نظام رده بندی مدارس تخریبگر «سرمایه انسانی»
درحال حاضر در نظام آموزشی مان به طور افراطی بر «علم آموزی» تمرکز داریم و از برخی ماموریت های کلیدی یک ساختار آموزشی مطلوب به ویژه آموزش مهارت زندگی جمعی مسالمت آمیز، غافلیم. جداسازی دانش آموزان برحسب سطح IQ، سیاست مخربی است که با دورکردن دانش آموزان از یک محیط اجتماعی واقعی، این وضعیت نامطلوب را تشدید می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1397/09/27 ساعت 10:03
مفهومی که به نظرم جامعه ایرانی درگیر آن شده و میتواند مشکلات زیادی را هم در عرصه سرمایه انسانی و هم سرمایه اجتماعی ایجاد کند این است که آموزش کنونی ما قادر به تامین سرمایه انسانی به مفهوم کامل خود نیست و مهمتر از این قادر به تامین سرمایه اجتماعی در جامعه نیست و نمی تواند شکاف ها و فاصله های طبقاتی، قومی، فرهنگی و اجتماعی را در زمینه های مختلف جبران کند.
به مفاهیمی که در بالا شرح دادم school segregation گفته می شود به معنی «تمایز و جدایی مدرسه ای» که به دو پدیده چندپاره شدن دانش (knowledge segregation) و چند پاره شدن جامعه (social segregation) منجر میشود.
تمایز مدرسه ای به چه معناست؟ در وضعیت کنونی یک نظام رده بندی شده مدارس وجود دارد که انواع مدارس دولتی، نمونهدولتی، غیرانتفاعی، استعدادهای درخشان و مانند آن را دربر می گیرد و کارکرد اساسی چنین نظامی، طبقه بندیکردن افراد جامعه از همان ابتدای کودکی است.
ایده اولیه تشکیل مدرسه چه هدفی داشت؟
زمانی که ایده لزوم وجود مدرسه توسط مصلحان سیاسی اجتماعی و اندیشمندان پایه گذاری شد، مدرسه کانونی بود برای تمرین برابری و همبستگی اجتماعی، تمرین اعتماد متقابل و فراهمآوردن زمینه ای برای تعامل بین افرادی که طبیعتا ریشه طبقاتی، قومی، زبانی و دینی متفاوتی دارند، به پدر و مادرانی تعلق دارند با تحصیلات و ثروت متفاوت و قرار بود مدرسه کانونی باشد برای پایه گذاری یک جامعه عادلانه. تا جایی که ادبیات شکلگیری مدرسه نشان می دهد مدرسه باید ماکتی باشد برای شکلدادن به یک جامعه ایدهآل و کانونی برای تکوین جامعه انسانی تر و نهادی که جامعه را دموکراتیزه می کند.
یکی از کارکردهایی که نظام مدرسه همواره داشته و باید داشته باشد کمک به تعدیل نابرابریهای اجتماعی است، نظام آموزشی باید نهادی برای قیام مشروع علیه نابرابری، تفاوت و طبقه بندی بین افراد باشد.
اگر مدرسه نتواند ایده برابری و عدالت را نه در کتاب ها بلکه در عمل بیاموزد باید در انتظار واکنش هایی در جامعه بود. در عمل پدیده تمایز مدرسه ای (school segregation) مهمترین برنامه درسی پنهانی است که به همه دانش آموزان کشور تزریق می شود، به این معنی که برخی انسان ها از بقیه برتر هستند و زمانی که این برتری با مقولاتی مانند هوش، استعداد و رشته تحصیل پیوند می یابد منجر به نوعی تمایز نژادی مدرن می شود، اگر بخواهیم تمایز نژادی را در دنیای مدرن تعریف کنیم عمدتا در این گروه قرار دارد؛ یعنی طبقه اجتماعی بهعلاوه موضوع هوش با یکدیگر پیوند میخورد و برخی بهعنوان افراد هوشمندترِ جامعه باید از امکانات و مدارس ویژه ای برخوردار باشند.
امروزه در جامعه، مسئله تمایز مدرسه ای (school segregation) با عناوین زیبایی مانند برخورداری از کیفیت آموزشی و نخبه پروری رواج یافته و تحت مفاهیمی مانند اینکه باید به نخبگان و استعدادهای درخشان توجه کرد، باید رقابت علمی را گسترش داد و به توسعه علم و فناوری کشور کمک کرد و سرمایه اجتماعی را گسترش داد، توجیه می شود؛ و با چنین عناوینی رابطه ای برقرار می کنند بین کسانی که استعدادهای درخشان تر هستند که باید کنار هم جمع شوند، درس بیشتری بخوانند تا به بقیه افراد جامعه در رقابت با آن ها سختی وارد نشود و بعد بتوانند به دانشمندان کشور تبدیل شوند، اما این روند یک حس برتری در افراد تزریق می کند؛ این حس که ازنظر علمی، ژنتیکی و هوشی، برتریهایی نسبت به افراد نرمال جامعه دارم که باید از آن ها جدا و متمایز باشم. همانطور که شرح دادم این قضیه به ایده اولیه تشکیل مدرسه ربطی ندارد بلکه به آنچه در واقعیت مدرسه اتفاق میافتد مربوط است.
آنچه در واقعیت مدارس رخ می دهد
واقعیت مدرسه آن چیزی است که در رقابت های اجتماعی اقتصادی شکل می گیرید و تحت حاکمیت یک سویه بوروکراسی و صنعت قرار دارد؛ زیرا صنعت و صنعت گرایی به انسان ها صرفا به عنوان عاملان تولید می نگرد و این عاملان تولید هرچه سریع تر و با تقسیم کار بیشتر بتوانند عمل کنند بهره وری جامعه بیشتر می شود؛ یعنی می خواهند آموزش را در خدمت بهره وری قرار دهند. درحالیکه افزایش بهره وری فقط یکی از کارکردهای آموزش است و مهم ترین کارکرد آن ایجاد سرمایه اجتماعی و پیوند بین انسان های متفاوت است که بتوانند یک زیرساخت اجتماعی را بسازند.
اما آنچه در واقعیت رخ می دهد این است که دولت در برخورد با مدرسه می خواهد برای خود نیروی اداری تربیت کند، بخش صنعت نیز می خواهد نیروهای کارا تربیت شود که بهره وری بیشتری داشته باشند و این رویکرد بهصورت تقسیم کار کارخانه ای باید از همان ابتدا به شکل تفکیک رشته های مختلف خود را نشان دهد.
به عقیده من این تقسیم کار و تخصصی شدن زودهنگام که به دانش آموزان دبیرستان تحمیل می شود یکی از مشکلاتی است که در عرصه آموزش با آن مواجه هستیم. این رویکرد دارای تاخر فرهنگی است یعنی به زمانی تعلق دارد که مدرسه و آموزش را فقط به معنی آموزش علوم می دانستند و علم را IQ و مجموعه ای از داشته های علمی؛ بنابراین مدرسه یک رویکرد فردگرایانه و رقابتی نسبت به آموزش مطرح می کرد، در آموزش به معنی علم آموزی، افراد برحسب IQ طبقه بندی می شوند و IQ تنها نوع هوش تلقی می شود؛ درصورتیکه هوش انواع متنوعی دارد که جامعه انسانی به همه آنها نیازمند است و این غیرعادلانه است اگر با تعریف و اعمال آموزش ناصحیح جامع های را از ظرفیت این هوش های متعدد محروم کنیم.
آموزش در ایران همگام با جهان تغییر نکرده
امروزه ایده اصلی آموزش، آموزش زندگی مدنی است، یعنی تغییری در روند آموزش در سطح جهانی به وجود آمده که هنوز وارد ایران نشده است، ما هنوز فکر می کنیم دبیرستان محلی است برای کلاس کنکور رفتن و تست زدن درحالیکه محلی است که باید در آن افراد بیاموزند، با یکدیگر ارتباط داشته باشند و این ارتباط است که جریان های مختلف اندیشه و روابط بین پایگاه های مختلف اجتماعی را برقرار می کند، پیش داوری افراد را نسبت به یکدیگر کاهش داده و نوعی ارتباط صلح آمیز و انسانی را بین افراد مختلف جامعه برقرار میکند.
مدرسه رده بندی شده در شرایط کنونی، پیش داوری های اجتماعی را تثبیت و تقویت کرده و کانونی برای تداوم بی عدالتی های اجتماعی است و به نحوی ذهن انسان را طبقه بندی می کند که با رده بندی های طبقاتی همگون و سازگار است.
در حد طرح مسئله باقی می مانم و می گویم صرف دسترسی به آموزش نوعی عدالت صوری است، اینکه مثلا در روستاها و عشایر کلاس درس بسازیم و بعد در آمارها بیان کنیم میزان دسترسی به آموزش بالا رفته، می تواند نوعی عدالت صوری را تامین کند، اما باید دنبال عدالت محتوایی باشیم و آن تامین دسترسی کیفی همه کودکان به آموزش است؛ اما باید توجه کرد که این دسترسی کیفی دچار یک نظام طبقه بندی شده مدرسه ای نشود که عواقب آن را در رفتار روزمره گروه های مختلف اجتماعی می توان دید.
گذشته از مناطق محروم که ادعا می کنیم تحت بی عدالتی آموزشی قرار دارند من معتقدم بسیاری از اقشار تحصیل کرده که بهظاهر از امکانات آموزشی بسیار مناسبی برخوردار بوده اند نیز تحت بی عدالتی آموزشی قرار دارند، برای مثال امروزه از ظرفیت علوم انسانی در حوزه اداره جامعه استفاده نمی شود، مهندسانی که در معتبرترین دانشگاه ها تحصیل می کنند نیز این بی عدالتی را همراه دارند؛ زیرا از تاریخ، ادبیات، سینما، هنر و ... چیزی نمی دانند.
این تمایز و طبقه بندی در سطح جامعه اجازه نمی دهد سرمایه انسانی به صورت یک کل، تکوین یابد و نوعی صف بندی رشته ای و عدم جریان دانش در ابعاد گوناگون را ایجاد می کند که می تواند در بلندمدت آسیب زا باشد، کما اینکه تاکنون نیز آسیب زا بوده، مثلا اینکه رشد علمی کشور تبدیل شده به رشد تولید مقاله و جداکردن افراد مختلف جامعه و توسعه نوعی نگرش نژادی مدرن بین افرادی که در مدارس برتر درس می خوانند و حس حقارت در دانش آموزان مدارس معمولی، درحالی که این دو گروه می توانستند در کنار هم بوده و از ظرفیت های یکدیگر استفاده کنند.
مطالب مرتبط:
نگاه دوگانه دولت و خانواده به مدرسه
«سنجش هوش» برای داوطلبان پایه هفتم مدارس استعدادهای درخشان
ورزش مدارس به کجا میرود؟
نویسنده: محمدامین قانعیراد
منبع: روزنامه شرق
به مفاهیمی که در بالا شرح دادم school segregation گفته می شود به معنی «تمایز و جدایی مدرسه ای» که به دو پدیده چندپاره شدن دانش (knowledge segregation) و چند پاره شدن جامعه (social segregation) منجر میشود.
تمایز مدرسه ای به چه معناست؟ در وضعیت کنونی یک نظام رده بندی شده مدارس وجود دارد که انواع مدارس دولتی، نمونهدولتی، غیرانتفاعی، استعدادهای درخشان و مانند آن را دربر می گیرد و کارکرد اساسی چنین نظامی، طبقه بندیکردن افراد جامعه از همان ابتدای کودکی است.
ایده اولیه تشکیل مدرسه چه هدفی داشت؟
زمانی که ایده لزوم وجود مدرسه توسط مصلحان سیاسی اجتماعی و اندیشمندان پایه گذاری شد، مدرسه کانونی بود برای تمرین برابری و همبستگی اجتماعی، تمرین اعتماد متقابل و فراهمآوردن زمینه ای برای تعامل بین افرادی که طبیعتا ریشه طبقاتی، قومی، زبانی و دینی متفاوتی دارند، به پدر و مادرانی تعلق دارند با تحصیلات و ثروت متفاوت و قرار بود مدرسه کانونی باشد برای پایه گذاری یک جامعه عادلانه. تا جایی که ادبیات شکلگیری مدرسه نشان می دهد مدرسه باید ماکتی باشد برای شکلدادن به یک جامعه ایدهآل و کانونی برای تکوین جامعه انسانی تر و نهادی که جامعه را دموکراتیزه می کند.
یکی از کارکردهایی که نظام مدرسه همواره داشته و باید داشته باشد کمک به تعدیل نابرابریهای اجتماعی است، نظام آموزشی باید نهادی برای قیام مشروع علیه نابرابری، تفاوت و طبقه بندی بین افراد باشد.
اگر مدرسه نتواند ایده برابری و عدالت را نه در کتاب ها بلکه در عمل بیاموزد باید در انتظار واکنش هایی در جامعه بود. در عمل پدیده تمایز مدرسه ای (school segregation) مهمترین برنامه درسی پنهانی است که به همه دانش آموزان کشور تزریق می شود، به این معنی که برخی انسان ها از بقیه برتر هستند و زمانی که این برتری با مقولاتی مانند هوش، استعداد و رشته تحصیل پیوند می یابد منجر به نوعی تمایز نژادی مدرن می شود، اگر بخواهیم تمایز نژادی را در دنیای مدرن تعریف کنیم عمدتا در این گروه قرار دارد؛ یعنی طبقه اجتماعی بهعلاوه موضوع هوش با یکدیگر پیوند میخورد و برخی بهعنوان افراد هوشمندترِ جامعه باید از امکانات و مدارس ویژه ای برخوردار باشند.
امروزه در جامعه، مسئله تمایز مدرسه ای (school segregation) با عناوین زیبایی مانند برخورداری از کیفیت آموزشی و نخبه پروری رواج یافته و تحت مفاهیمی مانند اینکه باید به نخبگان و استعدادهای درخشان توجه کرد، باید رقابت علمی را گسترش داد و به توسعه علم و فناوری کشور کمک کرد و سرمایه اجتماعی را گسترش داد، توجیه می شود؛ و با چنین عناوینی رابطه ای برقرار می کنند بین کسانی که استعدادهای درخشان تر هستند که باید کنار هم جمع شوند، درس بیشتری بخوانند تا به بقیه افراد جامعه در رقابت با آن ها سختی وارد نشود و بعد بتوانند به دانشمندان کشور تبدیل شوند، اما این روند یک حس برتری در افراد تزریق می کند؛ این حس که ازنظر علمی، ژنتیکی و هوشی، برتریهایی نسبت به افراد نرمال جامعه دارم که باید از آن ها جدا و متمایز باشم. همانطور که شرح دادم این قضیه به ایده اولیه تشکیل مدرسه ربطی ندارد بلکه به آنچه در واقعیت مدرسه اتفاق میافتد مربوط است.
آنچه در واقعیت مدارس رخ می دهد
واقعیت مدرسه آن چیزی است که در رقابت های اجتماعی اقتصادی شکل می گیرید و تحت حاکمیت یک سویه بوروکراسی و صنعت قرار دارد؛ زیرا صنعت و صنعت گرایی به انسان ها صرفا به عنوان عاملان تولید می نگرد و این عاملان تولید هرچه سریع تر و با تقسیم کار بیشتر بتوانند عمل کنند بهره وری جامعه بیشتر می شود؛ یعنی می خواهند آموزش را در خدمت بهره وری قرار دهند. درحالیکه افزایش بهره وری فقط یکی از کارکردهای آموزش است و مهم ترین کارکرد آن ایجاد سرمایه اجتماعی و پیوند بین انسان های متفاوت است که بتوانند یک زیرساخت اجتماعی را بسازند.
اما آنچه در واقعیت رخ می دهد این است که دولت در برخورد با مدرسه می خواهد برای خود نیروی اداری تربیت کند، بخش صنعت نیز می خواهد نیروهای کارا تربیت شود که بهره وری بیشتری داشته باشند و این رویکرد بهصورت تقسیم کار کارخانه ای باید از همان ابتدا به شکل تفکیک رشته های مختلف خود را نشان دهد.
به عقیده من این تقسیم کار و تخصصی شدن زودهنگام که به دانش آموزان دبیرستان تحمیل می شود یکی از مشکلاتی است که در عرصه آموزش با آن مواجه هستیم. این رویکرد دارای تاخر فرهنگی است یعنی به زمانی تعلق دارد که مدرسه و آموزش را فقط به معنی آموزش علوم می دانستند و علم را IQ و مجموعه ای از داشته های علمی؛ بنابراین مدرسه یک رویکرد فردگرایانه و رقابتی نسبت به آموزش مطرح می کرد، در آموزش به معنی علم آموزی، افراد برحسب IQ طبقه بندی می شوند و IQ تنها نوع هوش تلقی می شود؛ درصورتیکه هوش انواع متنوعی دارد که جامعه انسانی به همه آنها نیازمند است و این غیرعادلانه است اگر با تعریف و اعمال آموزش ناصحیح جامع های را از ظرفیت این هوش های متعدد محروم کنیم.
آموزش در ایران همگام با جهان تغییر نکرده
امروزه ایده اصلی آموزش، آموزش زندگی مدنی است، یعنی تغییری در روند آموزش در سطح جهانی به وجود آمده که هنوز وارد ایران نشده است، ما هنوز فکر می کنیم دبیرستان محلی است برای کلاس کنکور رفتن و تست زدن درحالیکه محلی است که باید در آن افراد بیاموزند، با یکدیگر ارتباط داشته باشند و این ارتباط است که جریان های مختلف اندیشه و روابط بین پایگاه های مختلف اجتماعی را برقرار می کند، پیش داوری افراد را نسبت به یکدیگر کاهش داده و نوعی ارتباط صلح آمیز و انسانی را بین افراد مختلف جامعه برقرار میکند.
مدرسه رده بندی شده در شرایط کنونی، پیش داوری های اجتماعی را تثبیت و تقویت کرده و کانونی برای تداوم بی عدالتی های اجتماعی است و به نحوی ذهن انسان را طبقه بندی می کند که با رده بندی های طبقاتی همگون و سازگار است.
در حد طرح مسئله باقی می مانم و می گویم صرف دسترسی به آموزش نوعی عدالت صوری است، اینکه مثلا در روستاها و عشایر کلاس درس بسازیم و بعد در آمارها بیان کنیم میزان دسترسی به آموزش بالا رفته، می تواند نوعی عدالت صوری را تامین کند، اما باید دنبال عدالت محتوایی باشیم و آن تامین دسترسی کیفی همه کودکان به آموزش است؛ اما باید توجه کرد که این دسترسی کیفی دچار یک نظام طبقه بندی شده مدرسه ای نشود که عواقب آن را در رفتار روزمره گروه های مختلف اجتماعی می توان دید.
گذشته از مناطق محروم که ادعا می کنیم تحت بی عدالتی آموزشی قرار دارند من معتقدم بسیاری از اقشار تحصیل کرده که بهظاهر از امکانات آموزشی بسیار مناسبی برخوردار بوده اند نیز تحت بی عدالتی آموزشی قرار دارند، برای مثال امروزه از ظرفیت علوم انسانی در حوزه اداره جامعه استفاده نمی شود، مهندسانی که در معتبرترین دانشگاه ها تحصیل می کنند نیز این بی عدالتی را همراه دارند؛ زیرا از تاریخ، ادبیات، سینما، هنر و ... چیزی نمی دانند.
این تمایز و طبقه بندی در سطح جامعه اجازه نمی دهد سرمایه انسانی به صورت یک کل، تکوین یابد و نوعی صف بندی رشته ای و عدم جریان دانش در ابعاد گوناگون را ایجاد می کند که می تواند در بلندمدت آسیب زا باشد، کما اینکه تاکنون نیز آسیب زا بوده، مثلا اینکه رشد علمی کشور تبدیل شده به رشد تولید مقاله و جداکردن افراد مختلف جامعه و توسعه نوعی نگرش نژادی مدرن بین افرادی که در مدارس برتر درس می خوانند و حس حقارت در دانش آموزان مدارس معمولی، درحالی که این دو گروه می توانستند در کنار هم بوده و از ظرفیت های یکدیگر استفاده کنند.
مطالب مرتبط:
نگاه دوگانه دولت و خانواده به مدرسه
«سنجش هوش» برای داوطلبان پایه هفتم مدارس استعدادهای درخشان
ورزش مدارس به کجا میرود؟
نویسنده: محمدامین قانعیراد
منبع: روزنامه شرق