تبیان، دستیار زندگی

حکومتی که از ابتدا مشروعیت نداشت

یکی از عواملی که به عقیده امام خمینی موجبات زوال مشروعیت رضاشاه را فراهم آورد، وابستگی وی به اجانب و خصوصاً استعمار انگلیس بود. امام بر این باور بود که اتکای بی‌حد و حصر رضا شاه بر بریتانیا باعث شده بود تا او عملاً کارگزار دولت انگلیس باشد و نه شاه ایران و مروج احکام اسلام.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سلطنت رضاخان
نمی‌توان در باب دوران سلطنت رضاخان (1320 ـ 1304) مطالعه‌ای انجام داد اما به استبداد فردی وی و نحوه کسب قدرت او نپرداخت؛ رضا خان در حالی به قدرت رسید که اساس شکل‌گیری حکومتش با چالشهای «مشروعیت» همراه بود؛ اگرچه در ابتدا سعی کرد با برخی ظاهرسازیها، قدری «مقبولیت» خصوصاً در بین طبقات مذهبی به دست آورد اما با گذشت زمان و مشخص شدن اهداف وی در حکومتداری و همچنین نقش بی‌واسطه انگلیس در روی کار آمدنش، زمزمه‌های مشروعیت  نداشتن او بیش از پیش رونق گرفت.

با این‌حال سرکوب سخت مخالفان باعث می‌شد تا کمتر مخالفتی در دوران سلطنت وی به گوش برسد، اما همزمان با برافتادن وی، اندک اندک نقد مشروعیت او نیز شروع شد.

از انتقادات امام خمینی در دوره  تصدی مقام سلطنت رضاشاه نسبت به حکومت وی، تنها یک دوبیتی باقی است، اشعاری که از سلطه  سنگین وی بر ابعاد مختلف جامعه حکایت دارد:

از جور رضا شاه کجا داد کنیم؟                    زین دیو، بر که ناله بنیاد کنیم؟
آن دم که نفس بود، ره ناله ببست              اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم

امام معتقد بود، مجلسی که رأی به سقوط خاندان قاجار و برآمدن رضاخان داده بود، اساساً مجلسی فرمایشی بود که نمایندگانش با ارعاب و تطمیع به مجلس راه یافته بودند و لذا اصلاً نماینده واقعی مردم ایران محسوب نمی‌شدند.



اما همزمان با عزل رضاشاه و کمرنگ شدن این جو خفقان، با صراحت بیشتری به انتقاد از عملکرد او و میراث سیاسی‌اش پرداخت. در نخستین اعلامیه  سیاسی امام که در سال 1323 و با شعار «قُلْ انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنى‏ وَ فُرادى‏» منتشر شد، امام به نقد شرایط دوران او پرداخته و با اتخاذ رویه  عرفانی خود، تمامی بلایا و فجایع دوران رضاشاه از جمله شهوت‌پرستی، میزنشینی، بر باد رفتن منابع و منافع ملی، تعرض به اموال و نفوس و اعراض مسلمانان، از دست دادن کرسیهای علم و دانش، گسترش فحشا، معطل شدن موقوفات مدارس و محافل دینی، کشف حجاب، رویه‌های خلاف دین و قانون، انتشار روزنامه‌ها و مجلات غیراخلاقی، دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی را ناشی از نفس‌پرستی و شهوت‌پرستی «رضا خان خشک‌مغز و شهوت‌پرست و بی‌سواد» می‌داند.

امام با انتشار کتاب «کشف‌الاسرار» به نقد علمی‌تر رویه  دین‌ستیز دوران پهلوی اول می‌پردازد. این کتاب که در واقع نقدی بر کتاب «اسرار هزار ساله» حکمی‌زاده بود، پاسخی مستند به شبهات سیزده‌گانه  نویسنده بود؛ امام خمینی در ابتدای کشف‌الاسرار به صورت ویژه به نقد عملکرد رضاخان در برخورد با روحانیت پرداخته و او را عامل «اختناق ایران و دین» می‌داند.

البته رویه  علمی امام در تألیف کشف‌الاسرار پیرو کلاسهایی بود که پیشتر و در زمان استقرار رضاشاه از سوی ایشان پیگیری می‌شد. کلاسهای اخلاقی امام تا قبل از سال 1320 (سقوط رضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین) با رویکردی اخلاقی و با هدفی انقلابی برگزار می‌شد.

به هر حال با تدقیق در گفتار و اندیشه  امام خمینی (خصوصاً در صحیفه امام) معلوم می‌شود که محور انتقادات ایشان به رضاخان، در چند مورد کلی قابل بررسی است: فساد و فحشای دوران وی، مبارزه با روحانیت و دین‌ستیزی، دفاع از دگراندیشان ضد دین، باستانگرایی، حذف مصلحان و آزاداندیشان، برخورد با عشایر و یکجانشین کردن آنان، تاراج اموال عمومی ملت، مبارزه با علم و دانشگاه و تحریف جریان علمی کشور، سازمان‌دهی ارتش غیر کارآمد، وابستگی به خارج و خصوصاً انگلستان و نهایتاً مشروعیت سیاسی نداشتن وی و سلسله  پهلوی. در ادامه دیدگاه ایشان در نقد مشروعیت حکومت رضاخانی و به تبع آن سلسله  پهلوی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

نقد مشروعیت سلطنت رضاخانی

امام اساس پی‌ریزی سلطنت پهلوی و رضاخان را از دو بعد دارای اشکال ذاتی می‌داند. به این معنی که رضاخان پیش از تشکیل حکومت فاقد عناصر مشروعیت بوده و لذا سلطنت وی از بنیان غیر قانونی و غیر شرعی بوده است:

رضاخان و مجلس

نخستین موردی که از دیدگاه امام خمینی، سلطنت رضاخان را با اشکال و اخلال مواجه می‌سازد، چگونگی رأی‌آوری او از سوی مجلس پنجم می‌باشد. امام معتقد بود، مجلسی که رأی به سقوط خاندان قاجار و برآمدن رضاخان داده بود، اساساً مجلسی فرمایشی بود که نمایندگانش با ارعاب و تطمیع به مجلس راه یافته بودند و لذا اصلاً نماینده  واقعی مردم ایران محسوب نمی‌شدند. در واقع انتخابات این مجلس در فرایندی کاملاً غیر دموکراتیک انجام شده بود و غالباً نمایندگان در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطقهای پرشوری ایراد می‌کردند.

امام خمینی با توجه به همین مسئله معتقد بود که: «این مجلسى که او درست کرد؛ براى اینکه خلع قاجاریه را بکند و خودش به سلطنت برسد، یک مجلسى نبود که به مردم ارتباط داشته باشد. مردم اطلاعى از آن نداشتند، کارى به آن نداشتند.

و لیکن خود آنها، خود سرنیزه مجلس درست کرد! با سرنیزه اینهایى که در مجلس بودند براى او رأى دادند. همه‌‏اش قضیه رأى بود! این موادى که از قانون اساسى برداشتند و جایش یک مواد دیگر گذاشتند؛ یعنى سلطنت قاجاریه را گفتند «نه» و سلطنت اینها را گفتند «آره» این همه‌‏اش روى سرنیزه بود، قانونى نبود اینها. اصلًا این موادى که الآن هست از مواد قانون اساسى نیست؛ قانون اساسى این مواد را نداشت. این با سرنیزه [آمد] مردم هم هیچ اطلاعى نداشتند. بر خلاف میل یک ملت، با سرنیزه، ایشان آمد سر کار؛ بر خلاف قانون اساسى».
 
علاوه بر ایراد به مجلس پنجم، امام خمینی مجلس مؤسسان را  که رضاخان در آن به عنوان رضاشاه قسم یاد کرد نیز مجلسی فرمایشی و تشکیل‌شده بر اساس زور سرنیزه می‌داند:«مجلس، وقتى آراء ملت نباشد، مجلس نیست. مجلس ما که از اول هم مجلس نبود!

خوب، ما تاریخ اینها را داریم؛ من خودم تاریخ اینها هستم. من یادم هست از آن وقتى که رضا شاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همه این مسائل من یادم هست، مجلس مؤسسانشان را من یادم هست که با سرنیزه درست شد! این مجلس [را] ما داشتیم، چه روزى ما مجلس داشتیم؟ هیچ روزى، از زمان رضا شاه تا حالا، ما هیچ روزى یک مجلسى که مردم با اختیار خودشان بروند [کنار] صندوق، رأى بدهند؛ همچو مجلسى هیچ وقت ما نداشتیم تا الآن».

امام خمینی  حکومت رضاشاه را نمونه‌ای از حکومت پلیسى غیر قانونى میدان که مایه  عقب افتادگى ملتها شده و نمونه‌ای است از حکومتهای قرون وسطایى، حکومتهای سرنیزه و زجر و حبس، حکومتهای اختناق و سلب آزادى، حکومت وحشت و قلدرى اما تحت عنوان حکومت مشروطه که در لباس حکومت استبداد و خودسرى و با نام اسلام، بزرگ‌ترین ضربه‌ها  را به پیکر قرآن و احکام اسلامی وارد می‌کند و تمامی اینها نتیجه  همین رویه  غیر مشروع رضا شاه است.

وابستگی به اجانب

اما دومین عاملی که به عقیده  امام موجبات زوال مشروعیت رضاشاه را فراهم آورد، وابستگی وی به اجانب و خصوصاً استعمار انگلیس بود. امام بر این باور بود که اتکای بی‌حد و حصر رضا‌شاه بر بریتانیا باعث شده بود تا او عملاً کارگزار دولت انگلیس باشد و نه شاه ایران و مروج احکام اسلام. در واقع قلدریهای رضاخان همراه با سالوس و تزویر نهادینه‌شده در وجودش در کنار حمایتهای خارجی از وی سبب شد تا وی به قدرت دست یابد و لذا بدون وجود این مؤلفه‌ها امکان برقرار حکومت رضاشاهی میسر نبود.

امام به این نکته توجه می‌دهد که رضاشاه نمی‌توانست به لحاظ قانونی به کرسی سلطنت دست یابد الاّ زمانی که از سوی انگلستان مورد حمایت همه‌جانبه قرار گرفت این روند تا آنجا ادامه داشت که حتی سفارتخانه  انگلستان در عزل و نصب وکلای ملت نیز مداخله کرده و نمایندگان به سفارش و تأیید انگلیس به خانه ملت راه می‌یافتند. نتیجه این رفتار انگلستان باعث شد تا ضمن تحمیل شاه به ملت به زور اسلحه، جنایاتی بر سر اسلام و ایران بیاید که تشریح آن غیر ممکن است.

با توجه به سخنان ماندگار امام، مشروعیت رضا شاه و سلطنت پهلوی به موازات مقبولیت آنان از ابتدا با خلل مواجه بود: «این جنونى است که عارض شده است بر این شخص، و نمى‏‌دانم به کجا خواهد منتهى شد. این حال عصبى است که چون خود را ساقط مى‏‌بیند ــ پیش ملت که از اول ساقط بود ــ از آن روزى که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع مى‌‏فهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلى و اوباشى، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینى آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینى آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبه‌‏اى و چه حیوانى هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت».

منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران