تبیان، دستیار زندگی

دفاع مقدس صد‌ها قهرمان نوجوان مثل شهید فهمیده دارد

شاید برخی تصور کنند با اظهارنظر‌های جنجالی درباره رزمندگان دفاع مقدس از عمق رشادت و حماسه‌سازی آنان کاسته خواهد شد، در حالی که بزرگی رزمندگان را نمی‌توان به‌راحتی از صفحات تاریخ پاک کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
شهید بهنام محمدی‌راد

شاید برخی تصور کنند با اظهارنظر‌های جنجالی درباره رزمندگان دفاع مقدس از عمق رشادت و حماسه‌سازی آنان کاسته خواهد شد، در حالی که بزرگی رزمندگان را نمی‌توان به‌راحتی از صفحات تاریخ پاک کرد. شاید آن‌هایی که نحوه شهادت حسین فهمیده را زیر سؤال می‌برند، یادشان رفته است هشت سال دفاع مقدس مملو از نوجوانان کم سن و سالی بود که هر کدام سرود حماسی خود را داشتند. شهید بهنام محمدی‌راد یکی از همین نوجوانان، اتفاقاً در همان جبهه‌ای حضور داشت که حسین فهمیده نیز در آن به شهادت رسید.

شهید حسین فهمیده را ما به نمایندگی از صد‌ها شهید نوجوان دفاع مقدس به‌خوبی می‌شناسیم. او نماد نسلی آگاه و شجاع از سربازان خمینی کبیر است که هزاران حسین فهمیده دیگر مانند بهنام محمدی‌راد در دلش داشت و با حضور آنان بود که دست طمع دشمن از کشور کوتاه شد. چگونه زیستن و اندیشیدن این رزمندگان درس‌های زیادی به ما می‌دهد و این حضور آگاهانه و بصیرت را نمی‌توان مورد تشکیک قرار داد. در زمانی که کشور مورد هجوم دشمن متجاوز قرار گرفته بود، آن‌ها به‌روشنی اهمیت حضورشان در جبهه‌ها را دریافتند و عازم میدان شدند.

بهنام محمدی‌راد، شهیدی است که ما او را به اندازه قهرمانی‌هایش نمی‌شناسیم. همسن و سال شهید فهمیده بود و در همان نخستین روز‌های شروع جنگ خودش را به نیرو‌های مردمی رساند. او در شهریور ۱۳۵۹، ۱۳ سال بیشتر نداشت ولی درک عمیق از وضعیت کشور سبب شد تا خودش را در صف اول دفاع از کشور قرار دهد. او با همان جسم کوچک، اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می‌زد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیارش دفاع کند.

هنگامی که خانواده شهید محمدی‌راد می‌خواست خانه‌شان را به خاطر حمله دشمن در خرمشهر ترک کند، رو به مادرش گفت: «مادر شما شهر را ترک کن و قبل از رفتن مرا غسل شهادت بده. می‌خواهم شهید شوم.» و با لحن بچگانه‌ای ادامه داد: «راستی اگر شهید شوم شما گریه می‌کنی؟» مادر شهید خاطره‌ای از فرزندش را چنین بیان می‌کند: هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام ۱۳ سال و هشت ماه داشت، نخستین فرزندم بود. او در ۱۲ سالگی به من می‌گفت: می‌خواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به‌خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم.
بهنام علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونه‌ای که سفارش کرده بود: «از بچه‌ها می‌خواهم که نگذارند امام تنها بماند.» این نوجوان شجاع و پرتلاش همچنین وظیفه رساندن مهمات به رزمندگان اسلام را نیز برعهده داشت و گاه آنقدر نارنجک و فشنگ بر خود آویزان می‌کرد که به‌سختی می‌توانست راه برود.

یکی از همرزمان شهید درباره نخستین روز‌های حضور او در جبهه چنین می‌گوید: «من او را همان اوایل جنگ نزدیک پادگان دژ دیدم که دنبال گرفتن اسلحه آمده بود؛ یک نوجوان کم سن و سال که لباس نظامی گشادی را بر تن کرده و پاچه شلوارش را داخل پوتین سربازی قرار داده بود و اصرار زیادی می‌کرد تا سلاح به او بدهند، اما به او اسلحه نمی‌دادند. یک ماشین ارتشی ریو از پادگان خارج شد، من دیدم بهنام با سماجت زیاد خودش را وارد ماشین کرد تا به همراه نیرو‌ها خود را به پلیس راه برساند. آن موقع عراقی‌ها خود را تا پلیس راه رسانده بودند. من از شجاعت بهنام خیلی شگفت‌زده شده بودم.»

سید صالح موسوی از نخستین مدافعان خرمشهر نیز تعریف می‌کرد که شهید محمدی‌راد یک اسلحه به غنیمت گرفته و با همان اسلحه، هفت عراقی را اسیر کرده بود. شهید بهنام محمدی‌راد در آخرین روز‌های مهر سال ۱۳۵۹ قبل از اشغال کامل خرمشهر، نزدیک فروشگاه فرهنگیان در خیابان آرش خرمشهر ترکشی به سینه‌اش خورد و شهید شد.

بهنام در آن روز‌های سخت نخستین روز‌های جنگ در کنار دیگر رزمندگان با تمام وجود مقابل دشمن ایستاد و همین ایستادگی سد راه دشمن بعثی شد. شرح دلاوری‌های شهید محمدی‌راد و دیگر شهدای دفاع مقدس را نمی‌توان تحت هیچ عنوانی از صفحه تاریخ پاک کرد بلکه باید این تاریخ گرانبها را بار‌ها خواند و به این ایثار و دلاوری افتخار کرد.

منبع: روزنامه جوان