سوگسروده قیصر امینپور در رثای اباعبدالله الحسین(ع)
قیصر به زعم بسیاری از دوستان و همقطارانش از دغدغهمندان شعر انقلاب بود، به گونهای که نه تنها نباید او را در شعر معاصر خلاصه کرد، بلکه میتوان در دیدی وسیعتر او را یکی از جریانسازان ادبیات در حوزههای مختلف اعم از انقلاب و آیینی در این برهه دانست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/08/09 ساعت 09:34
روز هشتم آبانماه سال 86، جهان یکی از شاعرانش را از دست داد؛ زندهیاد قیصر امینپور، شاعر «آیینههای ناگهان»، «مثل چشمه، مثل رود» و «دستور زبان عشق». هرچند امینپور در حوزههای مختلف فعالیت کرده و جریانساز بود، اما وجه شاعری او بیش از دیگر وجوهش در یادها مانده است. امروزه کمتر کسی است که دفتری از سرودههای او را نخوانده باشد، شعرهای خودمانی و دوستداشتنی. شعرهایی که باب سلیقه خیلیهاست.
قیصر به زعم بسیاری از دوستان و همقطارانش از دغدغهمندان شعر انقلاب بود، به گونهای که نه تنها نباید او را در شعر معاصر خلاصه کرد، بلکه میتوان در دیدی وسیعتر او را یکی از جریانسازان ادبیات در حوزههای مختلف اعم از انقلاب و آیینی در این برهه دانست؛ نامی که شاید سالها بعد بیشتر به ان پرداخته و تأثیر او را بر این وادی بررسی کرد. سروده ذیل نمونهای از اشعار عاشورایی زندهیاد امینپور است که به مناسبت یازدهمین سال درگذشت این شاعر بازنشر میشود:
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن
خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نینامهای دیگر سرودن
نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است
نوای نی، نوای بینواییست
هوای نالههایش، نینواییست
نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گُل، بیماری سنگ
قلم، تصویر جانکاهیست از نی
علم، تمثیل کوتاهیست از نی
خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد
دل نی، نالهها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پر سوز
چه رفت آن روز در اندیشه نی
که اینسان شد پریشان بیشه نی؟
سری سرمست شور و بیقراری
چو مجنون در هوای نی سواری
پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت، غم دیرینه او
غم نی بندبند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست
دلش را با غریبی، آشناییست
به هم اعضای او وصل از جداییست
سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال
ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد
سری بر نیزهای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل...
گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر، باری از دل بود بر نی
چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی، نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین زبانی!
عجب نبود زِ نی شکر فشانی
اگر نی پردهای دیگر بخواند
نیستان را به آتش میکشاند
سزد گر چشمها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند
شگفتا بی سر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق
منبع: تسنیم