آیت الله محمّد آل اسحاق
روز بیست و یکم دی ماه سالگرد درگذشت آیت الله محمّد آل اسحاق (1303ـ1394) است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1397/09/27 ساعت 13:19
💠 وی در 23 سالگی از زنجان به تهران آمد و به کار فرهنگی مشغول شد. مدّتی در دبستان علوی به تدریس پرداخت و بعد از آن، گروه فرهنگی قدس را تأسیس کرد (1343). بعد از آن نیز مدیریّت دبستان محبّان الحسین علیه السّلام را به عهده گرفت و پس از سالها کوشش در تعلیم و تربیت کشور، سال 1356 به قم رفت و مشغول تحصیل و تدریس شد. پس از انقلاب اسلامی نیز در دستگاه قضایی کشور مشغول به کار شد. وی علاوه بر تمام فعّالیّتها، یکی از پژوهشگران برتر طبّ سنتی به شمار میرود و مؤسّسه «پژوهشگران طبّ گیاهی بوعلی سینا» را تأسیس کرد که بعدها به «بوعلی دارو» تبدیل شد.
☘️ مهدی یزدانیان، تجربه هم کاری با مرحوم آیت الله آل اسحاق را اینگونه نقل می کند (با اندکی ویرایش):
قصّه های قرآنی که حاج آقا آل اسحق (مدیر تربیتی دبستان قدس) در بین دو نماز ظهر و عصر هر روز برای بچّه ها میگفت، مرا به این نکته متوجّه کرد که میشود به جای افسانه ها که قصّه های بافتنی و غیر واقعی اند از قصّههای الاهی که ناقل آن خداست، استفاده کرد. این نیز دریچه عنایت دیگری بود که باز کردند و تقریباً از سمت و سوی غیر واقعها، به سوی واقعیّت ها کشیده شده؛ که خدا را بسی از این نظر شاکرم. البتّه اکنون نیز که بعد از چهل و چند سال، بعضی از شاگردان آن زمان (شنونده های آن قصّه ها) را میبینم، میشنوم که همان قصّه های قرآنی، از بهترین خاطره های آنها از آن روزگار است که برای شان همیشه نو و تازه بوده است. اینک که سال ها از آن روزها گذشته، از این باب که خدای بزرگ فرموده «و أمّا بنعمة ربّک فحدّث»، این حدیث کردن نعمت را وظیفه خود میدانم و در بقیّه نوشتار هم هرجا نعمت سزاوار ذکر و اشارهای از این قبیل باشد، حتماً جزء ناسپاسان نخواهم بود.
📚 منبع: و ناگهان معلّم شدم؛ مهدی یزدانیان؛ تهران: ابصار، 1386 ش.
☘️ مهدی یزدانیان، تجربه هم کاری با مرحوم آیت الله آل اسحاق را اینگونه نقل می کند (با اندکی ویرایش):
قصّه های قرآنی که حاج آقا آل اسحق (مدیر تربیتی دبستان قدس) در بین دو نماز ظهر و عصر هر روز برای بچّه ها میگفت، مرا به این نکته متوجّه کرد که میشود به جای افسانه ها که قصّه های بافتنی و غیر واقعی اند از قصّههای الاهی که ناقل آن خداست، استفاده کرد. این نیز دریچه عنایت دیگری بود که باز کردند و تقریباً از سمت و سوی غیر واقعها، به سوی واقعیّت ها کشیده شده؛ که خدا را بسی از این نظر شاکرم. البتّه اکنون نیز که بعد از چهل و چند سال، بعضی از شاگردان آن زمان (شنونده های آن قصّه ها) را میبینم، میشنوم که همان قصّه های قرآنی، از بهترین خاطره های آنها از آن روزگار است که برای شان همیشه نو و تازه بوده است. اینک که سال ها از آن روزها گذشته، از این باب که خدای بزرگ فرموده «و أمّا بنعمة ربّک فحدّث»، این حدیث کردن نعمت را وظیفه خود میدانم و در بقیّه نوشتار هم هرجا نعمت سزاوار ذکر و اشارهای از این قبیل باشد، حتماً جزء ناسپاسان نخواهم بود.
📚 منبع: و ناگهان معلّم شدم؛ مهدی یزدانیان؛ تهران: ابصار، 1386 ش.