نگاهی به نظریه مورگنتا درباره قدرتهای جهانی
افول قدرت ایالات متحده
در عرصهی روابط بینالملل بعضی از قدرتها علیرغم توان بازدارندگی که ایجاد میکنند قابلیت استفاده از این توان را ندارند. سلاحهای هستهای مثال واضح این امر محسوب میشوند.
یکی از مواردی گه همواره در سالهای اخیر و با توجه به ناکامی ایالاتمتحده امریکا در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، نظامی و... مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است بحث افول قدرت این کشور و تنزل جایگاه هژمونیک امریکا در نظام بینالملل است. بر همین اساس و برای بررسی عینیتر این مسئله و اینکه آیا واقعاً ایالاتمتحده دچار چنین افولی در مؤلفههای قدرت خود شده است یا خیر لازم است ابتدا مفهوم «قدرت» و اشکال مختلف آن در سیاست بینالملل را مورد بررسی قرار دهیم.
بر این اساس «هانس جی مورگنتا» یکی از برترین متفکران عرصهی روابط بینالملل قدرت را در صحنهی سیاسی از چهار منظر مورد بررسی قرار میدهد:
1- قدرت و نفوذ
2- قدرت و زور
3- قدرت قابل استفاده و غیرقابل استفاده
4- قدرت مشروع و نامشروع
نخستین قسم از تقسیم بندی فوق یعنی قدرت و نفوذ به معنای توانایی تأثیرگذاری یک بازیگر بر ارادهی بازیگر دیگر است به این معنا که بازیگر الف از میزانی از عناصر قدرت بخش برخوردار باشد که بتواند بازیگر ب را به انجام اقداماتی در جهت منافع خود سوق دهد.
در این زمینه رویکرد رادیکال و یکجانبه گرایانه ی دولت ترامپ و عدم تمایل این کشور به همکاری با سایر کشورها و نهادهای بینالمللی حالتی را برای امریکا ایجاد کرده که طی دهههای اخیر کمترین توان اثرگذاری بر رفتار سایر بازیگران را دارا است.
نتایج رأیگیری مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد بحث پایتختی بیتالمقدس، تقابل همهجانبه امریکا به نزدیکترین متحدان خود ازجمله اتحادیه اروپا و اعلام عدم همراهی بسیاری از قدرتهای اقتصادی دنیا مانند هند و چین با تحریمهای امریکا علیه ایران بهخوبی اثبات گر این مدعاست که ایالاتمتحده در اعمال این شکل از قدرت یعنی توانایی تأثیرگذاری بر رفتار سایر بازیگران در دوران ترامپ با چالش جدی مواجه شده است.
دومین تقسیمبندی که "مورگنتا" از بحث قدرت در عرصهی روابط بینالملل انجام میدهد مسئله قدرت و زور است. در این مورد زور همانگونه که از نام آن مشخص است به معنای خشونت فیزیکی و اعمال قدرت نظامی بهجای قدرت سیاسی است.
در این زمینه هرچند ایالاتمتحده پیشرفتهترین جنگافزارها و بیشترین بودجهی نظامی در دنیا را در اختیار دارد اما در بهکارگیری این قدرت در جهت منافع خود دچار ضعف جدی است. مثال واضح این امر حضور ناکام و شکستخوردهی ایالاتمتحده در یکی دو دههی اخیر در کشورهای حوزهی غرب و جنوب آسیا مانند عراق و افغانستان بهصورت مستقیم و حمایت غیرمستقیم و جنگ نیابتی در کشورهایی مانند سوریه، لبنان، یمن و همچنین حمایت گسترده نظامی از جنایات صهیونیستها علیه مردم فلسطین می باشد که تقریباً تمامی آنها با شکست مواجه شده است.
آزادی حدود دو سوم از خاک سوریه از چنگال تروریستها، قدرت روزافزون گروههای حامی مقاومت در لبنان که در دو عرصهی سیاسی انتخاباتی و نظامی تجلی داشته است و همچنین عدم توانایی ارتش متجاوز سعودی بهعنوان متحد آمریکاییها در نیل به نتیجهی دلخواه در یمن همگی مواردی است که چالشهای قدرت نظامی و سخت امریکا را دررسیدن به اهداف تعریفشده بهخوبی نشان میدهد.
سومین نوع قابل اشاره از تقسیمبندی قدرت در روابط بینالملل قدرت قابلاستفاده و غیرقابل استفاده است. بر این اساس در عرصهی روابط بینالملل بعضی از قدرتها علیرغم توان بازدارندگی که ایجاد میکنند قابلیت استفاده از این توان را ندارند. سلاحهای هستهای مثال واضح این امر محسوب میشوند.
در این زمینه هرچند ایالاتمتحده با زیرپاگذاشتن قوانین بینالمللی و اصول اخلاقی به گسترش همهجانبه سلاحهای غیرمتعارف خود روی آورده است و در این زمینه برخلاف دو مورد قبل به لحاظ ظاهری موفق به بسط قدرت خود شده است اما باید توجه داشت با توجه به رویه حاکم بر نظام بینالملل در مقطع فعلی از اهمیت استراتژیک این سلاحها کاسته شده و قدرت غیرقابل استفاده دقیقترین عنوانی است که برای آنها ذکر میشود.
اما بالاخره مورد چهارم و آخری که مورگنتا به آن اشاره میکند، قدرت مشروع و نامشروع است. قدرت مشروع عمدتاً با دو عنصر اخلاق و قانون همراه است حالآنکه قدرت نامشروع فاقد چنین مؤلفههایی است.
بدیهی است که این مسئله توان اثرگذاری قدرت مشروع را بسیار بیشتر از قدرت نامشروع میکند. در این زمینه نیز مانند دو مورد اول ایالاتمتحده با چالش جدی در حوزههای عملکردی خود مواجه است.
تجاوز آشکار به خاک سوریه بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل، انتقال سفارت از تل آویو به بیتالمقدس برخلاف قطعنامههای بینالمللی، خروج از توافقات و معاهدههای بینالمللی، حمایت از جنایات سعودیها در مسئله یمن، بمباران افراد و اهداف غیرنظامی در عراق و سوریه تحت پوشش ائتلاف جهانی مبارزه با داعش و... ازجمله مواردی است که عدم مشروعیت بسیاری از اقدامات آمریکاییها در سطح بینالمللی و تقابل جدی افکار عمومی دنیا با آن را نشان میدهد.
بهطورکلی به نظر میرسد با توجه به موارد فوق، هرچند ایالاتمتحده در ظاهر و درزمینه گسترش سلاحهای ممنوعه و نامتعارف و گسترش قدرت نظامی خود درصدد القای این مسئله است که هم چنان در اوج دوران قدرت خود به سر میبرد اما عدم اثرگذاری این قدرت بهصورت راهبردی در معادلات بینالمللی و عدم مشروعیت آن در افکار عمومی دنیا ایالاتمتحده را در حالتی از انزوا قرار داده که با توجه به مسلمات اصول روابط بینالملل میتواند آغازگر دوران افول قدرت این کشور باشد.
بر این اساس «هانس جی مورگنتا» یکی از برترین متفکران عرصهی روابط بینالملل قدرت را در صحنهی سیاسی از چهار منظر مورد بررسی قرار میدهد:
1- قدرت و نفوذ
2- قدرت و زور
3- قدرت قابل استفاده و غیرقابل استفاده
4- قدرت مشروع و نامشروع
نخستین قسم از تقسیم بندی فوق یعنی قدرت و نفوذ به معنای توانایی تأثیرگذاری یک بازیگر بر ارادهی بازیگر دیگر است به این معنا که بازیگر الف از میزانی از عناصر قدرت بخش برخوردار باشد که بتواند بازیگر ب را به انجام اقداماتی در جهت منافع خود سوق دهد.
قدرت مشروع عمدتاً با دو عنصر اخلاق و قانون همراه است حالآنکه قدرت نامشروع فاقد چنین مؤلفههایی است. بدیهی است که این مسئله توان اثرگذاری قدرت مشروع را بسیار بیشتر از قدرت نامشروع میکند.
در این زمینه رویکرد رادیکال و یکجانبه گرایانه ی دولت ترامپ و عدم تمایل این کشور به همکاری با سایر کشورها و نهادهای بینالمللی حالتی را برای امریکا ایجاد کرده که طی دهههای اخیر کمترین توان اثرگذاری بر رفتار سایر بازیگران را دارا است.
نتایج رأیگیری مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد بحث پایتختی بیتالمقدس، تقابل همهجانبه امریکا به نزدیکترین متحدان خود ازجمله اتحادیه اروپا و اعلام عدم همراهی بسیاری از قدرتهای اقتصادی دنیا مانند هند و چین با تحریمهای امریکا علیه ایران بهخوبی اثبات گر این مدعاست که ایالاتمتحده در اعمال این شکل از قدرت یعنی توانایی تأثیرگذاری بر رفتار سایر بازیگران در دوران ترامپ با چالش جدی مواجه شده است.
دومین تقسیمبندی که "مورگنتا" از بحث قدرت در عرصهی روابط بینالملل انجام میدهد مسئله قدرت و زور است. در این مورد زور همانگونه که از نام آن مشخص است به معنای خشونت فیزیکی و اعمال قدرت نظامی بهجای قدرت سیاسی است.
در این زمینه هرچند ایالاتمتحده پیشرفتهترین جنگافزارها و بیشترین بودجهی نظامی در دنیا را در اختیار دارد اما در بهکارگیری این قدرت در جهت منافع خود دچار ضعف جدی است. مثال واضح این امر حضور ناکام و شکستخوردهی ایالاتمتحده در یکی دو دههی اخیر در کشورهای حوزهی غرب و جنوب آسیا مانند عراق و افغانستان بهصورت مستقیم و حمایت غیرمستقیم و جنگ نیابتی در کشورهایی مانند سوریه، لبنان، یمن و همچنین حمایت گسترده نظامی از جنایات صهیونیستها علیه مردم فلسطین می باشد که تقریباً تمامی آنها با شکست مواجه شده است.
آزادی حدود دو سوم از خاک سوریه از چنگال تروریستها، قدرت روزافزون گروههای حامی مقاومت در لبنان که در دو عرصهی سیاسی انتخاباتی و نظامی تجلی داشته است و همچنین عدم توانایی ارتش متجاوز سعودی بهعنوان متحد آمریکاییها در نیل به نتیجهی دلخواه در یمن همگی مواردی است که چالشهای قدرت نظامی و سخت امریکا را دررسیدن به اهداف تعریفشده بهخوبی نشان میدهد.
سومین نوع قابل اشاره از تقسیمبندی قدرت در روابط بینالملل قدرت قابلاستفاده و غیرقابل استفاده است. بر این اساس در عرصهی روابط بینالملل بعضی از قدرتها علیرغم توان بازدارندگی که ایجاد میکنند قابلیت استفاده از این توان را ندارند. سلاحهای هستهای مثال واضح این امر محسوب میشوند.
بیشتر بخوانید
در عرصهی روابط بینالملل بعضی از قدرتها علیرغم توان بازدارندگی که ایجاد میکنند قابلیت استفاده ندارند. سلاحهای هستهای مثال واضح این امر محسوب میشوند.
اما بالاخره مورد چهارم و آخری که مورگنتا به آن اشاره میکند، قدرت مشروع و نامشروع است. قدرت مشروع عمدتاً با دو عنصر اخلاق و قانون همراه است حالآنکه قدرت نامشروع فاقد چنین مؤلفههایی است.
بدیهی است که این مسئله توان اثرگذاری قدرت مشروع را بسیار بیشتر از قدرت نامشروع میکند. در این زمینه نیز مانند دو مورد اول ایالاتمتحده با چالش جدی در حوزههای عملکردی خود مواجه است.
تجاوز آشکار به خاک سوریه بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل، انتقال سفارت از تل آویو به بیتالمقدس برخلاف قطعنامههای بینالمللی، خروج از توافقات و معاهدههای بینالمللی، حمایت از جنایات سعودیها در مسئله یمن، بمباران افراد و اهداف غیرنظامی در عراق و سوریه تحت پوشش ائتلاف جهانی مبارزه با داعش و... ازجمله مواردی است که عدم مشروعیت بسیاری از اقدامات آمریکاییها در سطح بینالمللی و تقابل جدی افکار عمومی دنیا با آن را نشان میدهد.
بهطورکلی به نظر میرسد با توجه به موارد فوق، هرچند ایالاتمتحده در ظاهر و درزمینه گسترش سلاحهای ممنوعه و نامتعارف و گسترش قدرت نظامی خود درصدد القای این مسئله است که هم چنان در اوج دوران قدرت خود به سر میبرد اما عدم اثرگذاری این قدرت بهصورت راهبردی در معادلات بینالمللی و عدم مشروعیت آن در افکار عمومی دنیا ایالاتمتحده را در حالتی از انزوا قرار داده که با توجه به مسلمات اصول روابط بینالملل میتواند آغازگر دوران افول قدرت این کشور باشد.