تبیان، دستیار زندگی

غمگین بودن عیبی ندارد

رنج روزهای تعطیل برای آدم‌های غمگین

چرا روزهای تعطیل باید خوش بگذرد؟ چه کسی حکم کرده است که جمعه‌ها باید صرف مهمانی و گشت و گذار و تفریح شود؟ اگر آدم تنهایی باشید، یا به هر دلیلی از نظر ذهنی شرایط مناسبی نداشته باشید، احتمالاً ترجیح می‌دهید که وقتی بقیۀ اعضای خانواده می‌روند مهمانی، زیر پتوی خودتان مچاله شوید و به عالم و آدم بد و بیراه بگویید. آلن دو باتن حق را به شما می‌دهد، اما حرف‌هایی هم برایتان دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تعطیلات،آدم های غمگین،عذاب وجدان،آرامش،مهربانی مشکلات، خانواده ایرانی،
 آلن دوباتن، لس‌آنجلس ریویو آو بوکز — برای آن دسته از ما که به لحاظ ذهنی به پایان شکنندۀ مسائل رسیده‌ایم، یا آشکارا دچار ناخوش‌احوالی ذهنی هستیم، کوچکترین نمودی از تعطیلات می‌تواند چالش‌های بخصوصی ایجاد کند.

اول از همه، در ایام تعطیل، فشاری بیش‌ازحد معمول برای شادبودن وجود دارد که به‌خودی خود می‌تواند وحشت‌آور باشد و عذاب‌وجدان بیاورد. اگر چنین شود، نه‌تنها باید با غم و پریشانی کشنده و توهم تعقیب‌شدن دست‌وپنجه نرم کنیم، بلکه مرتباً هم به یادمان می‌آید که در این برهه از سال، چقدر با مابقی جامعه متفاوت و مخالف هستیم. حس‌وحالمان کاملاً متضاد روحیه‌ای است که از ما انتظار دارند. دوباره نگران می‌شویم که مبادا دیگران را دلسرد کنیم. دلیل دیگری پیدا می‌کنیم تا از خودمان متنفر شویم (همان حسی که شاید در دل ناخوش‌احوالی ذهنی‌مان نشسته باشد).

ممکن است تعداد آدم‌های دور و برمان بسیار بیش از حد عادی باشد و فضاها و روند عادی زندگی‌مان مختل شود. درضمن کسانی مثل درمان‌گران، روانکاوان، روانپزشکان و متخصصان سلامت ذهنی هم که مراقب ما هستند، دارند چند روزی استراحت می‌کنند. علی‌الخصوص آخرین جلسۀ قبل از تعطیلات، ممکن است تکانشی و غم‌انگیز باشد. دو هفتۀ باقیمانده تا دیدار بعدی زمان بسیار بلندی به نظر می‌رسد.

برای مواجهه با این مسائل، در نظر داشتن چند نکته می‌تواند کمک کند:

باید در گفت‌وگو با خودمان و افراد صمیمی اطرافمان، این را مدنظر داشته باشیم که با چیزی روبرو می‌شویم که ممکن است واقعاً دشوار باشد. نیاز نیست در کنترل اوضاع شجاعت بیهوده به خرج دهیم. آشفتگی قرار است به ما هجوم بیاورد. باید خودمان را آماده کنیم.

باید تا حد ممکن به عزیزانمان بگوییم که پیشنهادشان برای اینکه شاد و سرخوش باشیم برایمان مشتقت‌بار است، اینکه بهترین گزینه برای سرحال‌بودن این نیست که مجبور باشیم نمایش دربیاوریم، این نیست که مجبور باشیم سرخوش باشیم و تا حد ممکن به حال‌وهوای آن لحظه پایبند بمانیم. بدون این الزام هم ممکن است حس تظاهر به ما دست دهد و نیازی نیست بیش از پیش بر این تنش بیافزاییم. ما بدذات یا انسان‌ستیز نیستیم، فقط کمی ناخوشیم. پس می‌تواند قابل‌قبول باشد که بخشی از تعطیلاتمان را در طبقۀ بالا و زیر پتو و با افکاری بسیار تاریک سپری کنیم. باید مفهومی گسترده‌تر و مهربان‌تر از آنچه عادی است بسازیم.

باید به یاد داشته باشیم و به دیگران یادآوری کنیم که کاملاً معمول است که ذهن انسان در وضعیتی خاص باشد. ذهن هم با اعضای دیگر تفاوتی ندارد، آسیب می‌بیند و نیازمند مراقبت است. همانطور که به شست پیچ‌خورده یا شانۀ کبود یک انسان توجه می‌کنیم، چرا کمی از این توجه را نثار ذهنی آسیب‌دیده نکنیم؟ ما مجازیم در ذهن خود دچار ناخوشی باشیم.

ما تنها نیستیم. گاهی به نظر می‌رسد که کل دنیا سر به خوشی نهاده، اما واقعیت انسان‌ها چنین است که تعداد خیلی زیادی از ما لبخند نمی‌زنیم. پریشانی‌های حاد داریم، همواره در معرض حملات شدید خودمقصربینی و تنفرازخود هستیم، فکر خودکشی سراغمان می‌آید، تصور می‌کنیم مرگ موجب رهایی و آرامش خواهد بود. حس بی‌کفایتی می‌کنیم. فکر می‌کنیم چه خوب می‌شد اگر اصلاً به دنیا نیامده بودیم.

حتی افراد ظاهراً قوی که به‌نظر هیچوقت مشکلی نداشته‌اند نیز وقتی ازشان بپرسید، داستان‌هایی شگفت‌آور و نقاطی دردناک در زندگی‌شان دارند. تقریباً هیچکس نیست که در زندگی‌اش رنج‌های بسیار دشواری ندیده باشد و اگر به این رنج‌ها برسید، می‌توانید با این آدم‌ها ارتباط برقرار کنید و پیوندهای نوی عجیب و غریبی را با آن‌ها به‌وجود آورید. به خود جرأت دهید وقتی آماده هستید کمی از رنج‌های خود را برملا کنید.

تعطیلات معمولاً یعنی گذران وقت با همان افرادی که روان ما را شکل داده و در بطن برخی از مشکلاتمان هستند. ما باید خطر کنیم و ماهیت گفت‌وگوهایمان را با آن‌ها تغییر دهیم. این آدم‌ها، تا وقتی احساس نکنند آن‌ها را مقصر می‌دانیم، ممکن است مسئولیت خیلی چیزها را به عهده بگیرند. شاید همان‌ها زندگی‌مان را بی‌نهایت بیشتر از حد ضرورت سخت‌ کرده باشند، اما با این حال ممکن است در موقعیتی باشند که گوش فرا دهند.

باید با خود مهربان و –وقتی حس‌وحال بطلبد– بیش‌ازحد نرم باشیم. باید بپرسیم آیا می‌توانیم دوش‌های طولانی بگیریم، به پیاده‌روی در مزارع برویم و اندکی توی خودمان غرق و ناپدید شویم؟ تا وقتی به‌طور معقولی مهربان باشید، افرادی که دوستتان دارند می‌گذارند تقریباً با هرچیزی نیاز دارید از آن‌ها دور شوید. آدم‌ها از حضور یک بیمار در جمعشان بدشان نمی‌آید، سعی کنید بیمار خوبی باشید، یعنی فقط کافی است توضیح بدهید و کمی هم قدرشناس باشید.

تعطیلات می‌گذرد، واقعاً چند روز بیشتر نیست و سپس همه‌چیز به حالت عادی برمی‌گردد. گاهی هم چیزهایی پیش می‌آید، ما بهتر از آنچه فکر می‌کردیم با مسائل مواجه می‌شویم، بینش‌های جدیدی پیدا می‌کنیم و برای چند لحظه، به روش خودمان، تقریباً خوشحال می‌شویم، یا حداقل فکر جدیدی در سرمان شکل می‌گیرد که می‌توانیم در حرکت لنگان‌لنگانمان به سمتِ چیزی بهتر از حالِ کنونی از آن استفاده کنم.
منبع بدونیم
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.