همسران شهدا همسنگران آنها در جهاد در راه خدا هستند
حمید رضا اسداللهی ۲۵ روز بعد از حضور در جبهه مقاومت به شهادت رسید. روز شهادتش با سالروز عقد و روز بازگشت پیکرش به میهن با سالروز ثبت ازدواجش مصادف شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/07/15 ساعت 11:13
حمید رضا اسداللهی ۲۵ روز بعد از حضور در جبهه مقاومت به شهادت رسید. روز شهادتش با سالروز عقد و روز بازگشت پیکرش به میهن با سالروز ثبت ازدواجش مصادف شد. همسرش ۷ سال بعد از زندگی مشترک با ۷ گل رز به استقبال پیکرش رفت. خانم حمیده غلامزاده میگویدکه وظیفه دینی و انقلابی اش همراهی با همسر در این راه بود زیرا ایمان داشت که همسرش مسیردرستی را انتخاب کرده است. همکلامی ما با این همسر شهید مدافع حرم را میخوانید:
فصل آشنائی شما و شهید حمید رضا اسداللهی چطور رقم خورد؟
آشنایی ما از طریق یک دوست حمیدآقا بود که با ما نسبت فامیلی داشت شروع شد، از مراسم خواستگاری تا عقد هم یک هفته بیشتر طول نکشید، شب یلدای سال ۸۷ عقد کردیم، دو روز بعد در دفترخانه ازدواج ثبت کردیم، اینکه تاکید میکنم شب یلدا عقد کردیم برای این است که خبر شهادت همسرم را هم شب یلدا آوردند و پیکرش هم دو روز بعد یعنی در سالروز ثبت ازدواج دیدم. همسرم در زمان ازدواج دانشجوی کاردانی مدیریت امداد سوانح بود و در زمان شهادت دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی بودند، من هم علوم قرآن و حدیث خواندم، ابتدا در وزارت بهداشت مشغول بکار شد، سپس به یک مرکز مطالعات راهبردی رفت. اردیبهشت ۸۸ به مکه رفتیم و بعد از آن خانهای گرفتیم و زندگی مشترک را شروع کردیم، زندگی خوبی داشتیم و دقیقا ۷ سال طول کشید. روزی که برای دیدن پیکر همسرم همراه بچهها به معراج شهدا رفتم برایش دسته گل بزرگی با ۷ شاخه گل رز به نیت ۷ سال زندگی شیرینی که باهم داشتیم، خریدم. در خانه ما کمتر کسی برای شهید از فعل گذشته استفاده میکند، حاج حمید در این خانه زنده است.
از ویژگیها و شاخصه های شهید بگویید. با توجه به اینکه از قبل با هم آشنا نبودبد، در مسائل و موضوعات مختلف چقدر اشتراک نظر داشتید؟
در صحبتهایی که در مراسم خواستگاری داشتیم روی همه موارد توافق داشتیم و موردی که در آن اختلاف نظر داشته باشیم، وجود نداشت، حرفهای ایشان، حرف من هم بود، علاوه بر موضوعات فردی، اخلاقی و خانوادگی، مسائل سیاسی و دینی هم مطرح شد، مثلا در باره ولایت فقیه، مسائل فرهنگی حتی جهاد و شرایط کشور خدا مطرح شد. یکی از ویژگیهای بارز حمیدآقا اعتقاد عمیق و قلبی به ولایت فقیه بود و این از مشترکات فکری ما بود، حتی در وصیت نامه اش خطاب به پسرمان هم بر پیروی از ولی فقیه تاکیدکرده است.
چطور شد موضوع حضور در جبهه مقاومت و اعزام به سوریه پیش آمد، با شما و دیگر اعضای خانوادگی مشورت کرده بود؟
از همان ابتدا که جنگ در سوریه شروع شده بود خیلی دوست داشت برود، پیگیری هم کرد، ولی به واسطه شرایطی که بود امکان پذیر نشد، اما خودش را بیش از پیش آماده میکرد، به زبان عربی مسلط بود، اما رفت عربی با لهجه سوری را هم یاد گرفت تا اگر اعزام شد بتواند تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
شما مخالفتی با رفتن ایشان نداشتید؟
نه، الحمدالله مخالفت نداشتم چون این یک موضوع اعتقادی است نه احساسی، اگر ایشان یا من بر مبنای احساس تصمیم میگرفتیم نه ایشان برای اعزام به سوریه تصمیم میگرفت و نه من موافقت میکردم، اما موضوع وقتی اعتقادی باشد، سخن از جهاد دراه خدا باشد، مسیر یک مسیر درستی است اصلا سبک زندگی بر اساس اعتقاد دینی با سایر سبکها متفاوت است، الحمدالله ما این نوع سبک زندگی را به برکت وجودحمید آقا داشتیم که در آن سخن از جهاد و شهادت بود، سخن از زندگی جهادی بود و اینها خیلی کمک میکرد که وقتی میخواست مسیر درست را برود من مانع نشوم. وقتی ایمان دارم به همسرم و ایمان دارم به مسیردرستی که انتخاب کرده است، به خودم اجازه نمیدهم مانع او شوم. اما اگر فقط احساسات مطرح باشد بلی همه میدانیم که این راه شهادت دارد، جانبازی دارد، اسارت داردو اینکه ما ۴ تا بچه داشتیم و بچه چهارم ما تازه متولد شده بود، باید مخالفت میکردم، خیلی راحت هم میتوانستم توجیه کنم، اما نوع نگاه ما به زندگی اینگونه نبوده و نیست. بالاخره خانمها هم میتوانند نقشی در جهاد داشته باشند، آنها میتوانند همسنگران همسرشان در جهاد باشند، نوع نگاه همسران شهیدان اینگونه است، اما طبیعی است که دلتنگی سراغ ما هم میآید، بچهها بهانه میگیرند، اما خداوند صبر هم میدهد و خود شهید هم کمک میکند تا بتوانیم تحمل کنیم.
اشاره کردید که میتوانستید مخالفت کنید وخیلی راحت این مخالفت را هم توجیه کنید، مثل اینکه میگویند این جنگ که درمرزهای کشورما نیست! این همه هستند میروند فعلا نوبت ما نیست! شما چه توجیه ایی برای چرایی رفتنش داشتید؟
این شبهات پاسخهای زیادی دارد، اصلا بحث، بحث سوریه نیست، هدف تروریستها که فقط سوریه و عراق نبوده و نیست، حتی بحث منحصر به حریم اهل بیت (ع) هم نیست، هدف اصلی آنها زدن دین اسلام است بعد مصداق امروز آن که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی است، لذا مقابله با تروریستها و داعشیها، جهاد برای حفظ اسلام و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی استو این مسئولیتی است که به عهده همه است. من دیدم که همسرم به واسطه شرایطی که دارد میتواند موثر باشد و حریم انقلاب اسلامی حریمی نیست که بتوان راحت از کنارش گذشت لذا وظیفه دینی و انقلابی من همراهی با ایشان بود. ایشان در وصیت نامه خودش هم نوشته است که به من میگویند که چرا شما زن و بچه را میگذارید و میروید برای جنگ، شما زن و بچه کوچک دارید، هستند اشخاص دیگر که بروند و ایشان خطاب به امام زمان (عج) میگویند ما هر چه داریم از شما داریم، مردم زمانی باید بترسند که ما از شما جدا شویم، زندگی ما از ابتدا در پادگان امام زمان (عج) شکل گرفته است و ما معتقد به فرماندهی امام زمان (عج) هستیم و حالا یک نفر از این سربازان امام زمان (عج) عزم جهاد میکند و میخواهد برود اتفاقی نمیافتد، چون فرمانده اصلی بالای سرهمه هست، بالای سر سربازهای دیگر هست، واقعا هم همین طور است، ما معتقد هستیم که همه سربازان امام زمان (عج) هستیم، سعی میکنیم برای سربازی ایشان آماده باشیم و تا ایشان هست تا حضرت "اقا" هستند انشالله مشکلی پیش نخواهد آمد، نه برای زن و بچه شهید اسداللهی، نه برای هیچ کدام از خانوادههای شهدای مدافع حرم.
برخی خانوادههای شهدا از برخی حرفهایی که در خصوص عزیزانشان زده میشود گله دارند، شما هم این حرفها شنیدید؟ چه پاسخی میدهید؟
من هم اعتقاد دارم که این مسیر خیلی سخت است، تازه در شروع راه هستم، این را قبول دارم، شایدخیلیها با شنیدن یا خواندن حرف هایم فکر کنند که من هنوز نفهمیدم چی اتفاقی افتاده است و دارم اینقدر سفت و سخت صحبت میکنم، ولی به یک چیز معتقد هستم و آن اینکه من اگر تا همینجا هم آمدم لطف خدا بود، من با خدا معامله کردم و از خدا خواستم کمکم کند، پس نباید به واسطه حرف اطرافیانی که در این جایگاه نیستند و حقیقت را نمیدانند وحرف دل مرا نمیفهمند، بخواهم تحت تاثیر قرار بگیرم، به نظر من همه همسران شهداء و خانواده شهداء پشت گرم به خداوند و اهل بیت (ع) و شهیدان هستند و، چون با خدا معامله کردهایم از خدا میخواهیم که ثبات قدم هم به ما عنایت فرماید، کاری به حرف اطرافیان نداشته باشیم، مسیر خودمان را برویم. بعضیها میگویند که همسران شما بخاطر پول رفتند خوب میگوییم ما این پول را به شما میدهیم آیا حاضر هستید این مسیر را انتخاب کنید. ما به خداوند توکل میکنیم، انشالله ما را هدایت میکند و خود شهداء به ما آرامش میدهند تا بتوانیم در از آزمون الهی سربلند بیرون بیاییم.
گویا فاصله اعزام تا شهادت همسرتان خیلی طولانی نشد؟
بله-سوم آذر ۹۲ اعزام شدند، ۲۵ روز بعد هم به شهادت رسیدند.
دو یادگار از شهید دارید دوست دارید چگونه تربیت شوند؟
شاید جالب باشد که بگویم اسم احمد را حضرت "آقا" برای فرزند دوم ما انتحاب کرد، به این صورت که از طریق یکی از دوستان از "آقا" خواستیم با توجه به نام پدر و مادر اسمی برای فرزندمان انتخاب کنند و ایشان نام احمد را پیشنهاد دادند. هر دو فرزندم یادگاران همسری هستند که بسیار روی تربیت دینی و انقلابی فرزندان تاکید داشت، سعی میکنم و تمام رسالتم را در این میبینم که آنها طوری تربیت شوند که پدرشان میخواست و امام زمان ما راضی است و رسالت بزرگترم این است که انشالله بتوانم آنچه را شهید اسداللهی به آنها اعتقاد داشت و با آن زندگی کرد را برای همه کسانی که فکر میکنم به آن نیاز دارند بیان کنم.
در پایان اگر نکتهای مورد نظر شما است بفرمایید؟
شهادت همسرم با سالروزعقدمان همزمان بودو بازگشت پیکرش به ایران با سالروزثبت ازدواج ما مصادف شد، اینها برای من نشانههای خوبی بود، در معراج شهدا کنار پیکرش عهد بستم تا آنطور که مورد رضایت ایشان است زندگی کنم و فرزندانمان تربیت شوند و به آنچه در ۷ سال زندگی مشترکمان یاد گرفتم عمل کنم، خداوند انشالله عاقبت امور ما ختم به خیر کند.
منبع:جوان آنلاین