تبیان، دستیار زندگی

نویسنده‌ای که جا پای آگاتا کریستی گذاشت

سوفی هانا نویسنده‌ای است که به تازگی سومین کتاب از مجموعه هرکول پوآرو را پس از درگذشت آگاتا کریستی منتشر کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سوفی هانا


سوفی هانا که با موافقت بنیاد آگاتا کریستی اقدام به نوشتن داستان‌هایی بر مبنای شخصیت هرکول پوآرو قهرمان سرشناسی که توسط آگاتا کریستی خلق شد کرده است، در مصاحبه‌ای از احساسات و تجربیاتش از این تلاش می‌گوید.

وی که به تازگی سومین کتاب از مجموعه کتاب‌هایش درباره هرکول پوآرو را منتشر کرده، با نظر مثبت منتقدان روبه رو شده است.

کتاب جدید وی که با عنوان «راز سه چهارم‌ها» منتشر شده اواخر آگوست(اوایل شهریور) به بازار کتاب آمد.

مصاحبه با وی را می‌خوانیم:

چه کتاب‌هایی بالای سرتان هست که شب بخوانید؟

- «یک چیز شگفت‌انگیز» نوشته تاد اس.پوردام که داستان راجرز و همراشتاین را روایت می‌کند. من از وقتی ۱۷ سال داشتم عاشق این کتاب بودم . آن زمان در کالج، در نمایش اوکلاهما در نقش آدو آنی دختری که هرگز نمی‌تواند بگوید نه، بازی کرده بودم و حساسیت‌هایم نسبت به نمایش موزیکال داشت رشد می‌کرد.

کتاب دیگر «۱۰۱ راه خود تربیت کردن» نوشته بروک کاستیلو است. من برنامه‌های او را با عنوان «زندگی مربی مدرسه» گوش می‌کردم و به مشکلاتی که هر هفته مطرح می‌کرد معتاد شده بودم. او واقعا می‌تواند یک شخصیت واقعی و با نواقص مختلف را تشریح کند، نه این که فقط به آدم‌های به کمال رسیده و کامل توجه کند.

کتاب دیگر «آنچه می‌خواهی ببینی» نوشته کریستن لپیونکا است. این دومین رمان اوست که درباره یک کارآگاه به نام روکسان ویری نوشته شده و شخصیت فوق‌العاده‌ای را خلق کرده است. لِپیونکا نویسنده‌ای بسیار مطمئن است و قدرت کامل او را می‌شود از همان خط اول کتاب دریافت.

از مطالعه ایده‌ال‌تان بگویید: کی، کجا، چی و چطور...

- دو سناریو برای مطالعه ایده‌آل دارم: در یک پرواز ۱۲ ساعته، بدون این که هیچ کاری برای انجام دادن داشته باشی، یا در زیر نور خورشید در کنار یک استخر زیبا یا در کنار ساحل. البته یک گزینه دیگر هم دارم: این که در یک وان آب گرم با بوی اسطوخودوس باشی.

محبوب‌ترین کتاب شما؟

- یکی نه باید از ۳ کتاب اسم ببرم. «شاهزاده سیاه» نوشته ایریس مرداخ. یک کتاب آنقدر بزرگ که همیشه حس می‌کنم دارای قدرتی جادویی است. این کتاب تراژیک، کمدی، معمایی، تحریک کننده است و می‌تواند هم داستان یک کارآگاه بزرگ و هم یک داستان عاشقانه را با هم روایت کند. این تنها کتابی است که آنقدر خوانده‌ام که فکر می‌کنم همه زندگی و تجربیات انسانی را پوشش می‌دهد.

دومی «از پشت آمدن» نوشته هاوارد جیکوبسون رمانی درباره یک دانشگاهی ناامید است که شغلش مایه خجالت اوست. این بامزه‌ترین کتابی است که تابه حال خوانده‌ام. هر جمله این کتاب یک شاهکار کمیک به شیوه خودش است.

«توخالی» نوشته آگاتا کریستی. این کتاب آنقدر که شایستگی‌اش را داشت تحسین نشده است. این یک کتاب پررمز و راز با شخصیت‌های به یادماندنی است. یک صحنه سورآل در آن هست که قاتل توسط هرکول پوآرو کشف می‌شود و هم از نظر تصویری و هم از نظر روانشناختی واقعا درخشان است. این محبوب‌ترین صحنه جنایی برای من در همه کتاب‌هایی است که در این ژانر نوشته شده است.

شما سه کتاب بلند درباره هرکول پوآرو نوشته‌اید که شخصیت عالی‌ای است که آگاتا کریستی خلق کرده است. از تجربه‌ خودتان به عنوان خواننده کریستی و طرفدار او بودن بگویید.

-از وقتی ۱۲ سال داشتم و کتاب «جسد در کتابخانه»‌ را خواندم، عاشق آگاتا کریستی بوده‌ام. آن را بلعیدم و بعد همه کتاب‌هایی را که او نوشته ظرف دو سال بعدی خواندم. عاشق همه شان بودم! آنها حیرت‌انگیز، غافلگیر کننده، بامزه و پراز حکمت و بینش بودند. من هرگز نخواستم که رمان‌های جدیدی درباره هرکول پوآرو بنویسم- هیچ وقت اینقدر ازخود راضی نبوده‌ام که چنین چیزی بخواهم. صادقانه بگویم یک میلیون سال هم فکر نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفتد. کارگزار من این ایده را با ویراستار هارپرکالینز مطرح کرد آن هم بدون این که من بدانم، و دقیقا همان زمان نوه آگاتا کریستی به همان ویراستار گفته بود که خانواده ممکن است بخواهند این رمان را ادامه دهند بعد همه با هم دیدار کردیم، حسابی شگفت‌زده شدیم، و خیلی زود به این نتیجه رسیدیم که می‌خواهیم دست به کار شویم. نوشتن درباره شخصیت محبوبم هنوز افتخار خیلی بزرگی برای من است و خانواده کریستی واقعا پشتیبانی عظیم برای این کار بزرگ بودند.

کارآگاه داستانی محبوب شما کیست؟ بهترین دشمن داستانی از نظر شما کیست؟

-البته که هرکول پوآور محبوب‌ترین کارآگاه برای من است و در فاصله کمی بعد از او دیگر شخصیت کلیدی آگاتا کریستی یعنی خانم مارپل قرار دارد.

محبوب‌ترین شخصیت دشمن داستانی برای من آقای بروکلهارست یا خاله رید در «جین ایر» شارلوت برونته است یا هیندلی ارنشاو در «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته. من برای همه دشمن‌ها یک جوری احساس تاسف می‌کنم اما نه برای این چند نفر. در حالی که اولین بار چند دهه پیش با شخصیت آنها آشنا شدم اما هنوز به‌شان لعنت می‌فرستم و در عین حال می‌خواهم یک مشت به دماغشان بکوبم.

چه چیزی سازنده یک داستان معمایی خوب است؟

-یک عنصر ضروری قلاب غیرقابل مقاومت است و به مراتب معمایی‌تر از این که «چه کسی این فرد را کشته؟». در کتاب‌هایم، همیشه سعی می‌کنم تا پلاتی بنویسم که خیلی عجیب و غریب باشد و یا حتی چیزی به ظاهر غیرقابل ممکن تا بتوانم این قلاب را بیندازم. مثلا در کتابم «سالم نگهش دار» یک زن یک دختر کوچک را در تاق هتل می‌بیند و صدایش را می‌شود - اما آن دختر مشهورترین قربانی یک قاتل در آمریکاست. بعد سوال این است که خوب چی؟ یعنی او نمرده؟ می‌خواهم خواننده دچار تعجب شود و بگوید اصلا چطور می‌تواند چنین چیزی روی زمین اتفاق بیفتد؟ و حتی نتواند به توضیحی فکر کند. شغل من این است که وقتی همه داستان خوانده می‌شود، به خواننده نشان دهم که نه تنها ممکن است بلکه اجتناب ناپذیر هم هست. آگاتا کریستی این کار را خیلی درخشان انجام داده است، در همه موارد. در «قاتل خوابیده» یک زن به خانه جدیدی نقل مکان می‌کند که در جایی واقع است که او هرگز قبلا به آنجا نرفته بود، اما او دقیقا می‌داند دارد چه می‌بیند. بعد کسی را می‌بیند که هیچکس دیگری نمی‌تواند ببیند. با داستانی مرموز که تا این حد هیجان‌انگیز است، غیرممکن است که آدم به خواندن ادامه ندهد. یکی دیگر از اجزای مهم یک رمان جنایی بزرگ حل شگفت‌انگیز معماست. از این که بتوان از همان اول حدس زد که ماجرا چیست متنفرم. 

شما به سمت چه داستان‌هایی جذب می‌شوید و از کدام داستان‌ها پرهیز می‌کنید؟

- به سمت داستان‌هایی کشیده می‌شوم که با اقتدار روایی نوشته شده باشند و میزان زیادی بینش در آنها وجود داشته باشد و پلات‌هایی حقیقتا جذاب داشته باشند ، پیچیده باشند و شخصیت‌های ناقص داشته باشند. تانا فرنچ یکی از محبوب‌های همیشگی من است. او در هر سطحی می‌تواند ظاهر شود. من البته خاطره‌نویسی‌های بزرگ را هم دوست دارم. دو تن از محبوب‌های همیشگی من «قوانین خانه» نوشته راشل سونتاگ و «شما شبیه هیچ کسی که می‌شناسم نیستی» نوشته هیتر سلرز است. اگر رمانی تا انتهای فصل اول مرا جذب نکرده باشد، به خواندنش ادامه نمی‌دهم.

ممکن است چه کتابی در قفسه کتاب‌های شما ببینیم که ما را دچار تعجب کند؟

- مجموعه کتاب‌های خودآموز نونهالان را. من به آنها اعتیاد دارم. «جادوی متحول‌کننده به چیزی اهمیت ندادن » سارا نایت را هم دارم. (گرچه از آنهایی نیستم که دنبال این باشم که دیگران بگویند باید چه کار کنم) و «زندگیت را با پاک کردن پنجره‌هایت روشن کن» را هم دارم که قطعا واضح است کسی به چنین کتاب‌های مشورت دهنده‌ای نیاز ندارد.

در هر حال، همه این کتاب‌های کمک به نفس و خودآموز که طی این سال‌ها خواندم تحقیقاتی بود که نمی‌دانستم یک روز به آن نیاز پیدا می‌کنم. در نهایت کتاب کمک به نفس خودم را با عنوان «چطور کینه کنیم» نوشتم. زیرعنوان این کتاب «از تنفر تا قناعت - قدرت کینه برای متحول کردن زندگی شما» است. اسکریبنر آن را سال ۲۰۱۹ منتشر می‌کند.

کدام نویسنده مورد علاقه شماست و فکر می‌کنید خوب به او توجه نشده است؟

- یک رمان دیده نشده هست به نام «چیزی های نیمه شکسته» نوشته موراگ جاس. این یک رمان تعلیق‌آمیز درخشان، جذاب، غم‌انگیز و کاملا الهام‌بخش روانشناسانه است که هر کس که به ادبیات اهمیت می‌دهد باید آن را بخواند. فکر می‌کنم باید به عنوان یک کتاب کاملا کلاسیک به آن توجه شود.

وقتی بچه بودید چه جور کتابخوانی بودید؟

- عاشق کتاب‌های معمایی بودم. «هفت راز» انید بلایتون و مجموعه «پنج یابنده» را می‌خواندم و معماهای مک‌گورک نوشته لی.دبیلو هیلدیک را، کتاب‌های آگاتا کریستی را می‌خواندم و خیلی زیاد شعر.

شخصیت یا قهرمان دوره کودکی شما کی بود؟

- فریس بولر. او تاثیر زیادی روی من داشت و به من کمک کرد تا مهارت‌های سبکی خودم را در یک دوره حیاتی زندگی‌ام افزایش دهم.

آخرین کتابی که به یکی از اعضای خانواده‌اتان توصیه کردید بخواند چه بوده؟

- «۷.۵ مرگ اِوِلین هاردکسل» نوشته استوارت تورتون. یک رمان جنایی اوریجینال و جنجالی که اثر اول نویسنده هم هست. داستان کتاب در یک شهرستان اتفاق می‌افتد و همان قاتل بارها و بارها دست به قتل می‌زند. تنها راه شکستن این چرخه پیدا کردن قاتل است.

بهترین کتابی که به عنوان هدیه دریافت کردید چه بود؟

- شعرهای ادنا سن.ونسان میلی. از «هودر» ناشر انگلیسی کتاب‌هایم دریافتش کردم. مجموعه شعرهای عاشقانه بُرنده، شوخ‌طبعانه و تاثیرگذاری است.

کدام کتاب بوده که فکر کردید باید دوستش داشته باشید و نداشتید؟ آخرین کتابی که کنار گذاشتید بدون این که تمامش کنید کدام بوده؟

- خیلی بوده. نمی‌خواهم از یک نویسنده یا کتاب بد بگویم. اما کتاب‌هایی که اغلب ولشان می‌کنم آنهایی هستند که با تماسی تلفنی از کسی که مربوط به گذشته است به قهرمان زن کتاب شروع می‌شود. شخصیت بلافاصله دچار وحشت می‌شود و می‌ترسد که راز وحشتناک گذشته‌اش افشا شود. هزار بار چنین شروعی را دیده‌ام. این شروع را دوست دارم به شرط این که یک بار قهرمان زن این طوری به این فرد از گذشته جواب دهد که بگوید: «سلام، هی، یادت می‌آید که یک کسی را با هم کشتیم؟ جالب بود نه؟ چطور است بنشینیم و درباره آن حرف بزنیم؟»

اگر قرار بود یک نویسنده زنده یا مرده را ملاقات کنید، چه کسی می‌بود؟

- دلم می‌خواست هرمان ملویل را ملاقات کنم و از او بپرسم «آخر چرا؟» همیشه و همیشه به «بارتلبی، محرر» که یکی از کتاب‌های محبوبم است فکر می‌کنم.

کدام کتاب را فکر می‌کنید هر کسی باید قبل از مرگ خوانده باشد؟

- «به این ترتیب در نظر عموم شرمسار شدی» نوشته جان  رانسون. من وقت زیادی را در توییتر صرف کردم و از این که مردم چقدر بی‌رحمانه قضاوت می‌کنند وحشت‌زده شده‌ام. این کتاب نشان می‌دهد که نباید چنین کاری کرد.

کتاب بعدی که می‌خواهید بخوانید چیست؟

- «مخلوق اجتماعی» نوشته تارا ایزابلا برتون؛  یک رمان روانشناسانه درباره رسانه‌های اجتماعی و روابط مسموم که داستانش در نیویورک رخ می‌دهد و کتاب «دندان شیری» نوشته زویی استیج یک رمان اول معمایی درباره مادری که سعی دارد تا کمکی برای دخترش و رابطه شان که دارد خطرناک‌تر می‌شود، پیدا کند.


منبع: خبرگزاری مهر به نقل از نیویورک تایمز