مروری بر کتاب قدرت عادت
چرخه عادت با ما چه می کند
چارلز داهیگ با بررسی جنبه فردی، سازمانی و اجتماعی عادت سعی دارد قدرت چرخه عادت در زندگی بشر را نمایش دهد.

وجود عادتها ذهن را از نیاز به تمرکز رها میکند و مغز را از سخت کار کردن دور میکند. مغز ما بدون وجود عادتها با دیدن جزئیات بیش از حد دنیای بیرون از پا درمیآمد. بدین ترتیب کارایی مغز در بخشهایی که نیازمند تمرکز است بیشتر میشود. این نکات همگی دال بر اهمیت کتاب قدرت عادت است. در اینجا سعی داریم مروری اجمالی بر بخشهای این کتاب داشته باشیم.
کتاب قدرت عادت در سه بخش مجزا، بخش عادتهای فردی، بخش عادتهای سازمانی و سرآخر بخش عادتهای جمعی و اجتماعی سعی دارد ضمن بررسی جنبههای مختلف عادت به درک بهتر قسمت پایانی کتاب که شناسایی روشهای تغییر عادتهاست کمک کند. کتاب با بیان مثالها و پژوهشهای علمی سعی کرده بحثها را از مباحث صرفاً تئوریک به نمونههای ملموس و عینی در دنیای خارج مربوط کند. حتی در فصل هفتم کتاب نویسنده با افشا کردن اسنادی مخفی از شرکت تارگت و روند سوءاستفادهی این شرکت از اطلاعات برای یافتن الگوهای رفتاری و خرید مشتریان، جنبهای متفاوت و بعضاً مخوف به بحث عادت بخشیده است.
در حوزهی فردی، نویسنده صحبت از عادتهای خوب یا بدی میکند که آنقدر قوی هستند که همه چیز، از جمله عقل سلیم، تماماً به آن اتکا میکند. از این رو است که رستورانهای زنجیرهای بزرگ در سطح دنیا، همچون مکدونالد با ظاهر و ساختاری یکسان، ظاهر و پوشش یکسان کارکنان سعی دارد خوردن غذاهای مکدونالد را در چرخهی عادت مشتریان خود همیشگی کند. عادتهای تازه نیز بر اساس همین چرخهی عادت شکل میگیرند. برای نمونه هاپکینز استفاده از خمیردندان پیسودنت را با همین چرخه بود که به آیینی روزانه بدل کرد. طوری که استفاده از خمیردندان تا 65 درصد افزایش یافت. هنوز هم قوانین هاپکینز به عنوان اصولی در عملیات تبلیغاتی در نظر گرفته میشوند. با این وجود آنچه که هاپکینز به آن توجه نداشت اهمیت اشتیاق در شکلگیری عادتها بود. اشتیاق موتور اصلی استمرار عادتهاست. میل شدید به شیرینی با اشتیاق به قند است که استمرار مییابد.
باور به عنوان قانونی طلایی عمل میکند. برای تغییر یا جایگزین کردن عادتها باور عنصری طلایی است. همانطور که در مثال الکلیهای گمنام مشهود است، شرکت در گروهها و جمع، اتکا به باور و ایمان به خود را دوچندان میکند.
در بخش عادتهای سازمانی صحبت از اهمیت عادت مبنایی در شرکتها و سازمانها میشود. برای نمونه پُل اُنیل اول بار که به عنوان مدیر شرکت آلکوا انتخاب شد با تأکید بر عادت مبنایی یعنی حفظ ایمنی کارگران بود که توانست سود شرکت را چندین برابر افزایش دهد. ورزش یکی از عادتهای مبنایی در زندگی فردی است. اهمیت ورزش در این است که به دنبال خود سبک زندگی فرد را دگرگون میکند. تقویت خودگردانی و قدرت اراده یکی دیگر از محورهای بنیادین است. شرکت استارباکس با موظف کردن کارکنانش به شرکت در کلاسهای خارج از محیط کار، توانست به نوعی قدرت اراده آنها را تقویت کند. قدرت اراده همچون عضلهای تقویت میشود و در پس آن سایر عادتهای خوب نیز جوانه میزنند. شکلگیری بحران در سطح سازمانی فرصتی برای اصلاح عادتها فراهم میآورد. از این رو است که مدیران خردمند نه تنها پذیرای شرایط بحرانی هستند بلکه حتی سعی میکنند احساس بحران را به وجود بیاورند چرا که بحرانها نقاط عطفی در عرصهی عادتهای سازمانی محسوب میشوند.
شرکتهایی همچون تارگت قادرند عادتها را شناسایی و حتی دستکاری کنند. بر اساس یافتههای این شرکت عادت مشتریان در دوران مختلف زندگی دستخوش دگرگونی میشود. یکی از پرتغییرترین این دوران برای مرد و زن، هنگامی است که پدر و مادر میشوند. لذا این شرکت سعی کرد برای دور کردن سایر رقبا پیش از سایرین با در دست داشتن اطلاعاتی مبنی بر محصولاتی که مشتری انتخاب کردهاند تشخیص دهد که مشتری باردار است یا خیر و پیش از سایرین برایش تبلیغاتی متضمن فروش بیشتر ارسال کند. محتوای شوککنندهی فصل هفتم از طریق دادههایی نگاشته شده که کارکنان شرکت تارگت که مایل بودند نامشان فاش نشود در اختیار نویسنده قرار دادهاند.
بخش سوم کتاب عادت در جامعه را مورد بررسی قرار میدهد. روند آغازین جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش سیاهپوستان و ایستادگیشان در برابر تبعیضهایی که نسبت به آنها در اتوبوسهای شهری روا میشد از طریق به کارگیری همین عادتها بود. این همان کاری بود که مارتین لوترکینگ استادانه انجام داد. او عادتهای رفتاریای را شکل داد که نه تنها در پیروزی جنبش سیاهان، موفق واقع شد بلکه حتی سایر سفیدپوستان را نیز به جنبش و اهداف آن جذب کرد. در فصل نهم کتاب نویسنده ذهن مخاطب را با سؤالی فلسفی مواجه میکند و آن این است که عادتها تا چه اندازه به اختیار ما دنبال میشوند. در این فصل نویسنده با آوردن چند نمونهی واقعی سعی کرده است ما را در برابر قدرت بیچون و چرای عادتها فلج کند تا آنجا که در برابر قضاوتهایمان نسبت به مقصر بودن مجرمان و قماربازان زانو بزنیم و به سختی قضاوت در چنین مواردی اعتراف کنیم.
در پیگفتار پایانی کتاب راهنمایی برای خوانندگان برای استفاده از اطلاعات کتاب و عملیاتی کردن این بحثهای تئوریک ارائه میشود. در این بخش نیز نویسنده با بیان مثالی از زندگی شخصیاش سعی کرده تا روند تغییر و جایگزین کردن عادت نادرستش (خوردن کیک شکلاتی در بعدازظهر) را به شکلی ملموس نمایش دهد.
کتاب قدرت عادت که ابتدا به نظر میآید کتابی تخصصی در عرصهی روانشناسی است سایر علوم، از جمله علوم سیاسی، علوم اجتماعی، ارتباطات، علم عصبشناسی و غیره را آنچنان با ظرافت در هم میبافد که تفکیک آنها از یکدیگر میسر نیست. کتاب قدرت عادت چشم مخاطب خود را نسبت به قدرت فوقالعادهی مغز در شکلگیری عادتها باز میکند. قدرتی که با آگاهی نسبت به آن میتوان نسبت به سوءاستفادههایی که نظام تبلیغات جهانی از توانایی آن میکند، ایستادگی کرد.