انسان و سرنوشت «قضاء و قدر»
بحث قضاء وقدر از مسائل دیرینهای است كه همواره بشر در قدیمالایام در تمام تمدنها به صورت یك مسئله شاخص و بارز با آن روبهرو بوده است. پس از ظهور اسلام در همان قرن اوّل هجری، در میان متكلمین اسلامی و حكماء بحث و گفتوگو در این مسئله رواج داشته است كه از آن زمان تا به حال، عقاید و آراء متفاوت و متضادی در این زمینه ارائه شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : جمعه 1397/08/18 ساعت 16:49

آرای همین مسئله موجب پیدایش دو طرز تفكر و رواج آن در نیمه دوم قرن اول شد:
یك گروه قائل به اختیار و آزادی انسان شدند و به مفوّضه معروف گردیدند. در برابر این گروه، جمعی دیگر از متكلمین (اشاعره و اهل حدیث) معتقد به جبر شدند و اختیار و آزادی در اعمال و تعیین سرنوشت را از انسان سلب كردند. البته نظر حكماء اسلامی و علمای امامیه در این باب كه دیدگاه حق و صحیح و كاملی است و برگرفته از منابع دینی و معارف اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ است، عبارت است از «امر بین الامرین» یعنی نه جبر به تنهایی و نه اختیار به تنهایی بلكه هر دوی اینها و هر كدام به جهت خاص خودش و به معنای خودش یعنی اینكه انسان در حدی مجبور و در حدی مختار است. به این معنا كه انسان، فاعل بالاستقلال نیست بلكه قدرت و حیات از طرف خداوند افاضه شده است، به نحوی كه اگر این فیض الهی از انسان در یك لحظه قطع شود، حیات و قدرت انسان از بین میرود، امّا انسان، بالتبع فاعل مختار است.
مسئلة قضاء و قدر و شبهة جبر
برای اینكه بحث بهتر تبیین و تحلیل شود خوب است كه ما با دو واژة قضاء و قدر آشنایی اجمالی پیدا كنیم، تا معنای صحیح قضاء و قدر را از معنای عامیانة آن تشخیص بدهیم.
معنای عوامانه قضاء و قدر
معنای رایج و متداول این دو واژه كه نه تنها در اندیشه و ذهن مردم عادی، بلكه در اندیشة برخی از خواص نیز دیده میشود، این است كه قضاء و قدر به عنوان یك عامل نامرئی و مرموز و قدرتی مافوق بر جمیع وقایع عالم گسترده شده است. به نحوی كه جریان كارهای آفرینش همواره طبق یك برنامه و طرح قبلی و از پیش تعیین شده و غیرقابل تخلف صورت گرفته است لذا انسان هم مقهور و مجبور به دنیا آمده و هم از بدو تولد تا لحظة مرگ نیرویی خاص او را به همان جهتی كه میخواهد، هدایت میكند و انسان خواه ناخواه همان مسیر را طی میكند و هیچگونه حق انتخاب، برخلاف آن را ندارد. و به قول شاعر:
گلیم بخت كسی را كه بافتند سیاه /// به آب زمزم و كوثر سفید نتوان كرد
از این اندیشة عامیانه و تفسیر نادرست از قضاء و قدر در میان مردمی كه عقاید دینی ضعیف دارند به مشیّت و خواست خداوندی تعبیر آورده شده است.
معنای صحیح قدر
تقدیر به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه كردن است. گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای «سرنوشت» به كار میرود. و با توجّه به مفهوم این دو، مرحلة قدر مقدم بر قضاء است. مرحلة قدر، مرحلة اندازهگیری و فراهم كردن اسباب و زمینهكاری است و مرحلة قضاء مرحلة پایان كار و یكسره شده كار است.[1] با توجّه به این معنا منظور از تقدیر الهی این است كه خداوند متعال برای هر پدیدهای اندازه و حدود كمی و كیفی و زمانی و مكانی خاصی قرار داده است كه تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقیق مییابد.[2] در قرآن تقدیر، در بعضی از آیات تقدیر عام است و شامل جمیع مخلوقات خداست و «خلق كل شیء، فقدّر تقدیرا»[3] و همه چیز را آفریده و به اندازهاش مقرر داشته است و در جایی دیگر: «انّا كلّ شیءٍ خلقناهُ بِقدرٍ»[4] ما همه چیز را به اندازه آفریدیم.
امّا در بسیاری از آیات حتی تقدیرات خاص را هم بیان فرموده است: «انزلنا من السماء ماءً بقدرٍ»[5] نزول آب از آسمان با قدر و اندازة خاص است. و یا خیلی جزئیتر و شخصیتر «قدّرنا انما لمن الغابرین»[6] یعنی مقرر كردیم كه همسر لوط از هلاك شدگان باشد. و دهها آیاتی دیگر كه از آنها فهمیده میشود كه همه چیز مشمول تقدیر الهی است لكن تقدیر الهی تنها شامل امور غیر اختیاری و اشیاء خارجی نمیشود بلكه شامل افعال اختیاری انسان هم میشود برای روشنتر شدن بحث دانستن این مطالب ضروری است كه: تقدیر دو معنا میتواند داشته باشد:
1. ایجاد اندازه و چیزی را به اندازه ایجاد كردن، یا اندازه برای چیزی قرار دادن؛
2. سنجش اندازه این دو معنا متناسب با دو نوع تقدیر است: 1. تقدیر علمی؛ 2. تقدیر عینی.
تقدیر علمی
منظور از این تقدیر این است كه خدا میداند كه هر چیزی در هر زمان و مكان به چه صورت تحقق مییابد. به عبارتی علم داشتن خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و نیز علم به وقوع حتمی آنها را قضاء و قدر علمی گویند. این معنا از قضاء و قدر علمی منافاتی با اختیار انسان ندارد، چرا كه خداوند از همان ابتدا هم مقدر كرده و هم علم دارد كه انسان با اختیار و ارادة خود فلان فعل و عمل را چه خوب و یا بد را در فلان ساعت و مكان انجام میدهد یعنی چون خداوند میداند كه هر انسانی چه میكند به همان صورت كه انتخاب میكند در علم الهی آمده است و چون آن فعل به اختیار انجام میگیرد در علم الهی هم به صورت اختیار آمده است.
تقدیر عینی
به این معنا كه برای هر شیء در خارج، اندازهای ایجاد شود و حدود معین شود، اینجا دیگر علم مطرح نیست منظور مشخص كردن حدود و اندازههای وجود هر شیئی و اینكه در چه شرایطی و خصوصیاتی و در چه مجرایی باید تحقق یابد. مثلاً سخن گفتن باید از طریق دهان و به وسیلة زبان و لبها صورت گیرد نه از طریق چشم. این قسم از تقدیر الهی هم منافاتی با اختیار آدمی ندارد زیرا همة موجودات عالم دارای حدود و قیود و مشخصههایی هستند و هیچ پدیدة نامحدود نداریم و همینطور افعال اختیاری و غیراختیاری همگی دارای حدود و شرایطی است و همین سخن گفتن انسان كه نیاز به جهاز خاص خودش را دارد و باید شش و حنجره و زبان و لب و دندان و ... همگی سالم باشند گرچه این حرف زدن فعل اختیاری است امّا به این معنا نیست كه هیچ قید و شرطی نداشته باشد. زیرا اگر خدا یكی از اینها را از ما بگیرد قدرت بر همین بحث اختیاری هم نداشتیم. و همین طور است سایر اعمال و افعال اختیاری بشر كه تحت تقدیر الهی هستند و حتی همین قدرت اختیار و انتخاب و آزادی و تصمیمگیری از قبل پیش خداوند معین و مقدر شده است و افعال و اعمال انسانها را از طریق اختیار خود انسان مقدر كرده است.
معنای صحیح قضاء
قضاء به معنای یكسره كردن و به انجام رساندن و فیصله دادن است[7]به این معنا كه از آنجا كه هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماًآن شیء محقق میشود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد میشود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است این معنای از قضاء الهی هم با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و ارادة فاعل هیچ نقشی و دخلی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند و همگی از جانب خداوند متعال هستند. توضیح اینكه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بینیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه در اصل وجودش انسان استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست.
چرا كه جبر این است كه جایی كه من میتوانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان میدانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام میدهیم وقتی بخواهیم حرف میزنیم و یا دستمان را تكان میدهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی كردیم و یا تشنگی غذا و آب میخوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آنها اجبار نمیكند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك میكند و هیچ كس نمیتواند منكر این اختیار آدمی شود مگر انكار زبانی. همین انسانی كه به زبان منكر اختیار خود و دیگران است اگر در جایی مورد ضرب و شتم فردی دیگر واقع شد، خیلی ناراحت میشود و فرد خاطی را مورد سرزنش قرار میدهد و حتی به دادگاه و قاضی مراجعه كرده و از آن فرد شكایت میكند، در حالی كه اگر طبق عقیدة خودش عمل میكرد كه انسان اختیاری در كارهایش ندارد و مجبور است) نمیبایست از فرد خاطی شكایت كند و از او انتقام بگیرد.
علاوه بر این دلیل وجدانی، ادلة عقلی دیگری هم وجود دارد كه دلیل وجدانی ما را تقویت میكند از باب نمونه به این موارد توجّه كنید: برای اختصار و زیبایی كلام به این ابیات مولانا در مثنوی معنوی اكتفا میكنیم:
1ـ تصمیمگیری برای انجام كارها
این كه فردا، این كُنم یا آن كُنم این دلیل اختیار است ای صَنَم
در تردد ماندهایم اندر دو كار این تردد كی بود بیاختیار
2.وعده و وعید و ثواب و عقاب
جمله قرآن امر و نهی است و وعید امر كردن سنگ مَرمَر را كه دید؟
پس این ثوابها و وعدههای الهی به انسانهای خوب و صالح و عقابها و وعیدها به گنهكاران نشانة اختیار انسان است چرا كه اگر مجبو به افعال خود چه خوب و یا بد بودند نه آن خوب ارزش ثواب داشت و نه آن خطاها جای سرزنش و عقاب داشت.
جملة عالم مقر در اختیار امر و نهی این بیار و آن بیار
اوستادان و كودكان را میزنند آن ادب سنگ سیه را كی كنند؟
3. احساس لذت در افعال خودمان
وقتی انسان نسبت به برخی افعال و اعمال خویش احساس خوشبختی و لذت میكند و یا از انسان بزرگواری كه اعمال شایسته انجام میدهد خوشش میآید و او را تكریم و احترام میكند همگی دلالت بر اختیار انسان در افعالش دارد چرا كه در جبر و اكراه لذت و خشنودی معنا ندارد.
4. شرم و پشیمانی از كارهای ناشایست و بد
زاری ما شد دلیل اختیار خجلت ما شد دلیل اختیار
گرنبودی اختیار، این شرم چیست این دریغ و خجلت و آزرم چیست؟
جبركردی، كی پشیمان بودی ظلم بودی كی نگهبان بودی؟
5. انزال كتب و ارسال و بعثت انبیاء ـ علیهم السّلام ـ
همة این لطف و نعمتهای الهی از ارسال رسل و انزال كتب و تكالیف برای رشد و هدایت و تربیت انسانها بوده است و این نشان از اختیار و ارادة انسان در اعمال و رفتار خویش دارد والا اگر انسان در اعمال و رفتارش مجبوربود و یا از قبل نزد خدا بدون دخالت و اختیار خودش سرنوشتش معلوم و معین بود این همة امور لغو و بیفایده بود و هیچ كدام معنا نداشت و اصلاً فرقی بین انسان صالح و سعادتمند و متدین و غیر آن از خاطی و كافر و مشرك نبایست باشد.
نتیجه آنكه: درست است كه همة مخلوقات و افعال و كارهایشان و سرنوشتشان به تقدیر الهی و قضاء الهی است لكن این هیچ منافاتی با اراده و اختیار و آزادی آدمی در كارها و اعمالش و تعیین سرنوشتش ندارد چرا كه همین قدرت انتخاب و تصمیمگیری و اختیار به تقدیر و قضاء الهی است. و این خود انسان است كه سرنوشت و قسمت خود را با دست خودش رقم میزند.
پی نوشت:
[1] . علامه طباطبایی، محمد حسین، نهایة الحكمة، ج 3، ص 282 ـ 283، ترجمه: علی شیروانی.
[2] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، ص 180.
[3] . سورة فرقان،آیة 2.
[4] . سورة قمر، آیة 49.
[5] . سورة مؤمنون، آیة 18.
[6] . سورة حجر، آیة 60.
[7] . ر. ك: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 408 و آموزش عقاید، ج 1، ص 1480.
منبع: اندیشه قم