تبیان، دستیار زندگی

شرح یک شیدایی به افق کربلا

کتاب «به سفارش مادرم» گرچه به گفته راوی آن بدون علاقه قبلی نسبت به سفر در کشور عراق خاصه در ایام اربعین و به خواست مادر او نوشته شده اما در پایان مبدل به شرح شیدایی راوی شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به سفارش مادرم

جایی میان سطور کتاب تازه منتشر شده «به سفارش مادرم» راوی از سفری یاد می‌کند بانی آشنایی او با یکی از رفقایش شده است. سفری از منطقه لار به مقصد روستایی به اسم نیتل و در ادامه پیاده‌روی در جنگل تا رسیدن به کنار دریای خزر. از دو روز راه‌رفتن در کوه و دشت می‌گوید و پاهایی که چنان درد امانش را بریدهَ و ناچار باید کمی در راه می‌مانده است. از خوابیدن یک شبه در آغل صحرایی صحبت کرده و خاطراتی از این دست. از راوی که پنهان نیست از خوانندگان این سطور هم پنهان نماند که صاحب نگارش این چند خط هم در این سفر بود و کنار راوی «به سفارش مادرم» شب را هم با او در همان آغل سر کرد و صبح بعدش به سمت نیتل راه را کج.

شاید از همان همسفری‌ بود که باید حدسش را می‌زدیم که نه یک نویسنده که یک مستند نگار چیره‌ دست در حال تربیت و حتی ظهور است. نویسنده‌ای که دیدن را به مثابه مهمترین ابزار برای نوشتن می‌شناسد و می‌داند که باید چطور دید و دیده‌ها را چطور پروراند و در نهایت قلمی کرد.

«به سفارش مادرم» به قلم احسان حسینی نسب چنین مرقومه‌ای است. کتابی که نمی‌شود از کنارش و از داستان‌های روایت شده در آن از زندگی ایرانی‌ها و عراقی‌ها در بستر سفر پیاده‌روی اربعین، ساده گذشت. هر چند که راوی در ابتدای کتاب خود مُصر بوده که بگوید علاقه‌ای به این سفر نداشته و با شور و سر به این وادی پای نگذاشته است اما بی‌اغراق نیست اگر بگوییم که در میان سطور این کتاب هر چه بیشتر جلو می‌رویم شرح شیدایی و شوریدگی قلم راوی را از بودن و دیدن و نفس کشیدن در این سفر بیشتر می‌توانیم حس کنیم.

«یه سفارش مادرم» یک روایت مستند از آدم‌هایی است که برای نویسنده‌اش قصه‌ای بکر از خود روایت کرده‌اند. آدم‌هایی که او در پیاده‌روی‌اش در سفر اربعین کشفشان کرده است و دم به دم آنها دیده اما نویسنده تنها راوی یک داستان از آنها نیست. پیش و پس آنها، قصه‌شان، قافله‌ای که این قصه از پس آن می‌آید و راهی که در آن امتداد می‌یابد، ظاهر و لباس و خوراک و هر آنچه که از آن دیدار کوتاه می‌توانسته دریابد را هم از نظر دور نگذاشته است.

از سوی دیگر این کتاب و نویسنده‌اش در حرکتی هوشمندانه خود را هرگز موجودی بدون مکان و زمان و راوی صرف تصور نکرده‌اند. حسینی‌نسب به زیبایی از عهده این امر که روایت‌هایش را با عقبه‌ای که در ایران دیده و لمس کرده پیوند بزند. هر چه او می‌بیند و قلمی می‌کند، پیوندی با خاطرات و روایت‌هایی در خاک وطنش دارد و همینجاست که می‌شود مفهوم جهان وطنی را دید. انسان‌هایی را که نه خاک و نه مرز که حس و تجربه زیستی مشترکشان از زندگی با یکدیگر پیوند می‌دهد و به هم نزدیک می‌کند.

«به سفارش مادرم» همچنین روایت‌هایی است مستغنی از حماسه. راوی به گفته خودش از هزاران هزار عبارت و جمله و روایت که در آنها راوی هدفش را از سفر به کربلا بیان کرده می‌گذرد و آدم‌هایی را پیدا می‌کند که هدفشان را نه بر زبان که در عملشان به تصویر کشیده‌اند، از آن کارمند ساده قمی که ایام اربعین در موکبی که تمامیشان عراقی هستند به خدمت مشغول است تا آن جوان عراقی که پدرش در آغوش او شهید شده به زخم و تیر داعش تا آن جوانان سرخوش بحرینی که با پاسپورت تاریخ گذشته راهی عراق شده‌اند و یا آن پیرمرد عراقی که برای خدمت بهتر به زوار حسین چشم انتظار ویلچر است. وجه مشترک بسیاری از این افراد در حماسه‌ای است که زندگی آنها را ساخته. در درکشان از حقیقتی به نام حسین(ع) و مفهومی به نام عاشورا که آنها را به راهی کشانده که جان در دست برای پاک نگاه داشتن این راه و مسیر از دست موجوداتی منحوس چون داعشیان عازم‌اند. خون می‌دهند و جان و در کنار همه آنها پای در این مسیر می‌گذارند.

نمی‌دانم که حسینی‌نسب این کتاب را به نیت روایت از افراد شکل‌داده و یا قدش گزارش از یک پدیده اجتماعی بوده است اما انتظار این بود که از جغرافیا و مختصات انسانی و فیزیکی محل روایت خود و نیز شرایط زیستی این رویداد و شکل‌دهندگان به آن بیش از آنچه می‌خوانیم گزارش بدهد تا وقتی در سطرهایش گاه می‌گوید که نوشتم تا جایی در تاریخ ثبت شود، اگر قرار بر ثبت و بازگشت تاریخی به این متن بود بدانیم که کی و کجای تاریخ او شاهد چنین انسان‌هایی بوده است. از سوی دیگر انتظار این بود که در صفحه آرایی و گرافیک کتاب و در میان سطور متن که گاه تا چهار صفحه بی‌امان بر جان مخاطب می‌تازد، از تصاویر گروه با ذکر نام عکاس بیشتر استفاده می‌شد تا حق مطلب این هنر نیز برای آن ادا شود.

«به سفارش مادرم» با این وجود کتابی است بالینی برای هر مخاطبی که دل به آن بسپارد. کتابی که باید آن را ذره‌ذره خواند. آرام آرام نوشید و اجازه داد که در جان ته نشین شود. کتابی که گرچه صاحبش بی میل و استغنا پای در سفر خلق آن گذاشته اما حالا پس از خوانش آن می‌توان حس کرد که چگونه و به سبک و اندیشه خودش نمک گیر آستان بانی این سفر شده است. این را نه این کلمات که برق چشم‌های نویسنده در مراسم رونمایی از کتاب نیز شهادت داده است.

منبع: مهر