تبیان، دستیار زندگی
شنیدم لقمان حكیم به پسرش چنین گفت‌: «اگر می‌خواهی گناه كنی‌، به جایی برو كه خدا نباشد...»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

"تو همه جا هستی"

شنیدم لقمان حكیم به پسرش چنین گفت‌: «اگر می‌خواهی گناه كنی‌، به جایی برو كه خدا نباشد...»

به همه‌جا فكر كردم‌؛ به كوهستان‌، به آن سویش‌، پشتِ دامنه‌اش‌، آن سوی قله‌ی تو در تویش‌، نه‌... امكان نداشت كه تو نباشی‌
تو همه جا هستی

به اقیانوس‌، به آن سوی آن‌، به اعماِق خوف‌ناكش‌، به آن‌جا كه جای هیچ كشتی و ناو نبود. آن‌قدر دور كه در دسترس خیالم هم نباشد؛ امّا نه‌... امكان نداشت كه تو نباشی‌.

پس چه فكری باید می‌كردم‌. دنبال چه بودم‌. كدام سقف و سر پناهی كه زیر آن بخزم‌، چمباتمه بزنم و گناهانم را رو كنم‌. بعد یكی‌یكی دوباره‌، از نو بشمارم‌شان و یك برنامه  تازه بریزم‌.

شیطان درِ گوشم می‌گفت‌: «خلوت بهتر است‌. در خلوت هزار جور فكر سرِ آدم می‌ریزد. هزار تا نقشه‌...»

امّا كدام خلوت‌، كدام فكر، كدام جا و مكان و... چگونه‌؟ خدا كه در همه‌جا بود... هست‌... مگر می‌شود كه خدا در جایی نباشد؟

 لقمان حكیم می‌دانست كه جایی نبوده و نیست و... نخواهد بود كه خدا نباشد. پس چه هدفی داشت از حرف خود؟ نشستم و به تو اندیشیدم‌،

تو همه جا هستی
و به بهشت نهج‌البلاغه‌ات كه درهای خاتم كاری شده‌اش را در همه‌ی ساعت‌ها و لحظه‌ها به رویم باز می‌كرد، و فرشتگان آیینه پوش‌، طبق‌طبق مهربانی را می‌آوردند و از آن‌، پارچه‌ای‌ خوشبو به‌ تنم‌ می‌دوختند.
تو همه جا هستی

من‌ زار زدم‌ كه‌: «خدایا چه‌ كنم‌؟»

گریه‌ كردم‌. به‌ عزّت‌ تو قسم‌ خوردم‌. آن‌ گاه‌ به‌ بهشت‌ نهج‌البلاغه‌ رفتم‌ و درختی‌ مثل‌ سرو، سایه‌اش‌ را بر سرم‌ ریخت‌. وَه‌... چه‌ خنكایی‌ داشت‌... و چه‌ لذیذ و لذت بخش بود.

چشمه‌ای‌ قُل‌قُل‌ كرد و در یكی‌ از قُل‌هایش‌، جمله‌ای‌ از نهج‌البلاغه‌، توی‌ دفتر خیالم‌ ریخت‌:

از نافرمانی‌ خدا در خلوت‌ها بپرهیزید؛ زیرا همان‌ كه‌ گواه‌ است‌، داوری‌ كند.
(حكمت‌ 324 نهج‌البلاغه‌ امیرالمومنین(ع‌))

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.