تکثر فرهنگی برای عدالت آموزشی، بخش اول
یکی از مهم ترین دغدغه های بشر در طول تاریخ زندگی اجتماعی اش همواره این بوده است که هر نظام اجتماعی برای تداوم خویش نیازمند پیش نیازها و خرده نظام هایی است که ساختار و کارکردهای گوناگونی داشته باشند و در بخش های مختلف در خدمت استمرار و مانایی نظام اجتماعی قرار گیرند؛ به گونه ای که با وجود آن ها نظام نیز پا برجا بماند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/09/18 ساعت 10:09
در این زمینه، عالمان علوم اجتماعی به امور و عوامل متعددی از جمله ویژگی های جمعیتی، بی تفاوت نبودن مردم، وجود نظارت اجتماعی، توافق اجتماعی، داشتن روش مناسب برای برخورد با محیط، نظام ارتباطی کارآمد، نقشهای تفکیک شده و قشر بندی اجتماعی، خانواده، اهداف مشترک، نظام فرهنگی ارزشی که از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و ... اشاره میکنند (ریتزر، ١٣٧٧: ١٣٠-١٢٧).
بدیهی است بخش عمدهای از ضرورت ها و پیش نیازهایی که ذکر آن رفت و تداوم زندگی اجتماعی را تضمین میکنند، آنگاه تحقق می یابند که جامعه دارای یک نظام آموزشی مناسب و کارآمدی باشد که امکان دست یابی به اهداف فوق را فراهم کند؛ اما با وجود ضرورت انکار ناپذیر نظام آموزشی آن را میتوان از جنبههای گوناگون بررسی و ارزشیابی کرد. میتوان بررسی کرد که آیا مطالب و محتوای کتاب های درسی در جهت گسترش و دستیابی به توسعه است یا نه؟ آیا الگوهای متنوع فرهنگی جامعه را حفظ و بهطور مناسب به نسلهای بعدی منتقل میکند یا نه؟ علاوه بر این، ازلحاظ میزان پیشرفت تحصیلی و ایجاد روحیه و فرهنگ پژوهش و ... نیز نظام های آموزشی قابل ارزیابی هستند.
رابطه میان عدالت و آموزش را میتوان از دو منظر متفاوت نگریست: اول اینکه آموزش و متونی که در کلاسهای درسی توسط معلمان تدریس میشود چه کمکی به گسترش عدالت که یک دستاورد مهم بشری است، میکند و دوم آنکه آموزش چگونه عادلانه خواهد بود؟ آنچه در این نوشتار بررسی و تجزیه و تحلیل میشود این است که با توجه به نقش بی بدیل فرهنگ در زندگی اجتماعی و تکثر و تنوع آن در بیشتر جوامع به طور عام و ایران به طور خاص و توجه به عدالت به عنوان یک ارزش اساسی انسانی، نظام آموزشی چگونه میتواند عادلانه باشد؟ بهعبارت دیگر در این نوشتار این پرسش مطرح میشود که عدالت آموزشی با چه شرایطی در ایرانی که دارای فرهنگها و هویت های مختلف و متنوع است، تحقق مییابد؟
عدالت آموزشی چیست؟
اگرچه تعریف عدالت بسیار دشوار است باوجوداین به مثابه یکی از مهم ترین فضیلت های زندگی اجتماعی بشر، در حوزه های مختلف ملاک و معیار درستی به شمار می آید. حوزه آموزش نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ بنابراین یکی از مباحث مهم در زمینه نظام آموزشی و یکی از بنیان های مشروعیت آن، عدالت آموزشی است. «رالز» برای تبیین معنا و مبنای عدالت، آزمایشی را انجام می دهد و بر این باور است که پس از انجام آزمایش انتخاب اصول عدالت از «پس پرده بیخبری» (The Veil of Ignorance) درنهایت بر دو اصل تاکید میکنند: اصل آزادی های برابر مانند آزادی بیان و دین و اصل برابری اجتماعی و اقتصادی.
البته برابری اجتماعی و اقتصادی به معنای توزیع برابر درآمدها و ثروت نیست (سندل، ١٣٩٤: ١٨٧). وی معتقد است اصل اول مقدم بر اصل دوم است و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی را به شرطی پذیرفتنی میداند «که این نابرابریها باید مختص به مناصب و مقام هایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها، باب آنها به روی همگان گشوده است؛ دوم اینکه این نابرابری ها باید بیشترین سود را برای محروم ترین اعضای جامعه داشته باشد». (رالز، ١٣٨٣: ٨٤). بر این مبنا می توان از عدالت آموزشی که این نیز بهنوبهخود از پیچیدگی خاصی برخوردار است، سخن به میان آورد و آن را بررسی کرد؛ به این معنی که اگر قرار است نابرابری دراینزمینه وجود داشته باشد باید به نفع آنانی باشد که در مناطق محروم زندگی میکنند.
برخی عدالت آموزشی را مساوی با داشتن فرصتهای برابر و یکسان آموزشی در میان اعضای جامعه میدانند و آن را برایناساس تعریف میکنند؛ اما این تعریف که مبتنی بر دیدگاه مردمگرایانه (Populist view) است چندان پذیرفتنی نیست و تعاریفی دیگر ارائه شده است که اتفاقا بر نابرابری میان کسانی که از امکانات آموزشی بهرهمند خواهند شد، تاکید دارد. در دیدگاه نخبهگرایانه (Elitism view) دولت موظف است استعداد تحصیلی افراد را در نظر بگیرد و بر اساس آن به کسانی که استعداد بیشتری دارند، امکانات آموزشی بیشتری اختصاص دهد. در رویکرد سوم برابری «بیننسلی» مد نظر است و بهاینمعنا است که تلاش میشود بهگونهای امکانات آموزشی شود تا نابرابری آموزشی از یک نسل به نسل دیگر منتقل نشود (معدن دار آرانی و سرکار آرانی، ١٣٨٨: ٣٣٦-٣٣٤). گروه مشاوران یونسکو، وجود فرصت برابر در دستیابی دختران و پسران، اقلیتهای مذهبی و مردم مناطق مختلف کشور را از مصادیق عدالت آموزشی قلمداد کردهاند (به نقل از: بابادی عکاشه، شریف و جمشیدیان، فصلنامه علمی- پژوهشی رفاه اجتماعی: ٢٨٩).
هم چنان که ملاحظه می شود رویکرد گروه مشاوران یونسکو تا حدی متفاوت با دیگر رویکردهایی است که عدالت آموزشی را مورد مداقه قرار دادهاند. در رویکرد یونسکو بر وجود فرصت برابر برای اقشار و گروههای مختلف جنسیتی، دینی و منطقهای تاکید شده است درحالیکه در رویکردهای دیگر صرفا به فرد یا بهعبارت دیگر دانشآموز فارغ از عواملی چون جنسیت، دین و محل زندگی اشاره میشود. درحقیقت می توان به عوامل فوق، «فرهنگ» را نیز اضافه کرد؛ بدین معنی که آیا در محتوای کتابهای درسی، استخدام افراد، توزیع امکانات آموزشی و تفاوت های فرهنگی لحاظ میشود و بهطور یکسان و برابر به آن ها پرداخته میشود؟
بسیاری از اندیشمندان در اعتراض به سیاست یکسانسازی فرهنگی به این نتیجه رسیدند که فرهنگ های مختلف و گروههای اقلیت نیز دارای عناصر و ایدههایی جالبتوجه و تاملبرانگیز هستند که نباید به بهانه آموزش متمرکز، آن ها را نابود کرد؛ بلکه باید از تجربیات فرهنگی جوامع مختلف بهره برد و تفاوتهای فرهنگی ملت ها را به رسمیت شناخت. درواقع پذیرش اصل احترام به فرهنگ هاست که عدالت آموزشی را تسهیل و امکانپذیر خواهد کرد و مانع از اعمال تبعیض و تحقیر علیه فرهنگ های جوامع و اقلیتها خواهد شد. دانشمندان حوزه مطالعات فرهنگی این باور را ساختهوپرداخته کردند که مسیر تاریخ و به تبع آن تجربه توسعه، تحت تاثیر خاستگاههای ملی و فرهنگی متفاوت میتواند مسیرها و تجربههای متفاوتی داشته باشد؛ از این ادعا میتوان نتیجه گرفت که نظام آموزشی بر همین منوال، باید تنوع فرهنگ ها را به رسمیت بشناسد و برای پرورش و حفظ الگوهای ارزشی و هنجاری آن تلاش کند. ایشان به طور کلی نشان داده بودند چگونه تاریخ میتواند بهعنوان چیزی متکثر، در پیچوتابها و تنشهای دیدگاهها، داستانها و زمانها و مکانهای متفاوت و گاه مقایسهناپذیر مجددا صورتبندی شود و مسیری متفاوت و حتی منحصربهفرد را در پی گیرد (یانگ،١٣٩٠: ٢٠). درباره اهمیت فرهنگ- بهویژه پستمدرنها- معتقدند معناهای فرهنگی فقط در «مغز و ذهن» قرار ندارند، بلکه اعمال اجتماعی را نظم و سامان میبخشند، در رفتارهای ما تاثیر میگذارند و درنتیجه آثار واقعی عملی دارند (هال، ١٣٩١: ١٨).
علاوهبراین، فرهنگ بهمثابه فرایندی اصلی یا سازنده تعریف میشود که از لحاظ شکلدادن فاعلان اجتماعی و رویدادهای تاریخی به اندازه زیربنای اقتصادی یا مادی اهمیت دارد و بازتاب صرف رویدادها نیست (همان: ٢٤). «هال» بر این باور است که فرهنگ دارای یک نقشه مفهومی مشترک است که شیوه تفسیر مشترکی از نشانههای یک زبان، ارائه و امکان مبادله معنا میان افراد را ممکن میکند.
«نراقی» در تعریف حق تعیین سرنوشت برای اقلیتها به دو سطح اشاره میکند: «سطح فردی که از این حیث هیچ تفاوتی میان شهروندان، از جهت شهروندبودن، وجود ندارد؛ و سطح گروهی که از این حیث، اقوام به صفت گروهی خود باید واجد حقوق ویژهای باشند که لزوما از طریق تامین حقوق فردی افراد آن قوم بهمثابه شهروندان احقاق نمیشود». ازنظر وی در سطح گروهی، حق تعیین سرنوشت، مستلزم حق «حفظ هویت فرهنگی» و حق «خودگردانی» است. نراقی بر این باور است که حفظ هویت فرهنگی، درواقع برای صیانت از «خودگروهی» و تداوم و تعالیبخشیدن به آن است. فرهنگ قوم، نقش مهمی در هویتآفرینی و معنابخشی به زندگی گروهی قوم دارد. ازجمله پیامدهای مهم بهرسمیتشناختن این حق، حق تحصیل فرزندان به زبان مادری ایشان است. بر اساس حق خودگردانی، ازجمله حقوق اساسی «خودگروهی» آن است که بتواند بهنحو موثر در تعیین سرنوشت خود و تدبیر اموری که بر زندگی او تاثیر جدی مینهد نقش موثر داشته باشد. بهعبارتدیگر «حق خودگردانی»، به این معناست که قوم به صفت گروهی بتوانند مقدرات «خودگروهی» خود را آنچنانکه با شرایط و ارزش های ویژه ایشان تناسب بیشتری دارد، تدبیر کنند.
با این اوصاف عدالت آموزشی دو بُعد متفاوت دارد: بُعدی از آن شامل توزیع عادلانه امکانات یا میزان بهرهمندی برابر از امکانات آموزشی در مناطق مختلف کشور میشود و بُعد دیگر آن دربرگیرنده چگونگی توجه به تنوع و تکثر فرهنگی در یک جامعه متکثر است. تکثر را میتوان بر اساس عوامل مختلف تبیین کرد. قومیت، مذهب، جغرافیا و ... هرکدام میتواند مبنای تبعیض واقع شوند. بر اساس این تعریف، در این نوشتار موانع تحقق عدالت آموزشی در ایران با توجه به تنوع قومیتی و متغیرهای زبانی، مذهبی و میزان باسوادی بررسی میشود.
مطالب مرتبط:
تکثر فرهنگی برای عدالت آموزشی، بخش دوم
آموزش نخبه پرور؛ آری یا خیر؟
تمرکز زدایی در برنامه ریزی درسی
حداكثر رضایت مندی برای مردم در موسم ثبت نام باید ایجاد شود
نویسنده: خالد توکلی
منبع: روزنامه شرق
بدیهی است بخش عمدهای از ضرورت ها و پیش نیازهایی که ذکر آن رفت و تداوم زندگی اجتماعی را تضمین میکنند، آنگاه تحقق می یابند که جامعه دارای یک نظام آموزشی مناسب و کارآمدی باشد که امکان دست یابی به اهداف فوق را فراهم کند؛ اما با وجود ضرورت انکار ناپذیر نظام آموزشی آن را میتوان از جنبههای گوناگون بررسی و ارزشیابی کرد. میتوان بررسی کرد که آیا مطالب و محتوای کتاب های درسی در جهت گسترش و دستیابی به توسعه است یا نه؟ آیا الگوهای متنوع فرهنگی جامعه را حفظ و بهطور مناسب به نسلهای بعدی منتقل میکند یا نه؟ علاوه بر این، ازلحاظ میزان پیشرفت تحصیلی و ایجاد روحیه و فرهنگ پژوهش و ... نیز نظام های آموزشی قابل ارزیابی هستند.
رابطه میان عدالت و آموزش را میتوان از دو منظر متفاوت نگریست: اول اینکه آموزش و متونی که در کلاسهای درسی توسط معلمان تدریس میشود چه کمکی به گسترش عدالت که یک دستاورد مهم بشری است، میکند و دوم آنکه آموزش چگونه عادلانه خواهد بود؟ آنچه در این نوشتار بررسی و تجزیه و تحلیل میشود این است که با توجه به نقش بی بدیل فرهنگ در زندگی اجتماعی و تکثر و تنوع آن در بیشتر جوامع به طور عام و ایران به طور خاص و توجه به عدالت به عنوان یک ارزش اساسی انسانی، نظام آموزشی چگونه میتواند عادلانه باشد؟ بهعبارت دیگر در این نوشتار این پرسش مطرح میشود که عدالت آموزشی با چه شرایطی در ایرانی که دارای فرهنگها و هویت های مختلف و متنوع است، تحقق مییابد؟
عدالت آموزشی چیست؟
اگرچه تعریف عدالت بسیار دشوار است باوجوداین به مثابه یکی از مهم ترین فضیلت های زندگی اجتماعی بشر، در حوزه های مختلف ملاک و معیار درستی به شمار می آید. حوزه آموزش نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ بنابراین یکی از مباحث مهم در زمینه نظام آموزشی و یکی از بنیان های مشروعیت آن، عدالت آموزشی است. «رالز» برای تبیین معنا و مبنای عدالت، آزمایشی را انجام می دهد و بر این باور است که پس از انجام آزمایش انتخاب اصول عدالت از «پس پرده بیخبری» (The Veil of Ignorance) درنهایت بر دو اصل تاکید میکنند: اصل آزادی های برابر مانند آزادی بیان و دین و اصل برابری اجتماعی و اقتصادی.
البته برابری اجتماعی و اقتصادی به معنای توزیع برابر درآمدها و ثروت نیست (سندل، ١٣٩٤: ١٨٧). وی معتقد است اصل اول مقدم بر اصل دوم است و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی را به شرطی پذیرفتنی میداند «که این نابرابریها باید مختص به مناصب و مقام هایی باشند که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها، باب آنها به روی همگان گشوده است؛ دوم اینکه این نابرابری ها باید بیشترین سود را برای محروم ترین اعضای جامعه داشته باشد». (رالز، ١٣٨٣: ٨٤). بر این مبنا می توان از عدالت آموزشی که این نیز بهنوبهخود از پیچیدگی خاصی برخوردار است، سخن به میان آورد و آن را بررسی کرد؛ به این معنی که اگر قرار است نابرابری دراینزمینه وجود داشته باشد باید به نفع آنانی باشد که در مناطق محروم زندگی میکنند.
برخی عدالت آموزشی را مساوی با داشتن فرصتهای برابر و یکسان آموزشی در میان اعضای جامعه میدانند و آن را برایناساس تعریف میکنند؛ اما این تعریف که مبتنی بر دیدگاه مردمگرایانه (Populist view) است چندان پذیرفتنی نیست و تعاریفی دیگر ارائه شده است که اتفاقا بر نابرابری میان کسانی که از امکانات آموزشی بهرهمند خواهند شد، تاکید دارد. در دیدگاه نخبهگرایانه (Elitism view) دولت موظف است استعداد تحصیلی افراد را در نظر بگیرد و بر اساس آن به کسانی که استعداد بیشتری دارند، امکانات آموزشی بیشتری اختصاص دهد. در رویکرد سوم برابری «بیننسلی» مد نظر است و بهاینمعنا است که تلاش میشود بهگونهای امکانات آموزشی شود تا نابرابری آموزشی از یک نسل به نسل دیگر منتقل نشود (معدن دار آرانی و سرکار آرانی، ١٣٨٨: ٣٣٦-٣٣٤). گروه مشاوران یونسکو، وجود فرصت برابر در دستیابی دختران و پسران، اقلیتهای مذهبی و مردم مناطق مختلف کشور را از مصادیق عدالت آموزشی قلمداد کردهاند (به نقل از: بابادی عکاشه، شریف و جمشیدیان، فصلنامه علمی- پژوهشی رفاه اجتماعی: ٢٨٩).
هم چنان که ملاحظه می شود رویکرد گروه مشاوران یونسکو تا حدی متفاوت با دیگر رویکردهایی است که عدالت آموزشی را مورد مداقه قرار دادهاند. در رویکرد یونسکو بر وجود فرصت برابر برای اقشار و گروههای مختلف جنسیتی، دینی و منطقهای تاکید شده است درحالیکه در رویکردهای دیگر صرفا به فرد یا بهعبارت دیگر دانشآموز فارغ از عواملی چون جنسیت، دین و محل زندگی اشاره میشود. درحقیقت می توان به عوامل فوق، «فرهنگ» را نیز اضافه کرد؛ بدین معنی که آیا در محتوای کتابهای درسی، استخدام افراد، توزیع امکانات آموزشی و تفاوت های فرهنگی لحاظ میشود و بهطور یکسان و برابر به آن ها پرداخته میشود؟
بسیاری از اندیشمندان در اعتراض به سیاست یکسانسازی فرهنگی به این نتیجه رسیدند که فرهنگ های مختلف و گروههای اقلیت نیز دارای عناصر و ایدههایی جالبتوجه و تاملبرانگیز هستند که نباید به بهانه آموزش متمرکز، آن ها را نابود کرد؛ بلکه باید از تجربیات فرهنگی جوامع مختلف بهره برد و تفاوتهای فرهنگی ملت ها را به رسمیت شناخت. درواقع پذیرش اصل احترام به فرهنگ هاست که عدالت آموزشی را تسهیل و امکانپذیر خواهد کرد و مانع از اعمال تبعیض و تحقیر علیه فرهنگ های جوامع و اقلیتها خواهد شد. دانشمندان حوزه مطالعات فرهنگی این باور را ساختهوپرداخته کردند که مسیر تاریخ و به تبع آن تجربه توسعه، تحت تاثیر خاستگاههای ملی و فرهنگی متفاوت میتواند مسیرها و تجربههای متفاوتی داشته باشد؛ از این ادعا میتوان نتیجه گرفت که نظام آموزشی بر همین منوال، باید تنوع فرهنگ ها را به رسمیت بشناسد و برای پرورش و حفظ الگوهای ارزشی و هنجاری آن تلاش کند. ایشان به طور کلی نشان داده بودند چگونه تاریخ میتواند بهعنوان چیزی متکثر، در پیچوتابها و تنشهای دیدگاهها، داستانها و زمانها و مکانهای متفاوت و گاه مقایسهناپذیر مجددا صورتبندی شود و مسیری متفاوت و حتی منحصربهفرد را در پی گیرد (یانگ،١٣٩٠: ٢٠). درباره اهمیت فرهنگ- بهویژه پستمدرنها- معتقدند معناهای فرهنگی فقط در «مغز و ذهن» قرار ندارند، بلکه اعمال اجتماعی را نظم و سامان میبخشند، در رفتارهای ما تاثیر میگذارند و درنتیجه آثار واقعی عملی دارند (هال، ١٣٩١: ١٨).
علاوهبراین، فرهنگ بهمثابه فرایندی اصلی یا سازنده تعریف میشود که از لحاظ شکلدادن فاعلان اجتماعی و رویدادهای تاریخی به اندازه زیربنای اقتصادی یا مادی اهمیت دارد و بازتاب صرف رویدادها نیست (همان: ٢٤). «هال» بر این باور است که فرهنگ دارای یک نقشه مفهومی مشترک است که شیوه تفسیر مشترکی از نشانههای یک زبان، ارائه و امکان مبادله معنا میان افراد را ممکن میکند.
«نراقی» در تعریف حق تعیین سرنوشت برای اقلیتها به دو سطح اشاره میکند: «سطح فردی که از این حیث هیچ تفاوتی میان شهروندان، از جهت شهروندبودن، وجود ندارد؛ و سطح گروهی که از این حیث، اقوام به صفت گروهی خود باید واجد حقوق ویژهای باشند که لزوما از طریق تامین حقوق فردی افراد آن قوم بهمثابه شهروندان احقاق نمیشود». ازنظر وی در سطح گروهی، حق تعیین سرنوشت، مستلزم حق «حفظ هویت فرهنگی» و حق «خودگردانی» است. نراقی بر این باور است که حفظ هویت فرهنگی، درواقع برای صیانت از «خودگروهی» و تداوم و تعالیبخشیدن به آن است. فرهنگ قوم، نقش مهمی در هویتآفرینی و معنابخشی به زندگی گروهی قوم دارد. ازجمله پیامدهای مهم بهرسمیتشناختن این حق، حق تحصیل فرزندان به زبان مادری ایشان است. بر اساس حق خودگردانی، ازجمله حقوق اساسی «خودگروهی» آن است که بتواند بهنحو موثر در تعیین سرنوشت خود و تدبیر اموری که بر زندگی او تاثیر جدی مینهد نقش موثر داشته باشد. بهعبارتدیگر «حق خودگردانی»، به این معناست که قوم به صفت گروهی بتوانند مقدرات «خودگروهی» خود را آنچنانکه با شرایط و ارزش های ویژه ایشان تناسب بیشتری دارد، تدبیر کنند.
با این اوصاف عدالت آموزشی دو بُعد متفاوت دارد: بُعدی از آن شامل توزیع عادلانه امکانات یا میزان بهرهمندی برابر از امکانات آموزشی در مناطق مختلف کشور میشود و بُعد دیگر آن دربرگیرنده چگونگی توجه به تنوع و تکثر فرهنگی در یک جامعه متکثر است. تکثر را میتوان بر اساس عوامل مختلف تبیین کرد. قومیت، مذهب، جغرافیا و ... هرکدام میتواند مبنای تبعیض واقع شوند. بر اساس این تعریف، در این نوشتار موانع تحقق عدالت آموزشی در ایران با توجه به تنوع قومیتی و متغیرهای زبانی، مذهبی و میزان باسوادی بررسی میشود.
مطالب مرتبط:
تکثر فرهنگی برای عدالت آموزشی، بخش دوم
آموزش نخبه پرور؛ آری یا خیر؟
تمرکز زدایی در برنامه ریزی درسی
حداكثر رضایت مندی برای مردم در موسم ثبت نام باید ایجاد شود
نویسنده: خالد توکلی
منبع: روزنامه شرق