تبیان، دستیار زندگی
- اصالت خانوادگی - مولفه های اخلاقی - امرار معاش - مبارزات سیاسی - گوهر كلام - ظرایفی از زندگی شهید مدرس - ترور نافرجام - مدرس درتبعید - نوشیدن شهد شهادت بی تردید درمیان شخصیتهای بزرگ دینی و سیاسی معاصر، مرحوم آیة الله سید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسوه ماندگار آزادگی و شهامت

اسوه ماندگار آزادگی و شهامت

بی تردید در میان شخصیت‌های بزرگ دینی و سیاسی معاصر، مرحوم آیة الله سید حسن مدرس از چهره‌های ماندگار است. نوع زندگی و عملكرد وی می‌تواند برای همه اقشار جامعه الگو و سرمشق باشد. چرا كه این عالم متعهد و مسئولیت شناس در یكی از برهه‌های بسیار سخت و در عین حال حساس و سرنوشت ساز تاریخ ایران و در شرایطی كه آحاد مردم در نتیجه حاكمیت زمامداران بی كفایت و مستبد داخلی و نفوذ و دخالت بیگانگان استعمارگر خارجی با انواع مشكلات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... دست به گریبان بودند، به دفاع از استقلال كشور و ارزش‌های فرهنگی و حقوق پایمال شده مردم پرداخت و در نهایت هم با نثار جان خود از تحقق پیدا كردن اهداف و نقشه‌های شوم بیگانگان و ایادی مزدور آنان جلوگیری به عمل آورد.

اصالت خانوادگی

خاندان "حاجی میرعابدین" شاخه‌ای از سادات طباطبایی می‌باشند كه نسب آنان به سید بهاء الدین حیدر می رسد؛ همان سید وارسته‌ای كه در میان هجوم مغولان به شهر زواره، مقاومت نمود و در خانه خویش به شهادت رسید.(1)

سید اسماعیل طباطبایی از مشهورین این خاندان در منطقه زواره و اردستان به شمار می‌رفت و با خدیجه طباطبایی كه دختری از طایفه سید سالار زواره بود، ازدواج كرد. ثمره این پیوند پاك، كودكی بود كه در سال 1287 هـ . ق ( برابر با 1249 هـ . ش) دیده به جهان گشود و اهل خانه را در نشاط فرو برد. این طفل دوران كودكی و نوجوانی را در خانواده‌ای سپری كرد كه چشمه فضیلت را  در كویر جاری ساخته بود.(2)

پدر به جنبه های روحی و پرورشی این كودك همت گماشت و كوشید تا او را كه سید حسن نام داشت، به صورت انسانی صالح و رها از وابستگی‌های دنیایی و امور فنا ناپذیر پرورش دهد.

گویی این طفل از همان دوران كودكی به صورت نابغه‌ای شگفت پرورش می‌یافت و استعدادش را چنان به كار می‌گرفت كه از هر موقعیت و لحظه‌ای نكته‌ها می‌آموخت و اندوخته‌های خویش را با نگرش‌های توام با دقت و عبرت غنی می‌ساخت، چنانكه خود در خاطره‌ای می‌گوید: " روزهای كودكی من ساعات و دقایق پر بار و آمورنده‌ای بود، به خصوص سفراز كچو(مجاور روستای سرابه كه محل نشو و نمای مدرس بود) ، گذشتن از اردستان، زواره و آبادی‌های اصفهان و مشاهده فقر، محرومیت و ذكاوت مردم این نواحی، شوق زندگی را در كالبدم بیدار می كرد، پدر و جدم زندگی زاهدانه و محترمانه‌ای داشتند. آنان قناعت را به حد كمال، ركن زندگی خود قرار داده بودند.(3)

و بالاخره گل وجود مدرس كه رایحه فضیلت را در برداشت و در پیمانه قرآنی و روایی شكل گرفت و دو باغبان وارسته و اهل بصیرت و معرفت، یعنی پدرش و جدش میرسید عبدالباقی بر تربیتش نظارت داشتند، شكوفا گردید و عطر روح‌نوازش مشام جان مشتاقان معرفت را نوازش داد.

مولفه‌های اخلاقی

از آنجا كه شهید مدرس دوران كودكی و نوجوانی خود را تحت نظر پدری آراسته به مكارم اخلاقی و دوران جوانی را در محضر استادان بزرگ دینی، كه هر یك در عرصه علم و فضایل انسانی و الهی زبانزد عام و خاص بودند، سپری كرده بود و تمام لحظات آن دوره را به خوشه چینی از كمالات و كرامات اخلاقی آنها گذرانده بود، خود نیز به سجایای انسانی و فضیلت‌های والای اخلاقی متعلق بود وی ضمن اشاره به خاطراتی از پدر می‌گوید: پدرم در كودكی اجداد طاهرین ما را سرمشق و عبرت قرار می داد و می گفت : " حلم و بردباری را از جد بزرگوارمان رسول الله (صلی الله علیه و آله) بیاموزیم، شهامت و قناعت را از جد طاهرمان علی بن ابیطالب (علیه السلام) و تسلیم ناپذیری در برابر زور و ستم را از جد شهیدمان سید الشهداء ." پدرم همیشه می‌گفت : "كسی كه به افراط در خورد و خواب عادت نكرده و تنور شكم را دمبدم نتافته باشد، در برابر زور تسلیم نمی‌شود. و در برابر زر و مال دنیا اسیر وسوسه نمی‌گردد."(4)

آیة الله مدرس علی رغم ناگواری و سختی معیشت لحظه‌ای ا ز كسب علم و دانش كوتاهی نكرد و طولی نكشید كه در سنین جوانی به درجه اجتهاد نائل آمد. میرزای شیرازی بزرگ، استاد مرحوم مدرس در توصیف ایشان می‌فرماید: " این سید مانند اجداد پاكدامن خویش، پاكدامن است . در مدت كوتاهی همه درس‌های خود را پشت سر گذاشته و با هوش و فراستش گاهی مرا به تعجب می اندازد . سید حسن مدرس بسیار درست كار و با تقواست."(5)

شهید مدرس به اوصافی چون شهامت و شجاعت ، بصیرت و تیزهوشی، صریح اللهجه بودن، نفوذ ناپذیری ، ساده زیستی و پرهیز از تجملات، عفو و اغماض، بیان فصاحت كم نظیر و قناعت و مناعت طبع ، صبر و استقامت ، ستم ستیزی غیر قابل وصف، اخلاص و تواضع ، نظم و انضباط ، عظمت خواهی برای وطن، بی اعتنایی  به مظاهر بیگانه ، اهل مناجات و عبادات، بذل و بخشش برای مستمندان و ... آراسته بود. امام خمینی (ره ) كه ایشان را به عنوان الگو برای خود برگزیده بودند، در توصیف آن عالم فرزانه می فرماید:

" در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس ، كه القاب برای او كوتاه و كوچك است ، ستاره درخشانی بود بر تارك كشوری كه از ظلم و جور رضاشاهی تاریك می نمود و تا كسی آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی‌تواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاریهای اوست و اینك كه با سربلندی از بین ما رفته ، بر ماست كه ابعاد روحی و بینش سیاسی ، اعتقادی او را هر چه بیشتر و بهتر بشناسانیم ." (6)

اسوه ماندگار آزادگی و شهامت

امرار معاش

مدرس در كمال زهد و سادگی زندگی می كرد و عبای او كه از جنس كرباس بود، معروف است. غذایش نان و ماست بود. در زمان تحصیل كارگری می‌ كرد تا هزینه زندگیش را فراهم سازد. مدرس خود می گوید: " در بحبوبه واقعه تنباكو من پنج یا شش سال بود كه در اصفهان به سر می بردم طلبه‌ای در سطح خارج بودم كه غالباً روزهای تعطیل برای تهیه معونه، یك هفته به كار عملگی (كارگری) می‌رفتم و روزهایی نیز به كار كلوخ كوبی می‌رفتم. "(7)

مدرس در نجف نیز غنای قناعت را پی گرفت و برای تامین احتیاجات زندگی و هزینه تحصیل كار می‌كرد . خود می‌گوید: "در نجف روزهای جمعه كار می كردم و درآمد آن را نان می خریدم و تكه های نان خشك را روی صفحه كتابم می گذاشتم و ضمن مطالعه می خوردم؛ و خود را از همه وابستگی ها آزاد كردم. "(8)

زمانی كه مدرس در نجف اشرف مقیم بود؛ برایش این امكان وجود داشت كه از وجوه شرعی ، استفاده كند، ولی برای حفظ استقلال، از وجوه استفاده نمی‌كرد.

وقتی برای شركت در مجلس دوم وارد تهران شد؛ دو منزل اجاره‌ای به وی پیشنهاد گردید كه یكی از آنها یك تومان از دیگری ارزان تر بود، او بدون آن كه ویژگی‌های آن دو خانه را سوال كند، منزل نازل‌تر را انتخاب كرد.(9)

مبارزات سیاسی

مدرس، ضمن تدریس، از مسائل سیاسی و اجتماعی غافل نبود. پس از مشروطیت ، وقتی نیابت ریاست انجمن ولایتی اداره اصفهان به وی سپرده شد ، در برابر زورگویی و استبداد صمصام السلطنه بختیاری، حاكم اصفهان، ایستاد و فریاد زد: چرا به نام مشروطه مردم را تحت فشار قرار می دهید.(10) پس از این واقعه حاكم اصفهان، دستور توقیف و تبعید مدرس را صادر كرد؛ ولی با حمایت و مقاومت مردم روبرو  گشت.

در دوره دوم مجلس شورای ملی سابق ، مدرس از سوی فقها و مراجع تقلید طراز اول معرفی شد تا همراه چهار مجتهد دیگر به مجلس رود و بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد.(11)

مجلس دوم میدان مبارزه سیاسی مدرس بود. این سید لاغراندام با لباس كرباس ساده و عصای چوبی‌اش، بی كفایتی كارگزاران حكومت و نفوذ بیگانگان را دریافت و در برابر آنچه كه استقلال ایران را به مخاطره می انداخت، مقاومت كرد. یكی از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس در سال 1329 هـ .ق بود كه با همدستی انگلیس خواهان اخراج شوستر، مستشار امور مالی ایران گردید. شهید محمد خیابانی و شهید مدرس به مخالفت با این حركت پرداختند . این اعتراض با حمایت مردم و سایر روحانیون همراه شد. پس مجلس نتوانست به دولت روس پاسخ دهد و این زورگویی بی نتیجه ماند.(12)

نمونه دیگر تجلی شهامت و اقتدار مدرس ، مبارزه با قرارداد استعماری وثوق الدوله است. تلگراف سرپرس كاكس انگلیسی به سرلرد كرزن نشان می دهد، مدرس مهمترین مخالف این قرار داد ننگین بود؛ روحانی وارسته ای كه بزرگترین قدرت استعماری آن زمان یعنی انگلستان را به زانو درآورد .(13)

در دوران مجلس چهارم، رضاخان كه در مقام وزارت جنگ بود، پرچم طغیان برافراشت و كوشید امور دفاعی و اقتصادی را در اختیار گیرد. مدرس در تاریخ 12 مهر 1301، در جلسه 148 دوره چهارم مجلس ، نطقی علیه رضاخان ایراد كرد و یادآور شد ما قدرت داریم او را بر كنار كنیم.(14)

در دوره ششم ، مدرس ریاست سنی مجلس را عهده‌دار بود؛ ولی تحت فشار بیشتر قرار داشت . كمتر به مجلس می‌رفت و در مدرسه سپهسالار ( شهید مطهری) تدریس می‌كرد. معاندان كه دیدند فریاد حق طلبی مدرس خاموش نمی‌شود، نقشه ترور وی را طراحی كردند؛ نقشه شومی كه ناكام ماند.

و در نهایت با فرارسیدن دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال 1307 هـ . ش رضاخان تصمیم گرفت با برگزاری انتخابات فرمایشی از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیری كند.(15)

گوهر كلام

- دو بال پرواز:

ترقی و تعالی هر قوم به علم است. اسلام فرا گرفتن علم را فریضه دانسته ، اما علم به تنهایی كافی نیست . مسلمان باید به دو بال علم و تقوا مجهز باشد. انگلیسی ها علم دارند؛ اما تقوا ندارند. اگر مسلمین علم و تقوا داشته باشند ، هیچ كس بر آنها مسلط نمی شود.(16)

- رمز توسعه:

اسلام یك مدت در دنیا ترقی و توسعه پیدا كرد و همان مدتی بود كه (مسلمانان) جامع (وحدت) خودشان را حفظ كردند و بزرگان خودشان را اطاعت كردند، مواسات كردند، برادری كردند و بر اكثر دنیا در زمان كمی مسلط شدند. متاسفانه در قرون اخیر از باب این كه آن جامع (وحدت) خودشان را بزرگان و امرا خوب حفظ نكردند، ضعف بر این قوم پیدا شد.(17)

- علم:

اول كلمه‌ای  كه می شود نسبت داد به صاحب شریعت ما ، علم است ؛  زیرا پس از ذكر نام خدا اولین كلمه یا دستوری كه به پیامبر نازل شد ، كلمه " اقراء" یعنی بخوان ، بوده است. حیوانات در مذهب ما هر كدام (تعلیم دیده ) شوند ، قیمت پیدا می كنند. سگ تربیت شده دید دارد.(18)

_ اعتقاد به مساوات:

دختر مدرس بیمار شد. پزشكان گفتند باید به منطقه ای خوش آب و هوا برود . مدرس گفت : همه فرزندان این مملكت فرزندان من هستند . نمی پسندم فرزندم به ییلاق انتقال یابد و دیگران در محیط گرم و فقیر انه تهران یا نقاط دیگر در شرایط سخت باشند؛ مگر این كه برای همه آنان چنین شرایطی فراهم شود .(19)

- تعصب جاهلانه:

علم بدون تقوا خطراتش به مراتب كمتر از جهلی است كه با تعصب جاهلانه درآمیزد. اولی ابوهریره را می پرورد و دومی ابن ملجم را . جامعه را جوشنی (زرهی) باید كه در مقابل نیش زهرآگین اولی و آتش هستی سوز دومی مصون ماند. چنین جامه‌ای را تنها دست هنرمند درزی (خیاط) تاریخ می‌تواند بر اندام بشریت بدوزد؛ آن هم دستی كه از آستین داوری تاریخ نگاران لقمانی بیرون آید و با همان صبر و شكیبایی حلقه‌ها را به هم پیوند زند.(20)

_ مدرسه تاریخ:

باید تاریخ همه سرزمین‌های تاریخ دار را بازنویسی كرد. كمتر سرزمینی است كه لایه ضخیمی از گوشت و استخوان های انسانهایی نداشته باشد كه تاریخ نمی فهمیده‌اند؛ ولی قربانی تاریخ سازان خون آشام شده‌اند. (21)

ظرایفی از زندگی شهید مدرس

- كاغذ تنباكو:

مدرس غالباً نامه‌هایی را كه می نوشت ، روی كاغذ تنباكو و كاغذهایی بود كه آن روزگار، قند در آن می پیچید ند. یكی از وزیران نامه‌ای از مدرس دریافت كرده و آن را اهانت به خود دانست. روزی یكی از آشنایان مدرس یك بسته كاغذ آورد و به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستاده‌اند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایید. مدرس فرزندش را صدا كرده و گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور.

فرزند مدرس فوری بسته‌ای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر؛ كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام ، نیست. (22)

- سفارش استخدام:

روزی طلبه‌ای نزد مدرس آمد، او در نامه‌ای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم . مدرس روی یك قطعه كاغذ نوشت: آقای وزیر معارف ، حامل نامه یكی از دزدان است و قصد همكاری با شما را دارد. گردنه‌ای به وی واگذار كنید. طلبه نامه را گرفت و رفت . پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و از مدرس پرسید كه چرا در نامه، او را دزد خوانده است. مدرس گفت: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، ترا راه نمی دهند. برو و نامه را ببر. او نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا ، استخدام شدم و مدیریت یك مدرسه را هم به من داده‌اند.(23)

- حمایت مدرس از دزدان:

زمانی كه نصرت الدوله وزیر دارایی بود ، لایحه‌ای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یكصد سگ از انگلستان خریداری كند. او ضمن توضیح درباره خصوصیات سگها گفت: این سگها شناسنامه دارند؛ پدر و مادرشان معلوم است ؛ نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیت آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را می گیرند. مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم . وزیر دارایی گفت: آقا ! ما هر چه لایحه می آوریم ، شما مخالفید ، دلیل مخالفت شما چیست ؟

مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست . مگر نگفتید كه این سگها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست .

نمایندگان مجلس با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند.(24)

ترور نافرجام

دوران انتخابات دوره ششم مجلس شورای ملی فرا رسید. رضاخان كه مقام سلطنت را به دست آورده بود، می كوشید تا از تمام كشور حامیان خود را برای مجلس آینده ، تعیین كند. مردم تهران به رغم تبلیغات و فشارهای عوامل رضاشاه موفق شدند، افرادی چون شهید مدرس و ملك الشعرای بهار و برخی از افراد صالح دیگر را برای این دوره برگزینند. در جلسه اول دوره ششم مجلس كه روز نوزدهم تیرماه /1305 هـ. ش تشكیل شد، مدرس ریاست سنی مجلس را برعهده داشت. او پس از شروع كار مجلس به اعتراض نسبت به دخالت رضاخان و هوادارانش در انتخابات پرداخت و با اعتبارنامه وكیل‌های سفارشی مخالفت كرد و گفت: "در این انتخابات، هم حكومت، نظامی بوده و هم انتخاب كننده نظامی بوده است." وقتی عوامل حكومتی مشاهده كردند، فریاد حق طلبی مدرس خاموش شدنی نیست ، تصمیم گرفتند فریاد آن مرد وارسته را ، در حلقوم پاكش خاموش سازند.از این جهت ، در روز هفتم آبان 1305 هـ . ش هنگامی كه آن شهید ، طبق معمول به سوی مدرسه سپهسالار برای تدریس می رفت، وی را هدف گلوله قرار دادند. تیرها پیكر مدرس را از ناحیه كتف و بازو به شدت مجروح نمود، اما او از خطر مرگ رهایی یافت و برای معالجه مدت 64 روز در بیمارستان بستری بود.(25)

مدرس در تبعید

پس از آن كه رضاخان خود را در مقابل فریادهای مدرس ناتوان دید، تصمیم به تبعید كردن وی گرفت. مدرس در تبعیدگاه " خواف" سخت ترین شرایط  را می گذرانید؛ به سختی ناتوان گردیده و بینایی یك چشمش را از دست داده بود؛ ولی روحیه‌ای بسیار شاداب و چهره‌ای ملكوتی داشت و اغلب اوقات به رازو نیاز با خدا و مطالعه و نگارش می‌پرداخت. یكی از تبعیدیان "خواف " می‌گوید: سعی كردم تنها و آرام بروم و ببینم سید چه می كند. چون نزدیك شدم ، دیدم در گوشه باغچه نشسته ،" ختم امن یجیب " می‌خواند. با قدری دقت دریافتم در و دیوار با او همصدا شده ، آن آیه را تلاوت می كنند. صبر كردم، آقا برخاست، سلام كردم . مرا شناخت و پاسخ داد و فرمود: این مردك رضاخان به زودی خواهد رفت. آماده باشید كه مملكت را نجات دهید.(26)

در یكی از روزها كه مدرس در خواف خراسان تبعید بود، شخصی آمد تا از سوی حكومت وقت ، وضع او را بررسی كند. مدرس به وی گفت: به رضاخان بگو جایم خوب است. ترا روزی انگلیسی‌ها كنار می‌گذارند و به جایی تبعید می كنند كه بسیار دور از این سرزمین است و در آن جا از بین خواهی رفت ؛ ولی من در غربت و سرزمین بیگانه نمی‌میرم؛ و قبرم زیارتگاه مردم می‌شود .(27) و سرانجام این پیش بینی به حقیقت پیوست.

نوشیدن شهد شهادت

پس از نه سال كه مدرس در قلعه خواف زندانی بود؛ سرانجام در غروب 27 ماه مبارك رمضان سال 1356 هـ . ق مطابق با دهم آذر 1316 هـ. ش سه نفر به نامهای جهان سوزی، خلج و مستوفیان ، آیة الله سید حسن مدرس را كه از خواف به كاشمر انتقال یافته بود را به وسیله چای سمی كه به اجبار به وی خورانده بودند ، مسموم كردند. اما وقتی دیدند كه از اثر سم خبری نیست، عمامه سید را در حین نماز از سرش برداشته ، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار و مبارز را به شهادت رساندند. آرامگاه وی در شهر كاشمر، زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت می باشد.(28)

پی‌نوشت‌ها:

1- مقاله خواجه نصیر و مردم زواره ، محیط طباطبایی ، مجله یغما، سال 1335 هـ.ش.

2- طفولیت مدرس، سیدمحمد محیط طباطبایی ، مجله محیط ، شماره دوم ، سال اول.

3- فصلنامه یاد، سال پنجم ، شماره 20، ص21.

4- یكصد سال مبارزه روحانیت، ص132.

5- نطق ها و مكتوبات مدرس، ص19.

6- صحیفه امام، ج 4، ص369.

7- سده تحریم تنباكو، موسی نجفی، رسول جعفریان، ص 135.

8- مجله مجلس و پژوهش، ص 195.

9- مقاله شهید مدرس در سنگر مجلس، غلامرضاگلی زواره.

10- گلشن ابرار، گروهی از نویسندگان، ج 2، ص 564.

11- مدرس در پنج دوره تقنینیه، محمد تركمان، ج 1، ص 5.

12- دو مبارز مشروطه، رحیم رئیس نیا و عبدالحسین ناهید، صص 207-206.

13- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 1، ص203.

14- مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج 1، صص 328-327.

15- مقاله مملكت را نجات دهید، غلامرضا گلی زواره.

16- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 1، ص 205.

17- همان، ج 2، ص 291.

18- شهید مدرس ماه مجلس، ص 17.

19- همان، ص 82.

20- دو ماهنامه مجلس و پژوهش، سال دوم، شماره هفتم ، فروردین 1373.

21- همان.

22- علی مدرسی، مدرس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ص 194.

23- عبدالعلی باقی، مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، ص 203.

24- همان، ص 202.

25- بازیگران عصرطلایی، ابراهیم خواجه نوری، ص 160.

26- كاروان علم و عرفان، ج 1، ص 265.

27- روزنامه اطلاعات، شماره 14941.

28- مدرس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 2، ص 27.

                                                                                                                                               سایت تبیان

                                                                                                                                             مهری هدهدی  

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.