گزارشگر و مجری محبوب از میان مان رفت
خداحافظ آقای شفیع خاطره ساز
بهرام شفیع هم رفت؛ مجری و گزارشگری که صدایش خاطره مشترک چند نسل است.
حدود یک ماه پیش شایعه شد بهرام شفیع اجرای «ورزش و مردم» را کنار گذاشته اما پسرش امیر اقبال آن را تکذیب کرد. او قصد رفتن نداشت و سعی میکرد با انرژی این برنامه قدیمی را اجرا کند. با این حال اجل مهلت نداد و بهرام شفیع بعد از 34 سال و ثبت یک رکورد منحصربفرد از آن جدا شد.
«ورزش و مردم» و صدای شفیع خاطره مشترک نسل دهه شصت است؛ نسلی که سهم او از تماشای ورزش محدود به همین برنامه میشد.یک شنبه شبها مخاطب میلیونی پای «ورزش و مردم» می نشست تا خلاصه مسابقات فوتبال و دیگر ورزشها را تماشا کند بلکه ذرهای از عطش او کاهش یابد. نسل جدید نمیتواند تصور کند که یک برنامه تلویزیونی چه قیمت و بهایی داشت؛ آن زمان نه نود بود نه فوتبال برتر. و نه کانالهای تلگرامی و سایتهای اینترنتی که در کسری از ثانیه خبر و تصویر مسابقات مختلف را به دست مخاطب میرسانند.
در دهه شصت باید یک هفته منتظر میماندی تا «ورزش و مردم» شروع شود؛ بهرام شفیعی کمی خوش و بش کند و با آب و تاب از رویدادهای مهم بگوید. او را دوست داشتیم نه فقط بخاطر بسته کامل ورزشی که هر هفته برایمان به ارمغان میآورد بلکه کاریزمای او با لذت تماشای بریده مسابقات فوتبال و انواع و اقسام ورزش عجین شده بود.
صدای گرم و چهره مهربان و جدیاش از او یک سلبرتی تمام عیار ساخته بود. سر صبر حرف میزد و کلمات را شمرده به زبان میآورد. این حجم از آرامش در تضاد با هیجان فوتبال است اما همین جزئیات رفتاری، شخصیت حرفهای بهرام شفیع را شکل میداد و محبوب میکرد.
رد همین مشخصه در گزارشهای او وجود داشت؛ نمیخواست مثل دیگران باشد و «شمردگی» را چاشنی گزارشهایش میکرد. صدای مردانه شفیع به خودی خود هیجان و استرس تماشای مسابقات فوتبال را بالا میبرد و نیاز نبود «بیهوده» گزارشهایش را غلیظ کند. «می ریم که داشته باشیم»... این جمله معروف اوست، پیش از هر مسابقه.
او دیروز رفت اما خاطراتی که ساخته در حافظه فوتبال دوستان باقی است؛ «سوکراتس» را یادتان هست با چه تاکیدی تلفظ میکرد؟ چطور از اشتیاق برزیل برای حمله میگفت؟ هر آن چه میگفت را با دل و جان میپذیرفتیم چون بهرام شفیع در روزگار یکه تازی «کیهان ورزشی» و دورانی که این همه کارشناس دور و برمان نبود، حکم دانشنامه مرجع داشت. به دقت به حرفهایش گوش میکردیم و بعد از مسابقات برای به رخ کشیدن دانشمان از تحلیل های فنی او عاریت میگرفتیم ... عاشقش بودیم چون تصویر و صدایش میگفت لحظه خوش نشینی با فوتبال فرا رسیده: جام جهانی، جام ملتها، لیگ آزادگان ... به توصیهاش گوش میدادیم و صدای «گیرنده» را پایین میآوردیم تا مبادا در تابستان داغ جام جهانی 94 همسایهها اذیت شوند...
بهرام شفیع رفت تا بخشی از خاطرات دهه شصت بار دیگر زنده شود؛ روزگاری که دوره قناعت بود و همدلی. روزگاری که تصاویر سیاه و سفید لذت بخش تر از فوتبال هزار رنگ این روزها بود. «امید» داشتیم و «اعتماد»؛ حالا هم داریم اما آغشته با بیم و کمی بی اعتمادی!
بهرام شفیع رفت و حالا چیزی نمانده جز ورق زدن خاطرات خاک خورده و بیان دریغ و افسوس به خاطر از دست دادن این مجری و گزارشگر... او را دوست داریم به خاطر برنامهسازی، خاطره سازی و نزدیک به چهار دهه فعالیت مستمر حرفهای. کاش در چند سال اخیر «ورزش و مردم» همگام با تغییر ذائقه مخاطب پیش میآمد ؛ کاش ... روحت شاد بهرام شفیع.
«ورزش و مردم» و صدای شفیع خاطره مشترک نسل دهه شصت است؛ نسلی که سهم او از تماشای ورزش محدود به همین برنامه میشد.یک شنبه شبها مخاطب میلیونی پای «ورزش و مردم» می نشست تا خلاصه مسابقات فوتبال و دیگر ورزشها را تماشا کند بلکه ذرهای از عطش او کاهش یابد. نسل جدید نمیتواند تصور کند که یک برنامه تلویزیونی چه قیمت و بهایی داشت؛ آن زمان نه نود بود نه فوتبال برتر. و نه کانالهای تلگرامی و سایتهای اینترنتی که در کسری از ثانیه خبر و تصویر مسابقات مختلف را به دست مخاطب میرسانند.
در دهه شصت باید یک هفته منتظر میماندی تا «ورزش و مردم» شروع شود؛ بهرام شفیعی کمی خوش و بش کند و با آب و تاب از رویدادهای مهم بگوید. او را دوست داشتیم نه فقط بخاطر بسته کامل ورزشی که هر هفته برایمان به ارمغان میآورد بلکه کاریزمای او با لذت تماشای بریده مسابقات فوتبال و انواع و اقسام ورزش عجین شده بود.
صدای گرم و چهره مهربان و جدیاش از او یک سلبرتی تمام عیار ساخته بود. سر صبر حرف میزد و کلمات را شمرده به زبان میآورد. این حجم از آرامش در تضاد با هیجان فوتبال است اما همین جزئیات رفتاری، شخصیت حرفهای بهرام شفیع را شکل میداد و محبوب میکرد.
رد همین مشخصه در گزارشهای او وجود داشت؛ نمیخواست مثل دیگران باشد و «شمردگی» را چاشنی گزارشهایش میکرد. صدای مردانه شفیع به خودی خود هیجان و استرس تماشای مسابقات فوتبال را بالا میبرد و نیاز نبود «بیهوده» گزارشهایش را غلیظ کند. «می ریم که داشته باشیم»... این جمله معروف اوست، پیش از هر مسابقه.
او دیروز رفت اما خاطراتی که ساخته در حافظه فوتبال دوستان باقی است؛ «سوکراتس» را یادتان هست با چه تاکیدی تلفظ میکرد؟ چطور از اشتیاق برزیل برای حمله میگفت؟ هر آن چه میگفت را با دل و جان میپذیرفتیم چون بهرام شفیع در روزگار یکه تازی «کیهان ورزشی» و دورانی که این همه کارشناس دور و برمان نبود، حکم دانشنامه مرجع داشت. به دقت به حرفهایش گوش میکردیم و بعد از مسابقات برای به رخ کشیدن دانشمان از تحلیل های فنی او عاریت میگرفتیم ... عاشقش بودیم چون تصویر و صدایش میگفت لحظه خوش نشینی با فوتبال فرا رسیده: جام جهانی، جام ملتها، لیگ آزادگان ... به توصیهاش گوش میدادیم و صدای «گیرنده» را پایین میآوردیم تا مبادا در تابستان داغ جام جهانی 94 همسایهها اذیت شوند...
بهرام شفیع رفت تا بخشی از خاطرات دهه شصت بار دیگر زنده شود؛ روزگاری که دوره قناعت بود و همدلی. روزگاری که تصاویر سیاه و سفید لذت بخش تر از فوتبال هزار رنگ این روزها بود. «امید» داشتیم و «اعتماد»؛ حالا هم داریم اما آغشته با بیم و کمی بی اعتمادی!
بهرام شفیع رفت و حالا چیزی نمانده جز ورق زدن خاطرات خاک خورده و بیان دریغ و افسوس به خاطر از دست دادن این مجری و گزارشگر... او را دوست داریم به خاطر برنامهسازی، خاطره سازی و نزدیک به چهار دهه فعالیت مستمر حرفهای. کاش در چند سال اخیر «ورزش و مردم» همگام با تغییر ذائقه مخاطب پیش میآمد ؛ کاش ... روحت شاد بهرام شفیع.