تبیان، دستیار زندگی

کرامات امام عسکری(ع)

... در تنگنای معیشت بودم، خواستم از امام ابومحمد علیه السلام چیزی مطالبه کنم، خجالت کشیدم، وقتی که به منزل رسیدم دیدم صد دینار برایم فرستاده و نوشته است: «هر وقت نیازی داشتی از تقاضا شرم مکن! زیرا تو به مقصودت خواهی رسید.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
یا امام حسن عسکری

خدای تعالی پیامبران و اوصیای ایشان را با معجزاتی که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر آنها عاجزند، یاری کرده است تا گواه راستین بر درستی خیر و هدایتی باشد که از طرف خدا برای مردم آورده اند، که اگر این یاری خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست می شدند و کسی گفته های آنان را تصدیق نمی کرد. ازجمله امدادهای الهی آن است که آنچه در باطن مردم می گذشت و در اعماق دل هاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق می افتاد مطلع شان می کرد، خدای تعالی این عنایت را به ائمه هدی علیهم السلام از جمله به امام حسن عسکری علیه السلام فرموده بود.

لذا به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام عسکری(ع) به برخی از کرامات گزارش شده از آن حضرت(ع)، اشاره می کنیم:

اسماعیل بن محمد عباسی روایت کرده، می گوید: از حاجتی که داشتم خدمت ابو محمد علیه السلام شکایت کردم و قسم یاد کردم که نه یک درهم و نه بیشتر، هیچ مبلغی نزد من نیست، امام(ع) رو به من کرد و فرمود: «آیا به دروغ سوگند می خوری، در حالی که دویست دینار در زیر زمین پنهان کرده ای؟ البته این حرف را بدان جهت نمی گویم که چیزی ندهم!» (آن وقت رو به غلامش کرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به این مرد بده. غلام، صد دینار به من داد، سپس رو به من کرد و فرمود: «تو آن پول هایی را که دفن کرده ای با وجود نیاز شدیدی که داری از دست خواهی داد.» اسماعیل می گوید: بعدها احتیاج پیدا کردم هر چه جستم نیافتم پیگیری کردم دیدم پسرم جای آنها را یافته و آنها را دزدیده و فرار کرده است.[1]

از ابوهاشم نقل کرده اند که گفت: خدمت امام ابو محمد علیه السلام از تنگنای زندان و سنگینی کنده و زنجیر شکایت کردم، امام علیه السلام به من نوشت: «امروز نماز ظهر را در منزلت خواهی خواند و همین طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد.»[2]

ابوهاشم می گوید: در تنگنای معیشت بودم، خواستم از امام ابو محمد علیه السلام چیزی مطالبه کنم خجالت کشیدم، وقتی که به منزل رسیدم دیدم صد دینار برایم فرستاده و نوشته است: «هر وقت نیازی داشتی از تقاضا شرم مکن! زیرا تو به مقصودت خواهی رسید.»[3]

۶-ابوهاشم، این مرد موثق و امین می گوید: از ابو محمد علیه السلام شنیدم که می فرمود: «بهشت دروازه ای دارد به نام معروف، که جز اهل خیر و نیکوکاران از آن دروازه وارد نشوند». من با شنیدن این سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم که احتیاجات مردم را برآورده می سازم، امام ابو محمد علیه السلام رو به من کرد و فرمود: «آری، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستی که نیکوکاران در دنیا و در آخرت، اهل خیر به شمار می آیند، ای ابوهاشم خداوند تو را از ایشان قرار دهد و بیامرزد.»[4]

۷-محمد بن حمزه دوری، نقل کرده است، می گوید: خدمت امام ابو محمد علیه السلام نامه ای نوشتم و از آن حضرت(ع) تقاضا کردم دعا کنند تا ثروتمند شود. زیرا که در سختی زندگی به سر می بردم و می ترسیم که کارم به رسوایی کشد، امام علیه السلام در پاسخ من نوشت: مژده باد تو را که از طرف خدای متعال بی نیازی برایت مقدر شده است، پسر عمویت، یحیی بن حمزه از دنیا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثی ندارد و بزودی آن مبلغ به دست تو خواهد رسید، پس شکر خدا را به جای آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهیز. همان طور که امام علیه السلام فرموده بود پس از چند روز خیر مرگ پسر عمویم رسید و آن مبلغ عاید من شد و تنگدستی من برطرف گردید. حق خدا را دادم و به برادران دینی کمک کردم و پس از آن به اعتدال عمل کردم در صورتی که قبلاً ولخرجی می کردم.[5]

ابو هاشم نقل کرده، می گوید: یکی از شیعیان به محضر امام ابو محمد علیه السلام نامه ای نوشت و در آن نامه درخواست دعا کرده بود، امام علیه السلام در پاسخ وی این دعا را نوشت: یا اسمع السامعین، و یا أبصر المبصرین، و یا أنظر الناظرین و یا اسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین، و یا أحکم الحاکمین، صل علی محمد و آل محمد، و أوسع لی فی رزقی و مدلی فی عمری، و امنن علی برحمتک، و اجعلنی ممن تنتصربه لدینک ولا تستبدل بی غیری؛ ای شنواترین شنوندگان، و ای بیناترین بینندگان، و ای نگاه کننده ترین نگاه کنندگان، و ای آن که از همه حسابگران زودتر به حساب می رسی، و ای حاکمترین حاکمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزی من گشایش بخش و بر عمرم بیفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله کسانی قرار ده که به وسیله آنها دینت را یاری می کنی و به جای من کسی دیگر را قرار مده!ابوهاشم می گوید: با خود گفتم: بار خدایا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد علیه السلام رو به من کرد و فرمود: آری، تو در حزب و در زمره او هستی به شرط آن که به خدا ایمان داشته باشی و پیامبر او را تصدیق نمایی.[6]

۱۵-ابوهاشم روایت کرده، می گوید: خدمت امام ابو محمد علیه السلام شرفیاب شدم و می خواستم، نگینی درخواست کنم تا انگشتری برای تبرک از آن بسازم، نشستم و یادم رفت که برای چه آمده بودم وقتی که خواست خدا حافظی کنم و برگردم، امام علیه السلام انگشتری مرحمت کرد و لبخندی زد، فرمود: «تو نگینی می خواستی و من انگشتری به تو دادم، تو سودی هم از نگین بردی، پروردگار آن را بر تو گوارا کند». ابو هاشم می گوید: من تعجب کردم، عرض کردم: مولای من براستی که تو ولی خدایی و آن امامی هستی که من دین خدا را به لطف و اطاعت او به دست آورده ام. آنگاه فرمود: «ای ابوهاشم! خداوند تو را بیامرزد.»[7]

پی نوشت :
[1] نور الابصار: ۱۵۳.
[2] اعلام الوری: ۱۵۳.
[3] الشاقب فی المناقب: ۲۴۱ از محمد بن علی گرگانی، محفوظ به شماره (۳۵۷) کتابخانه امام امیرالمؤمنین.
[4] نورالابصار: ۱۵۲.
[5] نور الابصار: ۱۵۲، الدر النظیم، در مناقب ائمه(ع).
[6] اعلام الوری: ۳۷۴.
[7] اعلام الوری: ۳۷۵، مناقب: ۴۳۷/۴.

منبع: حلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، ص ۶۲ - ۷۰

منبع : خبرگزاری شبستان


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.