تبیان، دستیار زندگی

کار گروهی یک نفره

برادرم، امیر یک سال از من بزرگ تر است و در کلاس سوم دبستان درس می خواند. به قول مامان اگر از صبح تا شب دنبال توپ بدود، خسته نمی شود. می گوید می خواهد بازیکن فوتبال شود...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
کار گروهی یک نفره
امروز امیر با چشم های قرمز و صورت پف کرده آمد خانه. با اخم سلام کرد. توپش را برداشت و رفت توی حیاط و چند بار به در و دیوار کوبید. بعد آمد و با اخم ناهار خورد.

مامان پرسید: از مدرسه چه خبر؟

امیر خودش را لوس کرد و گفت: هیچی.

مامان گفت: اگر بگویی نمی خواهم حرف بزنم بهتر است تا بگویی هیچی.

امیر کمی با انگشت هایش بازی کرد و کم کم به حرف آمد.

امروز با آن یکی کلاس سوم مسابقه فوتبال داشتیم. یادتان هست چه قدر زحمت کشیدم؟ دیدی چه قدر تمرین کردم؟
گفتم: غیر از ما، همسایه های بیچاره هم دیدند.  هر کس باور نکند بگو بیاید از همسایه ها پرسد.

با اخم، زیر چشمی نگاهی به من کرد. همه کلاس می دانند چه قدر فوتبالم خوب است. اما توی زمین هیچ کس به من پاس نداد.
مامان با تعجب گفت: یعنی یک بار هم توپ را نگرفتی؟

امیر لبخندی زد: چرا زرنگی کردم و توپ را از امید مدافع خودمان گرفتم. او می خواست توپ را از من بگیرد و خودش گل بزند.
پرسیدم: خودت گل زدی؟

باز اخم کرد: نه شایان نگذاشت.
مامان گفت: خواب معلوم است. بچه های آن تیم هم بیکار نمی نشینند.

نه شایان توی تیم خودمان است.
مامان یک مرتبه زد زیر خنده. حالا نخند و کی بخند. حتما باختید.

من از خنده مامان خنده ام گرفت. ولی نفهمیدم مامان به چه می خندد.
  تا این که گفت: فوتبال یک بازی گروهی است و شما بلد نبودید کار گروهی کنید.

اتفاقا فوتبال همه ما خوب است. نباید می باختیم.
اگر هر کدامتان به دیگری کمک می کرد، حتما می برید.

پرسیدم: یعنی امیر باید زحمت می کشید  تا شایان یا یکی دیگر گل بزند؟
بله، ولی به جای این که با هم زحمت بکشند و برنده بشوند، هر کسی تنهایی زحمت بکشند و برنده بشوند، هر کسی تنهایی زحمت کشید و نبرد.
من باز هم خندیدم. این بار به خودم که چرا بیخودی خندیدم.

مطالب مرتبط:
آموزش ساخت فوتبال دستی با جعبه کفش
فوتبال
آقای ورزشکار

کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- نویسنده: سپیده خلیلی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.