دلنوشتههایی که تاریخ میسازند
پیکر شهید بلباسی هنوز هم بازنگشته است، اما همسر شهید متنی را نوشت که در تاریخ ماندگار میشود. ماندگاری از جنس حرکتی است که شهدای مدافع حرم در زمانه سخت و نامرد ما انجام دادند. آنها و خانوادههایشان که تنها دغدغه زنده ماندن به هر قیمتی را نداشتند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1397/07/14 ساعت 10:05
چند وقت پیش که صفحات مربوط به شهدای مدافع حرم در شبکههای اجتماعی را مرور میکردم، به متن جالبی برخوردم. مادر یکی از شهدای مدافع حرم چنان درددل زیبایی با فرزندش کرده بود که چیزی از یک متن ادبی تمامعیار کم نداشت. شاید خیلی از ما شنیده باشیم که فلان شخصیت سیاسی یا هنری قصد دارد مطالب اینستاگرامیاش را کتاب کند. نان شهرتش را بخورد و درآمدی هم کسب کند. حالا سؤال اینجاست که آیا توجه به دلنوشته یک مادر شهید ارزشش را ندارد که ولو به قدر چند ثانیه دل بدهیم و آن را مرور کنیم؟ آنچه دلنوشته این مادر شهید را زیبا کرد، دردی است که در قلب مادرانهاش سنگینی میکند. جمیع چنین دلنوشتههایی روزگاری نهچندان دور میتواند روایتگر بخشی از تاریخ حماسی کشورمان باشد. مقطعی که طی آن عدهای مرد، مردانه بار سفر بستند تا از کشور و اعتقاداتشان کیلومترها دورتر دفاع کنند.
فریاد میخواهم
«پسرم، علی قشنگم! از تو چه پنهان تقریبا سه سالیست حالم خوش نیست. دست و دلم به زندگی نمیرود. زندگی که تو در هیچ کدام از فصلهای تقویمش نیستی به درد تماشا نمیخورد. کاش میشد تمامش را در بقچهای بپیچم و به فروشنده دورهگردی بدهم و به جایش کمی فریاد بگیرم. خیلی وقت است که صدایم در گلو دق کرده. فریاد بلند میخواهم. از ته دل که با آن تو را در کوچه پسکوچههای شهر جار بزنم... شاید که برگردی...»
این جملات درددل مادر شهید علی آقا عبدالهی است که در صفحه اینستاگرامی خود منتشر کرده است. شهید مدافع حرمی که اواخر آذرماه ۱۳۹۴ داوطلبانه به سوریه اعزام و چند روز بعد نیز مفقود میشود. حالا سه سالی است که از سرنوشت علیآقا اطلاعاتی در دست نیست. تابستان ۹۵ که به دیدار خانواده شهید رفتیم، مادر شهید همچنان منتظر بازگشت دردانهاش بود. دو سال از آن زمان گذشته و این مادر هنوز چشم به راه است و چنین لحظات سختی انتظار را در قالب جملاتی تأثیرگذار به اشتراک میگذارد.
قدر یک لبخند
همسر شهید محمد بلباسی از دیگر شهدای مفقودالاثر مدافع حرم نیز سال گذشته وقتی خبر تفحص مقتل همسرش را شنید، اینچنین با جملاتی زیبا احساسات درونیاش را به اشتراک گذاشته بود. متنی که در فضای مجازی بسیار مورد توجه قرار گرفت: «نمیدانم خبر درست است یا شایعه، شنیدهام که قرار است مقتل تو تفحص شود، شاید نیزه شکستهها را کنار بگذارند و پیکر رنجورت از دندان گرگها را بیابند، سخت میشود تو را از گودال برگرداند عزیزم، کاش بوریا داشته باشند... خواستم بگویم محبوبه هنوز روی حرفت حرف نمیآورد، حرف آخر را تو بزن، خواستی بیایی، بیا، قدمت روی چشم، به تو حق میدهم دامن دختر رسولالله، زهرای اطهر را به خاک سرد ترجیح دهی، ولی مرد مؤمن! بچهها دلشان پدر میخواهد، کاش میشد یک توک پا میان بوریا میآمدی و باز میرفتی، قدر یک نگاه، قدر یک لبخند.»
پیکر شهید بلباسی هنوز هم بازنگشته است، اما همسر شهید متنی را نوشت که در تاریخ ماندگار میشود. ماندگاری از جنس حرکتی است که شهدای مدافع حرم در زمانه سخت و نامرد ما انجام دادند. آنها و خانوادههایشان که تنها دغدغه زنده ماندن به هر قیمتی را نداشتند. آنها از خود گذشتند تا نشان دهند که انسانیت (همان گوهری که ایثار و از خودگذشتی جلایش میدهد) هنوز هم مصداق عملی دارد. همین حرکتهای انسانگونه است که تاریخ را طور دیگری مینویسد. وگرنه که زمین قرنهاست که در مدار خودشیفتگی میچرخد.
جانان من
«و تنها تسکین من، همین قلم و آلبوم عکسهایی است که خاطراتمان را دوره میکنم و شیرینی تک تک لحظاتش را میچشم...
امروز که تو به دنیا آمدی، خداوند به من همسفری بهشتی را تقدیم کرد... چه خوش روزهایی بود، لحظاتی که کنار هم، کادوی کوچکمان را باز میکردیم و کاممان را به این مناسبت شیرین... و حالا امسال نمیدانم چه کنم در نبودت... با دلی پر پر شده به سراغت میآیم، کنار مزارت مینشینم، به جای اینکه دستهای گرمت را بفشارم، دست روی مزار سردت میگذارم.
به جای نگاه در چشمان پر مهرت به عکس حک شده روی مزارت نگاه میکنم و میگویم، جانان من تولدت مبارک... همسرم این نبودنت آخر من را از پا درمیآورد.»
بخشی از دلنوشته همسر شهید مدافع حرم حسین مشتاقى
منبع: روزنامه جوان