تبیان، دستیار زندگی

چای

مامان مهربانم هر وقت از سر کار می آید، قبل از این که حتی چادرش را بردارد می رود سراغ سماور. دستش را می گذارد روی شکم سرد آن و یک آه کوتاه می کشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
چای
آن وقت، در سماور را برمی دارد و یک پارچ آب توی شکم آن سرازیر می کن، بعد آن را روشن می کند و منتظر می ماند تا صدای قلقلش خنه را پر کند.

من هر روز همه این ها را از بین در نیمه باز اتاقم می بینم، و دلم می خواهد یک بار وقتی مامان مهربانم از سرکار می آید اول از همه بیاید سراغ من و به جای آن که دستش را بگذارد روی شکم سرد سماور، روی سر تیغ تیغی من بگذارد. آن وقت من با موهای تازه در آمده ام کف دستش را قلقلک بدهم تا او از ته دل بخندد.

تازگی ها وقتی از مدرسه به خانه می رسم، قبل از این که حتی کوله پشتی ام را از شانه هایم بردارم، می روم سراغ سماور. شکم گنده اش را پر از آب می کنم و می گویم:

بجنب، الان مامان از راه می رسد.

سماور، چراغ قرمز کوچکش که روشن می شود خوش حال می شوم، انگار که راستی راستی حرفم را فهمیده. اول از توی دلش صداهای عجیب بیرون می آید، خر خر می کند، تق تق می کند. و بعد آرام آرام می کند.

حالا وقتی مامان از سرکار می آید، اصلا نمی تواند دستش را به شکم سماور بچسباند، چون سماور داغ داغ است و بخار از لوله ی قوری بیرون می آید.

مامان حتی قبل از این که چادرش را از سرش بر دارد، سرک می کشد توی اتاق من و می گوید: گل پسرم، این جایی؟

سرم را از روی دفتر بلند می کنم، می خندم و می دوم تا با کله تیغ تیغی ام، کف دستش را قلقلک بدهم.

مطالب مرتبط:
قوری و چای
روی سرم قوری دارم
بی بی گل

کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- نویسنده: بهاره نیک خواه آزاد
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.