تبیان، دستیار زندگی

وظایف امت در برابر حاکمیت الهی از منظر قرآن کریم

در شرع اسلام نباید دنبال حاکم بگردیم. حاکم خدا است و حاکمیت خدای متعال بالفعل است و نه بالقوه. این مهم‌ترین موضوعی است که ما در فقه فلسفه سیاسی باید به آن توجه کنیم اما از آن غفلت عجیبی شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
آیت‌الله اراکی

باهجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمه‌ها در سال‌های اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه‌ جهان اسلام و جامعه‌ جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیت‌الله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی می‌تواند ارائه‌دهنده‌ بینشی نو و دقیق در این باب باشد.

حاکمیت ذات الهی، مهم‌ترین مؤلفه فقه سیاسی اسلام

مطالبی را که باید در رابطه با روش و شیوه تعیین ولی امر در دوران غیبت کبری بحث کنیم، چند مطلب است؛ مطلب اول اشاره به مطالبی است که از قبل بیان کرده‌ایم. به دلیل اینکه این مطالب باید روشن شده و تذکر داده شوند. ما در قبل گفتیم اساساً این مطلب مهمی است و علیرغم اینکه از بدیهیات و ضروریات شرع است در نتیجه غفلت، خود احیاناً محل تشکیک شده و آن هم این است که ما اصلاً در مسأله حاکمیت در شرع اسلام جای خالی نداریم؛ یعنی همیشه حاکم داریم.

ما در شرع اسلام نباید دنبال حاکم بگردیم. حاکم خدا است و حاکمیت خدای متعال بالفعل است و نه بالقوه؛ یعنی خدا برای اینکه حاکم باشد دیگر نیاز به مقدمه خاصی ندارد و هیچ مقدمه‌ای وجود ندارد؛ «هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» او مَلک است منتها ملکی است که قدوس است، ملک پاک و مطهر به تمام معناست، مطهر هم عبارت غلطی است؛ ملک طاهر بالذات است، این مهم‌ترین موضوعی است که ما در فلسفه سیاسی و فقه سیاسی باید به آن توجه کنیم اما از آن غفلت شده و غفلت عجیبی هم شده است.

ما در حقیقت باید معتقد بوده و این عقیده را در عمل نشان دهیم که در مملکتی زندگی می‌کنیم که حاکم آن خداوند متعال است؛ «سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ» خیلی از مشکلات ما در نتیجه این است که ما التفات به این مَلک و حاکم نداریم. او ملک و فرمانراوست، فرمان دست اوست؛ «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ».

ما در مسأله سیاست جای خالی نداریم که به دنبال این بگردیم که چه کسی باید فرمانروایی کند، زیرا خداوند فرمانروا است. البته باید به دنبال این باشیم که حال آن خدایی که فرمانروایی می‌کند قلمرو فرمانروایی او گسترده است؛ در یک قلمرو جبرئیل را برای فرمانروایی نصب کرده است؛ «مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ» در مُلک تکوین فرمانروایی می‌کند. او فرمانروایی می‌کند و تشکیلات هم دارد؛ «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ * وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ».

تشکیلات حکومتی حاکم بر تمام هستی است و به تعبیر برخی روایات به این مضمون است که قطره‌ای نیست که از آسمان فرو آید، مگر آنکه این مَلک مأمور است که این قطره آب  کجا فرود می‌آید. تشکیلات به این اندازه قوی و گسترده بوده که همه‌ چیز آن از روی حساب است.

خداوند متعال این بشر را تکریم کرده و برای او حاکمانی از نوع خودش تعیین کرده است؛ «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ» حتی اگر می‌خواستیم فرشته‌ای هم برای حاکمیت نازل کنیم باز هم این فرشته را مانند انسان می‌آفریدیم. خداوند متعال برای حاکمیت جهان از نوع خود بشر حاکمی را نصب کرده است. حال او کیست؟

باز هم یک حاکم بیشتر نیست و او وجود مقدس نبی اکرم (ص) است -به دلیل اینکه این مطالب را قبلاً گذشته‌ایم و دیگر به تفسیرات در ادله آن نمی‌پردازیم و فقط مدعاها را می‌گوییم.- حتی گفتیم که آیه کریمه «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» به نظر ما با توجه قرائنی که وجود دارد نظر به رسول اکرم (ص) دارد؛ خلیفه یعنی او و آدم (ع) خلیفة الخلیفة است و همه نبیین قبل از رسول اکرم (ص) همه خلفای رسول اکرم (ص) هستند و لذا امنوا به؛ «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْری قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ» از همه نبیین میثاق گرفته شد که مؤمن به رسول اکرم ص(ص) باشند و از او پیروی کنند.

منتها آن‌ها خلفای تمهیدی یعنی زمینه‌ساز برای رسول اکرم (ص) هستند. بعد از رسول اکرم (ص) تا روز قیامت خلافت امتدادی است؛ یعنی همان خلافة الرسول است منتها این خلافت از طریق اهل بیت علیهم السلام ایشان اجرا می‌شود. خلافة الرسول یعنی امامة الرسول است که این امامة الرسول به وسیله فرزند آخر از اهل بیت (ع) او به غائت نهایی خود دست خواهد یافت که برپایی حکومت جهانی است.

وظایف امت در برابر حاکمیت الهی از نظر قرآن

آنچه وظیفه مردم در برابر این حاکمیت است چیست؟ گفتیم که مردم با خدا دو میثاق دارند؛ یکی میثاق اطاعت است که در این آیه به آن اشاره شده: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ». در آیه دیگر هم اشاره شده است: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ».

گفتیم که این میثاق دو بار از بشر گرفته شده است که یک بار از خود آدم (ع) است. در روایات از این میثاق به میثاق الخلق یا میثاق الفطرة تعبیر شده است؛ یعنی با خود خلق این میثاق منعقد می‌شود. خداوند متعال فرمود: کن و ما شدیم؛ «إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونَ» لذا بشر کلمة الله به این معناست که با کن الهی آفریده می‌شود. ما این کن الهی را پذیرفتیم که شدیم و به این جهان آمدیم. یعنی اگر با زبان ساده‌تر و عرفی بگوییم ما طبق قانون خدا به وجود آمده‌ایم.

به‌ هر حال یک سنت و قانونی است که آن قانون را خداوند متعال آفریده است، یعنی طبق فرمان او ایجاد شده‌ایم. این فرمان را هم پذیرفتیم که پیدا شدیم و وجود پیدا کردیم به دلیل اینکه میثاق یک کار طرفینی است؛ یک انشاء است و یک قبول، ایجابی شد و ما هم این ایجاب را قبول کردیم. خداوند هم نگفته است که این میثاق غیر تکوینی است و ما هم با همین میثاق به دنیا آمده‌اید، حال که با این میثاق آمده‌اید. تشریعاً باید با این میثاق پایبند باشید. شما با همین میثاق آمدید؛ این‌هایی که به پیام انبیاء پاسخ مثبت می‌دهند. در حقیقت با این پاسخ مثبت می‌گویند: پروردگارا؛ ما این میثاق تکوینی را با قول و اراده خود پذیرفته و به آن پایبند هستیم. این قبول تشریعی میثاق می‌شود.

تبیین معنای «لا إکراه فی الدّین» در تکوین و تشریع

بحث کردیم که مراد از آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» این است که خداوند متعال برای پذیرش دین خود اکراه را به کار نمی‌گیرد؛ یعنی خداوند می‌فرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ». ما برای تأسیس حکومت در جامعه بشر و پیاده کردن حکم خدا در جامعه بشر اکراه به خرج نمی‌دهیم -این مطلب را مفصل گفته‌ایم- به مردم عرضه می‌کنیم و مردم باید خود این را بپذیرند.

اما مردم از نظر تشریع باید بپذیرند، این باید، تشریعی است نه تکوینی. یعنی اگر مردم نپذیرفتند به مسئولیت خود عمل نکرده و به خود خیانت کرده‌اند، به حق این عالم تکوین خیانت کرده‌اند و به حق آن خدایی که حق اطاعت بر گردن آن‌ها دارد پشت پا زده‌اند. لذا باید بپذیرند، اما این باید، اکراهی نیست بلکه تشریعی است یعنی اگر نپذیرند خلاف آن قانون تکوینی عمل کرده‌اند. آن قانون تکوینی، تشریعی در کنار خود دارد و تشریع هم این است که می‌گوید آن کس که تو را آفرید و با او این میثاق تکوینی را داری او احق به این است که با او میثاق تشریعی اطاعت ببندی و او احق از دیگران است.

تو می‌خواهی با فلان کس و مثلاً ترامپ میثاق اطاعت ببندی این به چه مناسبت؟ با یک بشری معمولی که از سوی خدا مأذون به اطاعت نیست! برای چه به زیر فرمان او بروی؟ فرق او با تو چیست که فرمان او بر تا جاری شود؟ کسی که حق دارد فرمانش بر تو جاری شود همان کسی است که تو با فرمان او به وجود آمده‌ای، او حق دارد که فرمانش بر تو جاری شود. لذا فرمود: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطیعُونَ» چرا این کار را می‌کنید؟ قبلاً گفتیم که این یعبدون های قرآن کریم همه به معنای اطیعون است؛ چرا از کسی اطاعت می‌کنید که هیچ حقی بر شما ندارد؟! نه حق فرمان و نه حق خلق و نه حق رزق دارد آن وقت آن حاکمی را که حق رزق بر شما دارد را رها می‌کنید؟!

اما گفتیم که اگر حاکمیت شکل گرفت و اگر یک جمعی آمدند به یک حاکم منصوب الی الله پیوستند و حاکمیت الهی بر روی زمین شکل گرفت، این حکومت وظیفه دفاع از خود و وظیفه دفاع از دیگران را دارد. فرق است بین اصل تشکیل حکومت و بین [دفاع از آن بعد از تشکیل]. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» این هم به معنای قانون خداست و به معنای اعتقاد قلبی نیست بلکه دین به معنای پیاده شدن قانون خداست. اگر کسی دین را به این شکل تعریف کند اشتباه کرده است.

گفتیم که شیوه دعوت انبیاء به چه شکلی است؛ شیوه برهان و اقناع است. گفتیم که به این آیه در سوره نور توجه کنید؛ «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ» مردم در برابر اطیعو الله و اطیعوا الرسول مسئول هستند و باید این اطاعت را بپذیرند. «وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» بلاغ همین‌که من حاکم هستم؛ نه اینکه کسی بگوید که مسئولیت رسل تنها تبلیغ احکام الهی است نه حکومت. او در حقیقت مسئول تبلیغ فرمان است، فرمان هم یعنی حکومت؛ «انّا ارسلنا نوح و شعیبا و صالحا و هودا» که به مردم گفتند، «إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونَ» من به عنوان حاکم، نگفت «اطیعوه» که فقط بگوید مبلغ خداست. این مقدمه باید روشن باشد و این را باید تذکر دهیم.

پس مسأله حکومت در جامعه بشر تمام شده است و هیچ‌ چیز آن به مردم واگذار نشده است. بعد می‌فرماید: «وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ». حالا که حاکم هست، مردم در برابر حاکم دو مسئولیت دارند؛ یکی مسئولیت اطاعت و دیگری مسئولیت نصرت. فرمان او را اطاعت کنند و او را در برقراری دین خدا و حکم خدا بر زمین یاری کنند. به دلیل اینکه خدا بنا ندارد بر اساس جبر حکم خود را بر زمین جاری کند بلکه براساس این میثاق، حکومت خود را پیاده می‌کند، مردم هم متعهد هستند با این خدایی که ‌آن‌ها را آفرید و حق اطاعت بر گردن آن‌ها دارد یاری کنند.

منبع : خبرگزاری فارس