تبیان، دستیار زندگی

علیه آموزش خصوصی؛ چرا مدرسه‌ های عمومی بهتر است؟

مدرسۀ خصوصی به طرز خوشایندی با گرایش من به ناز پرورده‌کردن بچه‌هایم هماهنگ بود. تعداد دانش‌آموزان در کلاس‌ها بیش از ۱۶ نفر نبود. اگر بچه‌ها مشکل درسی داشتند، معلم با ارایۀ کمک‌های فوق‌العاده و تشویق به دانش‌آموزان کمک می‌کرد. با ورود به مدرسه عمومی، تعداد دانش آموزان در کلاس بچه‌هایم به ۳۰ نفر رسید. هیچ‌ کس اسم آن ها را نمی‌ دانست، هیچ‌کس هر روز صبح با ذوق و شوق و آغوشِ باز از آن‌ ها استقبال نمی‌ کرد. در عوض آن‌ ها برای ورود به مدرسه صف می‌ کشیدند و برای رفتن به کلاس، برای ناهار و زنگ تفریح نیز در صف می‌ ایستادند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
علیه آموزش خصوصی؛ چرا مدرسه‌ های عمومی بهتر است؟
سالون — تقریبا دو سال پیش بود که من و همسرم فرزندان مان را از مدرسه‌ ای خصوصی در آوردیم و به مدرسه عمومی فرستادیم. اکنون که وارد سومین سال تحصیل‌ شان در مدارس محلی می‌ شوند، با اطمینان می‌ توانیم بگوییم که:
1) مدارس عمومی، نسبت به مدرسه خصوصی کوچکی که قبلاً بچه‌ها در آن درس می‌ خواندند، هرج و مرج بیشتر، بوروکراسی سفت و سخت‌ تر و آموزش خلاقانه به مراتب کمتری دارند؛
2) فرزندان ما نسبت به مدارسِ خصوصی با چالش‌ های آکادمیکِ کمتری مواجه‌ اند. و
3) علی رغم نکات 1 و 2، قرار است بچه‌ ها را در همین مدرسه‌ های عمومی نگه‌ داریم.

ما نظام آموزش خصوصی را کنار گذاشتیم، چون به دلایل بسیاری برای مان تنش‌ زا بود. به محض اینکه دیگر دو شهریه مدرسه خصوصی را پرداخت نکردیم، من توانستم شغل دوم خودم را رها کنم و نگرانی مداوم ما درباره پول رفع شد. ما از نیم ساعت رانندگی، آ‌ن‌هم دو بار در روز، برای رساندن بچه‌ها به مدرسه و لعنت فرستادن به ساعات اوج ترافیک خلاص شدیم. مدارس محله ما فقط چند دقیقه از خانه فاصله دارند. به‌علاوه، توانستیم از فعالیت‌ های رقابتی‌ ای دور بمانیم که گویا بخشی از بافتِ مدارس خصوصی است، و واژگان مخصوص خود را برای موفقیت دارد: سوزوکی، کومور، پارکور، پرستار بچه.

مدرسه عمومی یعنی اینکه ما به مثابه خانواده، می‌ توانیم آرامش داشته باشیم.

با این حال، گذار از مدرسه خصوصی به عمومی برای همه ما، والدین و فرزندان، به یک اندازه دشوار بود. مدرسه خصوصی به طرز خوشایندی با گرایش من به ناز پرورده‌کردن بچه‌هایم هماهنگ بود. تعداد دانش‌ آموزان در کلاس‌ ها بیش از 16 نفر نبود. اگر بچه‌ ها مشکل درسی داشتند، معلم با ارایه کمک‌ های فوق‌ العاده و تشویق در ساعات قبل از مدرسه، بعد از مدرسه و در ساعات تفریح به دانش‌ آموزان کمک می‌کرد. من این چیزها را دوست داشتم (در واقع عاشقش بودم) که فرزندانم پیشرفت می‌کردند، و آموزشی بهتر، سریع‌ تر و قوی‌ تر از دیگر بچه‌ ها دریافت می‌کردند. علاوه بر آموزش منحصر به فرد زبان‌های خارجی، آن ها آموزش عالی هنر و موسیقی نیز دریافت می‌کردند. آموزش خصوصی داشتند و در باغچه مدرسه نیز کار می‌ کردند. به واسطه سخت‌کوشی در مدرسه، هر دانش آموز نتایج فوق‌ العاده‌ ای در زمینه‌ های گوناگون می‌ گرفت از جمله: دو زبانه بودن، شطرنج، و مهارت در باغبانیِ ارگانیک.

با ورود به مدارس جدید، تعداد دانش‌ آموزان در کلاس بچه‌ هایم از 10 نفر به 30 نفر رسید. هیچ‌ کس اسم آن ها را نمی‌دانست، هیچ‌ کس هر روز صبح با ذوق و شوق و آغوشِ باز از آن‌ ها استقبال نمی‌کرد. در عوض آن‌ ها برای ورود به مدرسه صف می‌کشیدند و برای رفتن به کلاس، برای ناهار و زنگ تفریح نیز در صف می‌ ایستادند.

بچه‌ هایم در ساختمان‌ های مدرسه خود گم می‌شدند. در نیمه اول کلاس ششم، به نظر می‌ رسید پسرِ ما، سث1 (برای حفاظت از حریم خصوصی‌ ام نام‌ ها را تغییر داده‌ ام) در سیستم آموزشی جدید سر در گم شده است. اینجا تاکید فراوانی برای اطاعت از رویه‌ها و تاکید کمی بر تفکر می‌شد. به نظر او کار کلاس بسیار آسان بود، اما در درس‌ ها مردود می‌ شد.
اما بعدها بچه‌ ها راه خود را پیدا کردند. مری که عاشق این است که همیشه سرش شلوغ باشد، بعد از ساعت‌ های مدرسه، به یک میلیون گروه پیوست از جمله رباتیک، دو میدانی و خوشنویسی. سث در سازگاریِ کامل با شخصیت خود، تقریباً به هیچ چیز علاقه پرشور و حرارتی ندارد. او دوست دارد ناظرِ اتفاقات باشد و حواشیِ مسائل را تفسیر کند و افراد بسیاری را یافت که به این کار علاقه‌ مند بودند. آن‌ها با همدیگر، اتحادیه خوبی از مفسران فکور را در مدرسه‌ راهنمایی‌ شان تشکیل دادند.
به نظر می‌رسد لازم نیست فرزندان ما یکی از انگشت‌ شمار دانش‌ آموزان فوق‌ العاده کلاس باشند. آن‌ ها می‌ توانند از پس کلاس‌ های بزرگ تر و ده‌ ها دانش‌ آموز از سوابق یا طبقات اجتماعی مختلف برآیند. می‌ توانند خوب، و حتی گاهی عالی باشند. ما یاد گرفتیم که فرزندان مان آنقدرها شکننده نیستند که نیاز داشته باشند پیش از ورود به جهان به دستِ ما، در حباب محبوس شوند.
ما خوش‌ شانس هستیم: فرزندان مان یک سیستم آموزشی بنیادی و قوی را در مدارس محلی دریافت خواهند کرد. و می‌ توانند در همان سطح بنیادی بمانند، یا این که سطح خود را بهبود ببخشند. اما تصمیم با خود آن هاست تا از منابع فوق‌ العاده بهره ببرند یا اینکه خود آن منابع را ایجاد کنند. آن ها باید بخشی از برابری آموزشی خود باشند.

دانش‌ آموزان اگر می‌ خواهند در سیستم آموزشی مدرسه عمومی به عنوان دانش‌ آموزی فوق‌ العاده شناخته شوند، بهتر است که خود فوق‌ العاده باشند. مدرسه نمی‌تواند از آن‌ ها آدمِ فوق‌ العاده‌ ای بسازد.

سث وارد دبیرستانی عمومی با برنامه دیپلم بین‌ المللی خواهد شد که کلاس‌ های زبان چینی دارد و در صورتی که به اندازه کافی نخواهد به چالش کشیده شود، از گزینه ورود به کلاس‌ های دانشگاه محلی برخوردار است. اما او باید به دنبال این تجارب بوده و واجد شرایط باشد. توانایی او در استفاده از این فرصت‌ ها به خودش بستگی دارد، و نه به تواناییِ ما در پرداخت شهریه مدرسه‌ ای که این فرصت‌ ها را به طور خودکار برای او فراهم می‌کند.

البته در طول مسیر ممکن است ما از این تصمیم خود پشیمان شویم. ما باید با این احتمال دست و پنجه نرم کنیم که فرزندان مان از مزایای فوق‌ العاده‌ ای که مدرسه خصوصی برای شان فراهم می‌کرد، برخوردار نخواهند بود، ممکن است دیگر فرزندان مان به عنوان دانش‌ آموزانی فوق‌ العاده خاص، با تحصیلات خاص، و کودکانی خاص با توجه به دیدگاه ما نسبت به موفقیت آن‌ ها تلقی نشوند. (بله، دخترم سال آینده به دانشگاه ییل وارد خواهد شد. این گزینه کمی مناسب‌ تر از هاروارد به نظر می‌ رسد.)
حداقل در حال حاضر، با نگه‌ داشتن فرزندان مان در مدرسه عمومی، تصمیم گرفتیم که آن‌ ها لازم نیست به سرعت پله‌ های ترقی را طی کنند. و ما این باور را در آن ها پرورش دادیم که برای رقم‌ زدن آینده خود به ما و یا به مدرسه نیازی ندارند. این بهتر است. این مدرسه عادلانه است. و فرزندان من فقط بچه‌ هایی هستند که سهم کوچک خود از دنیا را دریافت می‌ کنند.

مطالب مرتبط:
خصوصی ثبت‌ نام کنم یا دولتی؟
چگونه فرزند خود را برای مدرسه آماده کنیم؟
انتخاب مدرسه خوب، دغدغه والدین


جسیکا گرگ
ترجمۀ: پوپک محبعلی
منبع: ترجمان علوم انسانی