تبیان، دستیار زندگی

ارتباط سازنده والدین پس از طلاق بر سر تربیت فرزند

کودکان طلاق سرگردان ها در الگوی تربیتی مادر یا پدر

برای هر فردی از دست دادن والدین سهمگین‌ترین تجربه ممکن تلقی می‌شود، به ویژه در سنین پایین و زمانی‌که این فقدان ناشی از تصمیم خود والدین و در نتیجه به طلاق بینجامد؛ تجربه‌ای که اثرات بلندمدتی در فرد باقی گذاشته و در سنین بزرگسالی با اختلالات روانی و اجتماعی بسیاری خود را جلوه‌گر می‌سازد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
  
کودکان طلاق

در شرایطی که بنابر آمار ثبت احوال کشور در سال ۹۶، بیش از ۱۷۵ هزار طلاق اتفاق افتاده و به عبارتی در هر سه دقیقه یک خانواده از هم پاشیده شده است (1)، توجه به وضعیت فرزندان طلاق به عنوان قربانیان اصلی این پدیده در سطوح مختلف برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری اهمیتی حیاتی می‌یابد. در سطح خرد، نقش والدین و نحوه برخورد آنان با فرزندان بیش از هر عامل دیگری مهم بوده و به مراتب اثرات پایدارتری بر نگرش و روان فرزندان باقی می‌گذارد.

تأثیر طلاق بر فرزندان بسیار پیچیده است. فرزند تک والد ناخواسته درگیر تضادهایی می‌شود که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار آمدن با آنها را. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزه‌کاری نوجوانان، نا بسامانی خانواده است. طلاق از مهم‌ترین و بدخیم‌ترین آسیب ها و معضلات خانواده‌های جوامع صنعتی و یا در حال گذار مانند ایران است. فرزندان طلاق علاوه برآنکه نیازهای ویژه‌ای دارند در معرض آسیب‌های روانی و اجتماعی فراوانی قرار می‌گیرند؛ به طوری که یکی دیگر از پیامدهای طلاق در جوامع امروزی، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی محسوب می شود.(2) از این رو بی توجهی به فرزندان طلاق نه تنها خود و خانواده وی را درگیر می‌سازد بلکه در سطح جامعه نیز زمینه‌ساز افزایش آسیب‌های اجتماعی خواهد بود.

طلاق و پایان ناسازگاری‌ها

مطالعات نشان می‌دهد که میزان سازگاری والدین از نظر عاطفی، اثر مستقیمی بر توانایی کودکان در کنار آمدن با طلاق دارد.(3) برخی از زوجین بعد از طلاق به دلیل شرایط تلخ و ناگواری که تجربه کرده اند ارتباط شان را به طور کامل قطع می کنند. اما عده ای از آنها با طلاق نه تنها اختلاف های بین شان پایان نمی یابد که دشمنی ها و ناسازگاری هایشان کماکان ادامه می یابد و این دشمنی را نیز به فرزندان خود تزریق کرده و با اهرم قرار دادن آنها همچنان به یکدیگر فشار می‌آورند.

دشمنی والدین و قطع ارتباط آنها اثرات شدیدتر و پیچیده‌تری را بر روی آنها باقی می‌گذارد. در چنین شرایطی که فرزندان نسبت به آینده‌ای نامعلوم و برهم ریختن تمامی پیش فرض‌هایشان در خصوص خانواده تنش‌ها و اضطراب بسیاری را تجربه و تحمل می‌کنند، حس اطمینان و امنیت روانی‌شان خدشه‌دار شده و اغلب خود را در جریان جدایی والدین گناهکار می‌بینند،  این افراد در پی اصلاح وضعیت موجود و برقراری آشتی بین مادر و پدرشان برمی‌آیند و زمانی که در این امر خود را ناتوان می‌یابند ناامیدی و ناتوانی عمیق‌تری را در خود احساس می‌کنند.

در این میان اتخاذ رویکردی واقع‌بینانه و مواجهه منطقی با فرزندان می‌تواند از اثرات مخرب از هم پاشیده شدن خانواده بر آنان بکاهد. برخورد منطقی زن و مرد با یکدیگر به دور از خصومت و خشونت و برقراری ارتباط سازنده در جهت تربیت و پرورش فرزندان می‌تواند بیشترین نقش را در کاهش احساسات مخرب در فرزندان ایفا کند و زندگیبا تنش کمتر  را برای آنان فراهم آورد.

تنش و احساس ناامنی والدین طلاق‌گرفته در رابطه بین آنان و کودکان انعکاس می‌یابد. مطالعات نشان داده است که افرادی که تازه طلاق می گیرند، در مقایسه با والدین دیگر کمتر به فرزندان خود محبت می‌کنند، محدودیت بیشتری برای آنان قائل می‌شوند، کمتر توقع رفتار بالغانه از فرزندان خود دارند، نحوه برقراری ارتباط‌شان ضعیف‌تر است، در انضباط ثبات قدم کمتری دارند و کمتر می‌توانند بر فرزندان خود کنترل داشته باشند. رابطه بین مادر و پسر، به‌خصوص در این مرحله، بسیار ضعیف است.(4)

والدین می‌توانند با همکاری یکدیگر و بدون دخالت دادن فرزندانشان در اختلافات شخصی، کاری کنند تا فرزندان به طرز کاملاً موثری، خود را با شرایط جدید زندگی وفق دهند. به عنوان مثال در ملاقات‌های هفتگی که فرزند یک روز را پیش پدر یا مادری که حضانت وی را ندارد سپری می‌کند؛ والدین باید تلاش کنند هنگام تحویل گرفتن یا تحویل دادن فرزند، خشم و خصومتی که از یکدیگر دارند و یا رفتار سرزنش‌آمیز یا بدگویی‌هایشان را در حضور کودک بروز ندهند؛ چراکه به هر حال فرد غایب هنوز والد فرزند است و کماکان فرزند با او در ارتباط است و او را دوست دارد. به بیان دیگر والد غایب همچنان در قبال رشد و پرورش فرزند خود مسئول است و  بر روحیات و تربیت وی اثر می‌گذارد و فرزند باید به هر حال زمان‌هایی را با او بگذراند.

در برخی مواقع نیز والدین فرزندان را پیام‌رسان میان خود و همسری که از وی جدا شده می‌سازند. در این شرایط والدین با  انتقال خشم خود به فرزندی که نقشی در این کشمکش‌ها ندارد مسئولیتی را بر عهده وی قرار می‌دهند که کودک برای آن به هیچ وجه آماده نیست. والدین در این شرایط باید در نظر بگیرند که ازدواج آنها به هر شکلی که بوده تمام شده و تنها چیزی که اهمیت دارد آسایش و آرامش روان فرزند است.  کودک که هنوز به درک درست و کاملی از مسائل نرسیده است، توانایی قضاوت و درک خوب و بد را ندارد در این میان با احساس تعلیق دست و پنجه نرم می‌کند و این فرآیند تنها اختلال در رشد اخلاقی، رفتاری، و روانی او را سبب می‌شود.

شخص سوم و کمک به گفت و گو در مورد فرزندان

والدین هرچند هم که از یکدیگر متنفر باشند باید هر از گاهی برای صحبت در مورد چگونگی تربیت کودک و تصمیم‌گیری در مورد آینده وی زمانی را سپری کنند. بهتر است این کار به خصوص برای والدینی که ازدواج مجدد داشته‌اند در حضور شخص سوم بی طرف به ویژه مشاور روان‌شناس انجام گیرد. حضور یک مشاور در جریان ارتباط والدین جدا شده می‌تواند در کاهش تنش‌های بین دو نفر و هدایت آنها به راه درست در پی گیری مکالمات که فقط و فقط محدود به فرزند یا فرزندان و مسائل مربوط به آن است بسیار مؤثر باشد. در شرایطی که امکان دسترسی به مشاور ممکن نیست بهتر است والدین از دوستان مشترک و یا اعضای خانواده خود همچون پدربزرگ یا مادربزرگ برای برقراری ارتباط با یکدیگر و گفت و گو کمک بگیرند. البته به شرطی که این میانجی بدون سوگیری و قضاوت در جریان امور قرار گیرد.

 در برخی مواقع والدینی که از هم جدا می‌شوند دو شیوه رفتاری کاملاً متفاوت را با کودک در پیش می‌گیرند و به دلیل انتقام والدین از یکدیگر یا ابراز خشم از هم، روش‌های تربیت یکدیگر را کاملاً نقض می‌کنند و تربیت متفاوت فرزند را وسیله‌ای برای ابراز آن می‌دانند و با این کار به نابهنجاری‌های رفتاری فرزندان دامن می‌زنند. به ویژه در خصوص وضعیت درسی فرزندان بهتر است والدین هر دو ارتباط خود را حفظ کنند چرا که اغلب فرزندان طلاق افت درسی را تجربه می‌کنند. ارتباط والدین با یکدیگر به ویژه در زمان حاضر که  با پیشرفت تکنولوژی امکان ارتباط تسهیل شده است نسبت به گذشته آسان‌تر انجام می‌گیرد و دیگر بهانه‌ای برای قطع ارتباط کامل باقی نمی‌ماند.

بهتر است والدین پس از جدایی، با احترام و با لحن مناسب با همسر سابق خود صحبت کنند. احترام گذاشتن به همسر سابق، احترام گذاشتن به فرزندان محسوب می‌شود. فرزندان باید بدانند بعد از جدایی می‌توانند والد غایب را ببینند و با یکدیگر ارتباط داشته باشند و در عمل نیز این پایبندی را به یکدیگر داشته باشند. آن‌ها باید بدانند که نقشی در این فرآیند جدایی نداشته و از سوی والدین دوست داشته شده و مورد احترام هستند.


پی نوشت:
(1)سازمان ثبت‌اسناد کشور، آمار ازدواج و طلاق سال 1396.
(2) شکربیگی، هالیه (1385). بررسی رابطه بین طلاق و بزهکاری فرزندان؛ فصلنامه جامعه‌شناسی، شماره 5
(3) سوزی یهل، مارتا،1386. کودکان طلاق، سوگ و بحران (التیام آسیب، بازیابی امید)، تهران ، نشر واشقان.
(4) ماسن، هنری پاول، کیگان، جروم؛ کارول هوستون، آلتا و جین وی کانجر، جان، (1380). رشد و شخصیت کودک، ترجمه: مهشید ماسایی، تهران: ماد تهران.

 

 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.