من نویسنده است. ما نتوانسته‌ایم از ابزار هنر و ادبیات و رسانه‌های دیداری و شنیداری بهترین بهره را در توصیف ماهرانه فضای خفقان و پر از ظلم و استبداد رژیم ستمشاهی ببریم. گاهی برخوردهای احساسی و احیاناً جناحی با موضوع انقلاب داشته‌ایم و فضایی ایجاد نکرده‌ایم تا نویسندگان بتوانند فارغ از دغدغه‌ها و هراس از برخوردهای احساسی و بعضاً جناحی، از فضای بسته و شکنجه‌های آن زمان و از وابستگی‌های رژیم به بیگانگان و... بنویسند. نتوانسته‌ایم عزم‌مان را جزم کنیم و از افرادی در داستان بگوییم که می‌پنداشته‌اند نشان ترقی و پیشرفت، مالیدن پیشانی‌مان به غرب و به‌اصطلاح، غربزدگی است. نتوانسته‌ایم بسترها و عواملی که منجر به وقوع انقلاب شد، به خوبی تبیین کنیم. به نظرم وقت آن رسیده تا علل عدم اقبال مخاطبان به مطالعه این گونه آثار و تمایل نیمه‌جان نویسندگان در نگارش آثاری فاخر در این گونه موضوعات، آسیب‌شناسی شود.
«زندانی دو دیکتاتور

ادبیات انقلاب؛ قربانی نگاه‌های جناحی


در این رمان، سعی کرده‌ام در حد توان و بضاعت مطالعاتی‌ام، در بخش مربوط به قبل از انقلاب، اطلاعات مربوط به وقایع تاریخی را از منظر راوی(دوست یا دشمن) به صورت قطره‌چکانی، به مخاطب برسانم تا با علم به وقایع و رخدادهای همان دوره، درباره شخصیت محوری رمانم به قضاوت بپردازد.

در سال‌های گذشته آثار متعددی در قالب داستان، رمان و خاطره با محتوای ادبیات انقلاب اسلامی منتشر شده است. برخی معتقدند که ادبیات انقلاب اسلامی با وجود این داشته‌ها می‌تواند به عنوان یک سبک معرفی شود؛ و در مقابل، عده‌ای دیگر نظر مخالفی دارند و معتقدند که ادبیات انقلاب اسلامی در قالب آثار داستانی، از ضعف‌های اساسی رنج می‌برد؛ از فقر در سوژه گرفته تا به تکرار افتادن و ... . شما به عنوان نویسنده‌ای که در این حوزه فعال هستید، با کدامیک از موارد ذکر شده موافق هستید؟ آیا ادبیات انقلاب اسلامی به نقطه‌ای رسیده(از نظر کمی و کیفی) که به عنوان یک سبک ادبی مطرح شود؟

سبک و مکتب ادبی، به‌خودی‌خود در جامعه ایجاد نمی‌شود. لابد آثاری با محتوایی خاص در جامعه نوشته شده که با دسته‌بندی آن‌ها در یک زیرمجموعه، مکتب و سبکی با نامی خاص نام‌گذاری می‌شوند. من معتقدم با نوشتن اولین آثار داستانی با موضوع و درونمایه انقلاب، شالوده و پایه این سبک و مکتب ادبی در جامعه ادبی ما گذاشته شده است. به نظرم کیفیت آثار چاپ شده، ربطی به این موضوع ندارد. همچنان‌که در بررسی‌های مربوط به تاریخ ادبیات داستانی کشورمان یا دیگر کشورها می‌بینیم، فراز و فرودها در پرداختن به موضوعات مختلف، امری طبیعی است، با این وجود، معتقدم سوژه‌های بسیار ناب و دست‌نخورده‌ای در حوزه انقلاب اسلامی وجود دارد که می‌توانند با قلم نویسندگان مستعد و جوان کشورمان، مخاطبان بدعنق، گریزپا و سخت‌پسند و درعین حال، بسیار باهوش و پر از اطلاعات غلط یا درست تاریخی را به تسلیم برای خواندن و لذت بردن وادار کند.

گفته می‌شود که تمامی انقلاب‌های دنیا مانند فرانسه، روسیه و ... رمان‌های خود را نوشته و از این طریق انقلاب خود را به جهان معرفی کرده‌اند. به عنوان یک نویسنده، فکر می‌کنید چه موانعی سبب شده تا انقلاب اسلامی از داشتن چنین اثری محروم باشد؟

هر وقت به این سؤال می‌رسم، یاد حرف حضرت آقا می‌افتم و به کتاب‌هایی که ایشان از برخی نویسندگان خارجی یاد می‌کنند. من از حرف ایشان این‌گونه برداشت می‌کنم که ما نویسندگان باید ابزار و فوت و فن آن نویسندگان را در پرداختن به آن مضمون خاص بیاموزیم. بیانات ایشان به این معنی نیست که ایدئولوژی آن نویسندگان را در آثارمان پیاده کنیم، بلکه باید آزموده‌های فنی و تکنیکی آن نویسندگان را در آثارمان استفاده کنیم. من اصولاً با موضوع گرته‌برداری از فن نویسندگان مطرح جهانی موافقم، با این توضیح که باید این تقلید، کم‌کم منجر به ایجاد سبک خاص خودمان یعنی ایرانیزه بشود. مگر نه این است که ما با داشتن پیشینه‌ای قوی در سرایش منظومه‌ها و حکایات، به داستان‌نویسی به سبک غرب پرداختیم و موضوعاتی که قدمای ما به سبکی دیگر می‌آفریدند، بر حسب مقتضیات زمانه و مزۀ دهان مخاطبان امروز جامعه‌مان آفریدیم.

تا شرایط این‌گونه است،‌ رمان انقلاب خلق نمی‌شود


یکی از عوامل عدم توفیق در نگارش آثار فاخر، عدم رسمیت شغل و حرفه نویسندگی است. نویسنده در جامعه امروز، نمی‌تواند حرفه‌ای کار کند. نمی‌تواند برای امرار معاش، به هنری که دارد، اکتفا کند. معمولاً شغل دیگری غیر از نویسندگی دارد و نگاهش به نویسندگی، از سر تفنن است. مادامی‌ که وضعیت نویسندگی این‌گونه باشد، نمی‌توان انتظار داشت اثری فاخر خلق شود.


نقدهای سیاسی، رمق ادبیات انقلاب را می‌گیرد


 نقد ادبی همواره یکی از محرک‌های بیرونی در ارتقای آثار ادبی بوده است. به نظر شما فقدان یک اثر ادبی که معرف انقلاب اسلامی باشد، تا چه اندازه به ضعف نقد ادبی در سال‌های گذشته ایران ارتباط دارد؟ در این میان، نگاه‌های سیاسی بخشی از جامعه دانشگاهی کشور به ادبیات انقلاب، تا چه اندازه در این مسئله موثر بوده است؟

با این‌که کاملاً با بخش اول نظر شما موافقم، باید عرض کنم که مقوله نقد ادبی در جامعه ما، به درستی جا نیفتاده و متاسفانه رشد خوبی نداشته است. ضعف نقد ادبی در جامعه ما، منافاتی با عدم وجود آثار ادبی فاخر ندارد. در ادبیات داستانی کشورمان، آثار ارزشمند به اندازه‌ای داشته‌ایم که بهانه‌ای برای رشدنیافتگی مقوله نقد ادبی نداشته باشیم. گاهی وقتی در مجله‌ای دانشگاهی، نقدی به برخی از آثار نویسندگان خارجی می‌خوانم که بر اساس شاخص‌ها و نظریه‌های قدیم یا جدید نظریه‌پردازان نوشته شده، لذت زیادی می‌برم. نگاه‌های سیاسی، چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی در مقوله نقد ادبی، به نظرم آفتی برای رشد و بالندگی ادبیات‌مان است. البته منظورم، نقد محتوایی آثار نیست. منتقد ادبی که دست به نقد فنی و ساختاری اثر می‌زند، علاوه بر احاطه‌اش به نظریات مطرح نظریه‌پردازان، به نظرم باید از هر نوع جانبداری سیاسی پرهیز کند.


منبع: تسنیم