کِنار کُنار
درخت کِنار از تنهایی حوصله اش سر رفته بود. با پایین نگاه کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/10/02 ساعت 14:55
بچه یوزپلنگی از تپه پایین می آمد. بالای تپه که رسید. کنار درخت ایستاد و گفت: وای خسته شدم.
کُنار خیلی بلند بود. بچه یوزپلنگ سرش را بالا برد و به شاخه های درخت نگاه کرد. و گفت: خو ش به حالت، که قدت به آسمان می رسد.
درخت کُنار آهی کشیدو گفت: چه فایده. این جا تک و تنها هستم.
بچه یوز پلنگ گفت: ناخن هایم را با تو تیز کنم؟
درخت گفت: تیز کن!
بچه یوز پلنگ گفت: دوستانت کجا رفته اند مگه؟
درخت گفت: من دوستی ندارم.
بچه یوز پلنگ گفت: واقعا؟
درخت چیزی نگفت. یوز پلنگ پنجه هایش را به درخت نشان داد. گفت: من به تعداد پنجول هایم دوست دارم.
کُنار گفت: واقعا؟
بچه یوز پلنگ با ناخنش روی خاک نقاشی کشید.
این دوستم، قورباغه است. خیلی قشنگ قور قور می کند.
این دوستم ماهی است. خیلی شنا بلد است تا به حال غرق نشده است.
این دوستم سنجاقک است. خیلی خلی کوچک است اما می تواند بپرد.من نمی توانم.
این دوستم...
درخت کُنار گفت: خوش به حالت، تو به این کوچکی کلی دوست داری.
بچه یوز پلنگ گفت: خودم تنهایی همه شان را پیدا کردم تو هم برو. برای خود پیدا کن.
درخت آه کشید: من که نمی توانم راه بروم.
شاخه هایش خم شد . بچه یوز پلنگ گفت: گریه نکن. اگر تو گریه کنی . من هم گریه ام می کگیرد.
یک دفعه پرید. جلو و درخت را بغل کرد. تند تند لیسید. یک دفعه بالا پرید. پنجه هایش را به درخت نشان داد و گفت: فهمیدم. خود خود می روم و برایت این قدر دوست پیدا می کنم.
از تپه پایین دوید. پایین تپه دوید.
پایین تپه که رسید، درخت دیگر او را ندید.
درخت گاهی که به آسمان و گاهی به پایین تپه نگاه می کرد و چرت می زد.
خورشید که وسط آسمان رسید. بچه یوزپلنگ از تپه بالا آمد، درخت لبخندی زد. بچه یوزپلنگ خس خس نفس می کشید. حسابی عرق کرده بود. کنار کُنار که رسید، گفت: نیا...مدند. به همه... شان گفتم. به ماهی... به...قورباغه... به...
سرش را به درخت تکیه داد و زد زیر گریه. گفتند: که ما او را نمی شناسیم.
درخت با برگ هایش او را باد زد. گفت: اشکالی ندارد. گریه نکن. اگر گریه کنی. من هم گریه ام می گیرد.
بچه یوز پلنگ درخت را بغل کرد: باشد...باشد... گریه نمی کردم.
درخت، برگ هایش را روی سر بچه یوزپلنگ کشید و او را نوازش کرد و گفت: خیلی راه رفته ای. حتما خسته ای. بهتر است کمی بخوابی.
بچه یوز پلنگ جواب نداد. بچه یوز پلنگ زیر سایه درخت به خواب رفته بود.
مطالب مرتبط:
درخت میوه
درخت تنها
کاردستی درخت پاییزی
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: رشد نوآموز