تبیان، دستیار زندگی

نگاهی به مجموعه داستان خط مرزی؛

حقیقتِ داستان جنگ

داستان های «خط مرزی» بیش تر از آنکه از خط جنگی پر صدا و اضطرابِ و خط مقدم بگوید، پشت مرزها و خاکریزها در جریان است. جایی پشتِ حریم های شخصی، پشت سر زندگی های فردی.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 داستان «خط مرزی»
مجموعه داستان «خط مرزی» نوشته سید حسین موسوی نیا سال گذشته از سوی انتشارات موسسه شهرستان ادب منتشر شد. مرتضی شمس‌آبادی از داستان نویسان جوان این موسسه به این مجموعه نگاهی انداخته است. یادداشت وی را در ادامه می‌خوانیم: 

خط مرزی، اولین مجموعه داستانِ سید حسین موسوی نیا است که به تازگی منتشر شده است. مجموعه ای از هفت داستان کوتاه با حال و هوای جنگ.

داستان های «خط مرزی» بیش تر از آنکه از خط جنگی  پر صدا و اضطرابِ و خط مقدم بگوید، پشت مرزها و خاکریزها در جریان است. جایی پشتِ حریم های شخصی، پشت سر زندگی های فردی و جایی لابه لای آن چه نمی خواهیم دیگران بدانند. و این ها دقیقا همان چیزهایی هستند که می توان انتظار داشت از ایشان داستانی بیرون بیاید. شاید طبیعت داستان خوب این است که  از درونیات و خصوصی ترین مسائل یک فرد و اجتماع شکل می گیرد. سیدحسین موسوی نیا در داستان هایش می خواهد از کلیشه های داستان جنگ فاصله بگیرد و داستان را به سمتی ببرد که حقیقتا از همان جا تعریف و آغاز می شود، از زندگی شخصیت های داستان، حتی اگر مشابه داستان اش را خوانده و دیده باشیم؛ مانند داستان گل یخ که نمونه اش را نویسندگان دیگر هم قلم زده اند.

راستش را اگر بخواهیم، داستان جنگ اصلا باید اینگونه باشد. رزمنده‌ها که جدای از زندگیِ شخصی و فردی و جمعی شان نیستند. آرمان پردازی و اسطوره‌سازی دیگر نه جذابیتی دارد و نه مخاطب را همراه میکند. متاسفانه غالب آثار ما در حوزه جنگ از مخاطب فاصله دارند. نگاهی به زندگی نامهها و داستانهای شهدا بیندازید. چقدر اسطوره ای و دور از امروزِ من و شما هستند. چقدر از دسترس دورند که دست آویز شوند برای هدایت و هم نشینی. جنگ اگر رزمنده ای دارد برای نمونه شدن و اگر داستانی دارد برای بازگو شدن، باید از یک قدم قبل تر، جایی میانِ صبحانه خوردنِ عادیِ آن رزمنده و یا ترسهای همیشگی‌اش که از کودکی داشته، یا مشکلات و معضلاتی که با آن مواجه است و هیچ ربطی به جنگ ندارد شروع شود و بعد پا به خاکریزهای جبهه بگذارد. اگر بخواهیم داستان نویس باشیم و داستانمان را بخوانند و بخواهند، داستان جنگ یعنی همین.

از میان داستانهای این مجموعه، داستان خط مرزی که هم نامِ خود کتاب است، از همه بیشتر توانسته یک قدم به عقب بردارد، به زندگی واقعیِ شخصیت داستانش نزدیک شود و بعد شروع کند به قصه گفتن و بیش از شش داستان دیگر می توان به عنوان ثمره تلاش نویسنده به آن نگریست.  داستان نوجوانی که در حوالی بلوغ، با دوستانش به جبهه آمده، مجروح شدنِ رزمنده ها را دیده و ترس از گرفتنِ یکی از پاهایش در دست، با ترس از بلوغ و رسیدن به سنِ تکلیف همراه شده و حالا دو دل مانده میان رفتن و ماندن. رفتن به عملیات به همراه دوستانش، یا ماندن و کار دیگری کردن. رفتن و پذیرفتن این واقعیت که  من به سن  بلوغ رسیدم یا ماندن در چادر و ترسیدن از آنچه پیش خواهد آمد.

داستان دیگری که پسندیدم روزی روزگاری پدر بود. وقتی داستان را بخوانید متوجه خواهید شد چقدر عنوان داستانش سنگین، تلخ و دردناک است. این داستان هم مانند خط مرزی روایتی از یک نوجوان است که پدرش روزگاری در آغوش موجِ بمب های گاه و بی گاه جنگ افتاده و دیگر بیرون نیامده. پسری که مثل و مانندش در زندگی امروز خود ما کم نیست و چه می فهمیم از ناگفته ها و دردها و دلتنگی های این رزمنده های گم نام. داستان جنگ نیاز نیست پشت سنگرهای دوست و دشمن جان بگیرد. رزمنده ها تنها همان هایی نیستند که تفنگ به دست گرفتند و به سمت دشمن شلیک کردند و شهید شدند. داستان جنگ، داستانِ اشک های پسری است که پدرش موجی است. رزمنده همین پسر است که می جنگد، شهید می شود، زنده می شود و می بیند پدرش را هنوز موجها محاصره کرده اند و هم کلاسی هایش هنوز در نادانی شان غوطه ورند. راستش را بخواهید، حقیقتا داستان جنگ یعنی این.
منبع: ایسنا