ده مژده كه از عالم بالا خبر آمد كز جیب افق كوكب اقبال برآمد ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1386/06/06
مژده ده
ده مژده كه از عالم بالا خبر آمد | كز جیب افق كوكب اقبال برآمد |
شب بار سفر بست و همایون سحر آمد | نازل ز سماء آیه فتح و ظفر آمد |
بر منتظرین مژده بده منتظر آمد | از مهد بقا مهدى ثانى عشر آمد |
كو حجت حق حامى دین ماء معین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
امشب ز كَرَم حق گُهرى داد به نرجس | وز برج ولایت قمرى داد به نرجس |
در قدر و شرف تاج سرى داد به نرجس | از صلب حسن برگ و بَرى داد به نرجس |
خوش باش كه حق بال و پرى داد به نرجس | برخیز كه زیبا پسرى داد به نرجس |
كز شرم رخش شمس و قمر خانه نشین است | چون خُلد برین از قدمش روى زمین است |
تا جلوه نما دلبر جانانه ما شد | آكنده دل از نعره مستانه ما شد |
تا نور رخش رونق كاشانه ما شد | دیوانه مهدى دل دیوانه ما شد |
كو فخر بشر حامى قرآن مبین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
او آمده از پادشهان تاج بگیرد | تاج از سر كیخسرو و لیلاج بگیرد |
با تیر دل خصم خود آماج بگیرد | با عدل و عدالت ره تاراج بگیرد |
قنداقه او جاى به معراج بگیرد | دست من دلخسته محتاج بگیرد |
كو خلق جهان را به خدا یار و معین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
در پانزده ماه گرانمایه شعبان | آمد به جهان جان جهان خسرو خوبان |
شد ماه ز انوار رخش سر به گریبان | وز مقدم او نعمت حق گشت فراوان |
شاهى كه خدا حجت خود خوانده به قرآن | از دامن نرجس شده چون ماه نمایان |
خشنود دل فاطمه در خلد برین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
او آمده از بهر نجات بشریّت | از ورطه كبر و حسد و بخل و منیّت |
یكسان بكند مشربه شاه و رعیّت | نابود كند منكر حكم احدیّت |
پاینده كند پرچم سرخ علوییّت | جاوید شود دین خدا تا ابدیّت |
كو مظهر فتح و ظفر و نهضت دین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
عالم ز قیامش به خدا قایمه گیرد | با آمدنش ظلم و ستم خاتمه گیرد |
از راه كَرَم آید و دست همه گیرد | وز نهضت او رحمت حق واسعه گیرد |
اَكناف جهان ز آمدنش همهمه گیرد | او آمده تا داد دل فاطمه گیرد |
كو زاده زهرا پسر حبل متین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
اى یوسف زهرا پسر شاه ولایت | اى آن كه ز موى تو كند شام حكایت |
بر ما نظرى كن ز ره لطف و عنایت | تو شاه شهانى و شهانند گدایت |
«ژولیده» زند صبح و مسا دم ز ولایت | تو جان جهانى و جهانى به فدایت |
باز آى كه دل با غم و اندوه قرین است | چون خلد برین از قدمش روى زمین است |
" ژولیده نیشابورى"