«همه چیز در دنیا عینا تکرار میشود»
عباس پژمان رمان «تالار فرهاد» را با این فلسفه نوشته است که توضیح میدهد که وقتی گذشته در ذهن آدمی شکل میگیرد، آنچه با عنوان خاطره در ذهن میآید ممکن است آنچنان که واقعاً روی داده است نباشد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1397/10/01 ساعت 09:01
یکی از اصول مهم در داستاننویسی ارائه تدریجی اطلاعات به مخاطب، در جای مناسب و در لحظهی درست است. اینکه اطلاعات مورد نیاز مخاطب چگونه و در کجای داستان ارائه شود تابع ژانر و سبک است و قبلاً با انتخاب داستان و پیرنگ مشخص شده است؛ به عبارتی چگونگی ارائه اطلاعات به مخاطب یکی از ویژگیهای هر متن است که مخاطب را به ژانر آن متن رهنمون میکند. اگرچه در داستانها و بسیاری از متون منتشر شده در رسانههای ایران، ژانر مغفول است یا آنچنان که باید مورد توجه قرار نمیگیرد؛ اما باید دانست که این ویژگی یکی از مهمترین راهنمایان مخاطب در فهم متن رسانهای است. بسیاری از متون منتشر شده، برخی ویژگیهای یک ژانر مشخص را دارا هستند، اما فاقد بسیاری دیگر از آنها هستند. یعنی نمیتوانند نماینده تام و تمامی برای یک ژانر باشند. شاید بتوان گفت در حد «درونمایه» یا تم داستان باقی میماند و قادر نیست جزئیات بیشتری را طبق اصول تعریف شده ارائه کند. با اینحال بازهم با اندک نشانههای متن، مخاطب روشی برای خوانش درست آن برمیگزیند: او در مواجهه با یک متن و دیدن برخی کدها، تشخیص میدهد که این متن رمانتیک است یا جنایی، معمایی است یا فانتزی یا ...
عباس پژمان در داستان «تالار فرهاد» از ابتدا بنا را بر طرح دنیایی با داستانهای تودرتو گذاشته است؛ اگرچه در ابتدا از پسِ این کار به خوبی برنیامده و مخاطب در ابتدای داستان دچار سردرگمی میشود، مقداری بیشتر از حد اقتضای داستان! به نظر میرسد بخشی از سردرگمی یا کلافگی مخاطب در ورود به دنیای داستان ناشی از برخی اشکالات ویرایشی در جملات باشد، اشکالاتی که خواندن متن را دشوار میکند، دهن را درگیر خود کرده و فهم محتوا را با کمی سختی مواجه میکند؛ اما با کمی پیش رفتن و آشنایی با فضای داستان، زبان آن و شخصیتها، این ابهام کمکم تبدیل به جذابیت داستان شده و مخاطب را به خواندن ادامه آن ترغیب میکند.
نویسنده داستان را بر اصل «امتداد زندگیها و رویدادها در زمان و مکانی دیگر» بنا کرده است. او اطلاعات مورد نیاز را در طول داستان پراکنده و علاوه بر ترغیب مخاطب به دانستن ادامه و نهایت داستان، راز یا معمایی را نیز در ذهن او ایجاد کرده است. از ابتدای داستان با توضیحات نویسنده در مورد گذشته و خاطرات و سپس با ترسیم فضایی رازآلود در تصویرسازیها، مخاطب متوجه می شود با داستانی رازآلود و معمایی روبرو است که باید برای فهمیدن نقاط مبهم تا پایان با آن همراه باشد. داستانهای فرعی که به نوعی بخشی جدانشدنی از داستان اصلی هستند و به خوبی به خدمت گرفته شدهاند، فضای داستان را متنوع کرده و به جذابیت آن کمک میکنند.
«تالار فرهاد» داستان پزشکی است که در شهری غربی ـ که سرد و برفگیر است و همین به فضای سرد و مبهم و رازآلود داستان کمک میکند، ـ طرح خود را میگذراند. او در هالهای از اتفاقات گذشته و آینده، در زمان حال زندگی میکند. آشنایی او با دختری که مثل خودِ اوست، به تشدید این فضا کمک کرده و داستان را شکل میدهد. با جلو رفتن داستان، از رویدادها و اطلاعات موجود در داستان رمزگشایی میشود. استفاده از عقاید بودا و نظریات یونگ و فروید، اشاره به کشور مصر و تداعی رمزهای اهرام و مواردی از این قبیل نیز همگی در راستای همین هدف استفاده شدهاند و بنیانهای علمی و تاریخی آن را شکل میدهد. بهرهگیری پژمان از اطلاعاتی که از این نظریات به دست میآید در راستای شکل دادن به داستان به جا و مناسب بوده و به بیانی، این نظریات به خوبی در خدمت داستان قرار گرفتهاند. البته بهتر بود نویسنده در نقل ماجرای میمونها {مایاکها} که از آن برای ارجاع به فرضیه «شعور میدانی» استفاده کرده است (صفحه ۱۶۷)، دقت بیشتری به خرج میداد. از سویی آنجا که مبناهای نظری و بیانیههای علمی را در قالب گفتگوی دو شخصیت اصلی داستان جا داده است، میتوانست کوتاهتر باشد تا با سلیقه مخاطبانِ کمحوصلهتر نیز هماهنگ باشد.
«تالار فرهاد» در فضایی آکنده از ابهام و راز، با فضایی بین واقعیت و خیال شکل میگیرد. نویسنده سعی میکند با توضیحاتی که بین داستان ارائه میکند، مخاطب را با فلسفهی داستانش و چگونگی آن بیشتر آشنا کند. این توضیحات، وسط تعریف کردن داستان و مخصوصاً در ابتدای آن، مخاطب را دلسرد میکند و عطش او برای شروع هرچه زودتر داستان را بیپاسخ میگذارد؛ اما در ادامه از حجم سخنرانیها کاسته شده و نویسنده بیشتر به داستانگویی میپردازد. باید گفت پژمان، علیرغم انتخاب موضوعی دشوار و محتوایی دشوارتر، توانسته است مخاطب را برای حل معما یا رمزگشایی از رویدادهای پیچیدهی داستان، تا انتهای کتاب بکشاند و در نهایت نیز ضمن حفظ فضای رازآلود، تا آنجا که مخاطب را راضی میکند، ربط رویدادها و ماجراها را فاش سازد.
کتاب از دو فصل اصلی «اوی او» و «اوی من» تشکیل شده است، ۲۰۷ صفحه دارد و توسط نشر اسم به چاپ رسیده است. نویسنده در فصل اول ضمن طرح داستان و چیدن قطعات مختلف و مربوط به هم پازل، بهدنبال شکلدادن به سوال یا معمایی در ذهن خواننده است. اگرچه رفتهرفته با بیشتر شدن اطلاعات، خواننده بیشتر به روابط بین اتفاقات پی میبرد؛ اما در نهایت رمزگشایی از این سلسله خاطرات و رویدادها، در فصل «اوی من» رخ میدهد. با پایان داستان خواننده در فضای مبهم و رازآلود آن باقی میماند و در ذهن خود به دنبال واقعیت خاطراتی است که در ذهن خود دارد. به این فکر میکند که آیا واقعاً روی دادهاند یا تنها در ذهنش وجود دارند؟
از بنیانیترین جملات کتاب «هیچچیز نیست که در دنیا عیناً تکرار شود» است، و در طول داستان با توجه به فلسفهای که ذکر آن رفت، مصداقهایی برای این جمله ذکر می شود. او در ابتدای داستان توضیح میدهد که وقتی گذشته در ذهن آدمی شکل میگیرد، آنچه با عنوان خاطره در ذهن میآید ممکن است آنچنان که واقعاً روی داده است نباشد، «خورشیدی که امروز طلوع کرد، همان خورشیدی نیست که صبح قبلش طلوع کرده بود.» تأکید نویسنده آنجا شدت میگیرد که پس از پایان کتاب، دوباره چندصفحه ابتدایی آن «تکرار» شده است. گویی تکرار همهچیز از همینجا شروع میشود و آنچه تغییر در تکرار را ایجاد میکند ذهن ما است. به بیانی بهتر دور زندگی در لحظههایی دیگر، تکرار اتفاقات در فضایی دیگر و خاطراتی که در افعال گذشته درنمیآیند و الهاماتی که به آینده اشاره دارند، در همین لحظه هم جاری هستند؛ از قبل نیز بودهاند و ما تنها به نشانههایی از آنها و لحظهای درنگ در برابرشان اکتفا میکردیم. گذر زمان و گذشت روزگار است که دریافت ما از آنچه رویمیدهد، حتی اگر تکراری است ـ را تغییر میدهد و معنی جدیدی را به آن میافزاید. پس از پایان ۲۰۷ صفحهی کتاب، پشت جلد کتاب نیز این عبارت تکرار شده : «همهچیز در دنیا عیناً تکرار میشود»
منبع:خبرگزاری مهر/ فهیمه احمدی