تبیان، دستیار زندگی

گاهی به کارکرد اجتماعی موسیقی به بهانه سالگرد درگذشت فریدون فروغی؛

«یار دبستانی من» چطور به نمادی سیاسی بدل شد؟

به بهانه سالگرد درگذشت فریدون فروغی گفت‌وگویی کرده‌ایم با آروین صداقت کیش، علیرضا میرعلینقی و فواد حجازی که از «یار دبستانی من» و نسبت آن با تکانه‌های اجتماعی- سیاسی و اساسا کارکرد اجتماعی موسیقی گفته‌اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
 13 مهر 97 می‌شود 17 سال که خواننده ترانه‌های مشهوری چون «تنگنا»، «نیاز»، «زندون دل»، «آدمک»، «قوزک پا» و... در قورقورک، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین خوابیده است.

دوستداران فریدون فروغی از او بسیار گفته و نوشته‌اند و ما این بار در گفت‌وگویی با آروین صداقت‌کیش (پژوهشگر، نویسنده و منتقد موسیقى)، علیرضا میرعلینقی (روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری) و فواد حجازی (موسیقی‌دان،
«یار دبستانی من» چطور به نمادی سیاسی بدل شد؟
، تنظیم‌کننده، نوازنده سازهای بادی چوبی و رهبر ارکستر موسیقی پاپ) تمرکز کرده‌ایم بر «یار دبستانی من». ترانه‌ای که اگرچه در سال 59 خوانده شد اما با آغاز دوران اصلاحات و از سال 76 به بعد با جابه‌جایی در بستر زمان و تهی شدن از هدف اولیه تولید، به نوعی کد موزیکال در بین تجمعات دانشجویی و غیردانشجویی تبدیل و نشانی شد از کارکرد اجتماعی موسیقی.  

کارکرد اجتماعی موسیقی و حضور آن در تکانه‌های اجتماعی- سیاسی اما نکته‌ای نیست که تنها محدود به «یار دبستانی من» باشد و فقدان نسبی‌اش در روزگار ما را شاید بتوان نشانی از احساس عدم رضایت تولیدکنندگان چنین قطعاتی دانست.

از تصنیف‌های مشهور عارف تا «مرا ببوس»، «جمعه»ی فرهاد و کانون چاوش


آروین صداقت‌کیش صحبت خود را با اشاره به کارکردهای اجتماعی آثار موسیقایی آغاز کرد و گفت: اجازه دهید با بخش اعظم صحبت‌هایتان مخالفت کنم. چون این ترانه‌هایی که می‌گویید نه تعدادشان کم است و نه موضوع اصلی‌ که جایگاه اجتماعی این‌ها را مشخص می‌کند ربطی به خود موسیقی دارد. مثالی تاریخی می‌زنم که حتما می‌شناسیدش؛ اگر الان به شما بگویند محال است باور کنید که ترانه «مرا ببوس» پتانسیل تبدیل شدن به چیزی حتی نافذتر از «یار دبستانی من» را دارد و در دهه سی و چهل شمسی کارکردش به مراتب از «یار دبستانی من» تند و تیزتر و بُرَنده‌تر بوده است. آن هم به این دلیل که شایع شد شعر این ترانه را سرهنگ سیامک (از اعضای سازمان افسران حزب توده) شب قبل از اعدام، برای دخترش سروده است. در حالی که کل ماجرا دروغ است! یعنی هیچ ربطی به سرهنگ سیامک ندارد و این شعر مال او نیست و از لحاظ زمانی هم ارتباطی به یکدیگر نداشته‌اند ولی در هر حال وقتی که این کانتکست (context) یا زمینه مطرح می‌شود، دیگر کسی به بقیه ماجرا و به حقیقت تاریخی آن گوش نمی‌دهد!

صداقت‌کیش با اشاره به این که تعداد قطعات موسیقی که در پیوند با رویدادهای اجتماعی قرار دارند به هیچ عنوان کم نیست تصریح کرد: ما حداقل از دوره مشروطه، تصنیف‌های مشهور عارف را می‌شناسیم که در ماجرای پس از مشروطه هم بُردِ بسیار قوی اجتماعی- سیاسی داشته‌اند تا زمانی که رضاخان سلطنش مستقر و بعد عارف تبعید می‌شود و باقی ماجرا. در طول دوره‌های مختلف تاریخی هم تکرار آن را دیده‌ایم. مثلا در مقطع انقلاب؛ یکی، دو سال قبل از انقلاب تا یک سال، یک سال و نیم پس از انقلاب، گروه‌های مشهور ایرانی مثل کانون چاوش را داریم و آثارشان را که در همان مقطع بسیار بسیار مشهورتر از «یار دبستانی من» است که شما نام بردید. قطعاتی که تم‌هایشان بسیار تند و تیزتر است و آن هم به خاطر شرایط اجتماعی انقلاب است که نسبت به آن‌چه در دوران اصلاحات رخ می‌دهد تند و تیزتر است. در مقاطع زمانی قبل‌تر از آن نیز، بعضی خوانندگان و آهنگسازان از جمله آقای اسفندیار منفرزاده یک سر این ماجرا بودند، فرهاد مهراد سر دیگر و بعضی از ترانه‌سرایان سرِ سوم و مثلثی را تشکیل دادند و آثاری ساختند که بیش از همه در آلبوم مشهور «جمعه» شنیده شد. بعضی از این ترانه‌ها به ماجرای سیاهکل نسبت داده می‌شد و بعضی به چیزهای دیگری از همین قبیل؛ یعنی اتفاقات اجتماعی- سیاسی در دوره‌هایی که این ترانه‌ها در حال ساخته شدن بودند.

او افزود: بنابراین آن‌چه که باعث می‌شود شما احساس کنید تعداد این‌ها زیاد نیست، به خاطر کوتاه مدت بودن حافظه تاریخی جمعی ماست که بعضی از این چیزها را فراموش کرده‌ایم و به آن‌ها نمی‌پردازیم و به نوعی هم می‌شود گفت که در بعضی جاها عمدی وجود دارد که بعضی خاطرات به یاد نیایند که این را دیگر نمی‌شود کاری کرد، چون ما نیستیم که این کار را می‌کنیم!

صداقت‌کیش ادامه داد: آن‌چه به نظر من از همه مهم‌تر است زمینه است. زمینه از خود قطعه مهم‌تر است، هم از کلامش و هم از موسیقی‌اش. این که شما کلام و موسیقی را در چه زمینه‌ای مطرح می‌کنید به موفق شدن آن ترانه کمک می‌کند و خیلی وقت‌ها عناصری مثل تبلیغات هم لازم است. بعضی از ترانه‌هایی که نام بردم، نگرش‌ها، ایدئولوژی‌ها یا سازمان‌های ذی‌ربط بعدها به شکلی غیرمستقیم رویش تبلیغ کردند. اشاره کردم که «مرا ببوس» در نگاهی افسانه‌آمیز با سازمان توده مرتبط شد و درست است که حزب توده هیچ وقت اعلامیه‌ای نداد که بگوید این مال ما بوده است ولی به شکلی غیرضمنی طوری تایید نکرد که انگار دارد تایید می‌کند! و طرفدارانش در بین خودشان و در بین مردم صراحتا تایید می‌کردند، این شایعه را می‌پراکندند و قوی‌ترش می‌کردند. این لازمه چنین پدیده‌ای است، یعنی لازم است که به ترانه یک موقعیت یا معنای اجتماعی خاص و تازه داده شود.

ترانه‌ای که به شما اجازه تفسیر نمی‌دهد و ترانه‌ای که جا‌به‌جا می‌شود


صداقت کیش با اشاره به تفاوت‌های قطعه‌ای چون «ای ایران» با «یار دبستانی من»، گفت: اما ترانه‌هایی که نام بردید؛ «ای ایران» و «یار دبستانی من» از این بابت از یک جنس نیستند.

او ادامه داد: «یار دبستانی من» ترانه‌ای بود که برای یک فیلم طراحی شد و بعدا، پس از اتفاقات دهه هفتاد، یعنی با گذشت مدت زمانی نسبتا زیاد از دوره ساختش، در دوران پس از اصلاحات به یک نوع کد موزیکال در بین جمعیت‌های دانشجویی و غیردانشجویی تبدیل شد. اتفاقی که این ترانه‌ها را برمی‌کشد از نظر اجتماعی پیچیده است و تاکید می‌کنم ممکن است خیلی به خود موسیقی هم ربط نداشته باشد، حتی در بعضی مواقع خیلی به خود کلام هم ارتباط ندارد.

او افزود: از این بابت هم «ای ایران» که شما مطرح کردید، ربطی به این ماجرا ندارد. برای این که آن، تکلیفش از اول مشخص است، هم خود سازندگانش می‌گویند و ماجرایی که نقل می‌کنند یک ماجرای ملی‌گرایانه است و هم بعدها همیشه در همین بستر مطرح شده است، هیچ وقت کسی آن سرود، آن ترانه یا هر چیزی که اسمش را بگذارید را جور دیگری ندیده است. آن را جوری ندیده است که انگار مثلا یک معنی غیر از این مسئله ملی‌گرایی درش هست، یعنی خود متن آن قدر شفاف و روشن است که اجازه نمی‌دهد شما جور دیگری ببینیدش و فرصت نمی‌دهد که شما بخواهید از آن چیز دیگری دربیاورید و بگویید خیلی خب این مثلا راجع به ایران نیست، بلکه راجع به آب و هواست! این قطعه به شما اجازه نمی‌دهد که بخواهید این کار را بکنید، در حالی که بعضی از ترانه‌ها این اجازه را به شما می‌دهند و جابه‌جا می‌شوند.

او تصریح کرد: این فقط مخصوص جابه‌جایی‌های اجتماعی- سیاسی هم نیست و در طول تاریخ موسیقی معاصر به خصوص در حوزه موسیقی مردم‌پسند ترانه‌های بسیاری هست که معانی متعددی برایشان تلقی شده، داستان‌هایی برایشان درست شده و افسانه‌هایی برایشان گفته شده است و بعدها بعضی‌هایشان را حتی خود سازندگان رد کرده‌اند و با وجود این که آن‌ها رد کرده‌اند ولی مردم نپذیرفته‌اند و آن‌ها را همان جور دیده‌اند، نمونه‌هایی این چنین هم داریم که البته به بحث شما ربطی ندارد.

داستان جابه‌جا شدن «یار دبستانی من»


او در مورد چگونگی جابه‌جا شدن «یار دبستانی من» گفت: در مورد «یار دبستانی من» این جا‌به‌جایی در محدوده سن خودم می‌گنجد و من شاهدش بوده‌ام. در دهه 60 تا آن جایی که من به خاطر می‌آورم این ترانه به عنوان یک کد دانشجویی مطرح نبود. البته من در دهه 60 دانشجو نبودم و ابتدای دهه 70 وارد دانشگاه شدم ولی در هر حال بزرگ‌ترهای ما، دوستانی که یکی، دو سال بزرگ‌تر و در آن دهه دانشجو بودند هم چنین چیزی را در خاطر ندارند. با این قید که من روی این ترانه خاص هم کار نکرده‌ام و ممکن است ریزه‌کاری‌هایی در موردش وجود داشته باشد که من الان ندانم ولی تا جایی که شخصا به یاد می‌آورم و در تاریخچه زندگی خودم می‌گنجد چنین چیزی وجود نداشت و در ابتدای دهه 70 هم نبود و از حدود سال 76، بعد از انتخاب آقای خاتمی، کارکرد پیدا کرد.

او ادامه داد: آن نسلی هم که با این روبه‌رو شد گمان نمی‌کنم که آن فیلم را به خاطر می‌آورد یا می‌دانست مربوط به یک فیلم بوده است، نمی‌دانم ولی فکر نمی‌کنم بیشترشان به خاطر می‌آوردند. بگذارید در زمینه این تغییر سرنوشت برایتان از یک شعر مثال بزنم «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، بخشی از یک غزل کلاسیک فارسی است از حافظ اما بعد از انقلاب ایران در سال 57 معنی دیگری پیدا می‌کند و اصلا جور دیگری خوانده می‌شود.  

کارکرد اجتماعی موسیقی


او در مورد کارکرد اجتماعی موسیقی و واکنش آهنگسازان و ترانه‌سرایان به آن‌چه در جامعه‌شان می‌گذرد، گفت: موسیقی همواره حائز این کارکرد اجتماعی بوده است و این گونه هم نیست که جامعه یک دفعه احساس نیاز کند و برود دنبالش یعنی اصلا به این شکل خودآگاه عمل نمی‌کند. این طور نیست که عده‌ای، در یک جایی از جامعه در مقام کنترل‌کننده نشسته باشند و با خود بگویند خب! الان آهنگ نداریم، برویم یک کاری کنیم. هنرمندان هم این گونه عمل نمی‌کنند. بلکه در یک کنش و واکنش دائمی با سیستم جامعه‌شان قرار دارند و در نتیجه آن‌چه تولید می‌کنند کم و بیش همواره به شرایط اجتماعی‌شان مربوط است.

صداقت‌کیش در مورد این اظهارنظر که می‌توان گفت در دهه‌های اخیر کارکرد اجتماعی موسیقی کم رنگ شده است و می‌توان آن را ناشی از احساس عدم امنیت هنرمندان دانست، گفت: پیش فرض این حرف شما، پیش فرضی است که بر آن آگاه نیستید. پیش فرض چیست؟! پیش فرض این است که کارکرد اجتماعی موسیقی فقط وقتی است که جامعه کم و بیش در حال اعتراض باشد. این پیش فرض شماست! به نظر شما اگر در یک دوره‌ای جامعه در سکوت و رکود باشد و موسیقی هم همان طور، آیا این بازتاب جامعه نیست یا با جامعه ارتباط ندارد؟!

او ادامه داد: می‌خواهم این را ببینید که پیش فرض‌تان چگونه فقط یک نوع از عملکرد را در راستای کارکرد اجتماعی می‌بیند. شما در واقع کنش اجتماعی- سیاسی مدنظرتان است، نه هر رابطه اجتماعی. پس وقتی کنش اجتماعی- سیاسی مدنظرتان است یکی از مسائلی که باعث کم رنگ شدن این ارتباط می‌شود همین مسئله عدم امنیتی است که در موردش صحبت می‌کنید. مسئله دوم این است که کنش اجتماعی- سیاسی خیلی وقت‌ها آن قدر پرحرارت نیست که ما را بکشاند به این سمت ببرد که کاری کنیم.

صداقت‌کیش افزود: باز هم سوالتان را دو شاخه می‌کنم. آیا منظور شما این است که چرا آهنگساز و ترانه‌سرای ما با کار خود موجب کنش اجتماعی- سیاسی مدنظر شما نمی‌شود یا با کنشی که توسط دیگران به وجود آمده است، همراه نمی‌شود؟ چون همان «یار دبستانی من» هم که مثال می‌زنید موجب کنش نیست بلکه بازیگر کنشی است که دیگران به وجود آورده‌اند.  

او در پایان گفت: به علاوه این که شما از لحاظ تاریخی هم دقیق نیستید. چرا دقیق نیستید؟! برای اینکه در مقاطع مختلف زمانی که کنش به معنای مدنظر شما وجود داشته است، موسیقی هم واکنش نشان داده است. در مقطع 88 موسیقی کار می‌کند، خیلی هم کار می‌کند و نمی‌توانید بگویید آن جا نیست. در مقطع 96 باز کار می‌کند و این‌ها بسته به ساختار آن تکانه اجتماعی است که شما از آن حرف می‌زنید. اینکه آیا آن تکانه اجتماعی در طبقه متوسط گسترش پیدا می‌کند که امکان آفرینش موسیقی دارد یا در طبقه فقیر که امکان آفرینش موسیقی به آن معنا که شما می‌گویید برای او میسر نیست یا صدایش شنیده نمی‌شود و موسیقی او ممکن است خود را به شکل چیزی عامیانه نشان دهد، چیزی مانند فحش‌واره‌ای که به شکل آهنگ خوانده می‌شوند یا چیزهایی از این قبیل. این نکته نیز مهم است که آن تکانه از نظر زمانی چقدر طول می‌کشد و مثلا یک جرقه 20 روزه است. همه این‌ها اگر بخواهیم دقیق نگاه کنیم فاکتورهای مهمی هستند و باید دیده شوند. ما این خلاء را به آن شدت که شما فکر می‌کنید نداریم و بیشتر خلا یادآوری‌اش را داریم.

شور انقلابیِ الصاقی حاصل تفسیرهای دلبخواهی


علیرضا میرعلینقی (روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری) در این مورد گفت: «یار دبستانی من» ابتدا ترانه یک فیلم بود به کارگردانی منصور تهرانی که ترانه این قطعه را هم خودش سروده بود، تهرانی هر چقدر ترانه‌سرای خوبی بود، فیلمساز بدی بود و دو، سه فیلم بد ساخت و بعد از آن ول کرد و فهمید که این کاره نیست ولی ترانه‌سرای خوبی بود و هست. این ترانه در آن زمان نه در اعتراض به وضع سیاسی موجود، بلکه در اعتراض به وضع فرهنگی بود و گونه‌ای اعتراض غیرسیاسی و صدای فریدون فروغی کاراکتر بسیار خوبی برای بیان این قبیل مسائل داشت و مورد استفاده قرار گرفت.

میرعلینقی افزود: خود فریدون فروغی هم با تمام انزوایش، مردی متعهد به مسائل اجتماعی بود و هیچ وقت تنها به مسائل شخصی‌اش فکر نمی‌کرد ولی اینکه از یک ترانه، کارکرد دیگری غیر از آن که موسیقی فیلم بوده است بگیرند تا حدودی به ذات آن ترانه برمی‌گردد و تا حدودی به ضمیر جمعی. به عنوان مثال «مرغ سحر» تا همین 10 سال پیش اساسا یک ترانه تغزلی حساب می‌شد، رویکردهای آقای شجریان در کنسرت‌های مختلف و تفسیر دلبخواهی مخاطبان او از این تصنیف که به خیال خودشان اعتراضی به وضع موجود دانستندش باعث شد که «مرغ سحر» تبدیل به تصنیفی سیاسی شود. گو اینکه محتوای شعرش هم سیاسی است؛ «ظلم ظالم، جور صیاد، آشیانم داده بر باد...» تا سال‌های سال در جایگاهی تغزلی قرار داشت نه در جایگاه یک سرود یا ترانه سیاسی؛ این است که می‌خواهم بگویم بخشی از این ماجرا را هم تفسیرهای مخاطبان است که شکل می‌دهد.

او در پایان گفت: کاراکتر، شخصیت، فردیت و منش فریدون فروغی نیز بسیار بسیار مهم است که باید جداگانه به آن پرداخت. واژه «تفسیر دلبخواهی» نیز که به کار بردم تازه از تنور دایره واژگانم بیرون آمده است و بخشی از شور انقلابیِ الصاقی، حاصل همین تفسیر دلبخواهیِ منِ مخاطب بسته به شرایط زمانی و مکانی است و بخشی از این الصاق به شخصیت سازندگان آن قطعه یا ترانه هم برمی‌گردد. 

«یار دبستانی من» فارغ از اینکه تولیدکنندگان اولیه چه قصدی داشته‌اند، راه خود را رفت


فواد حجازی (موسیقی‌دان، آهنگساز، تنظیم‌کننده، نوازنده سازهای بادی چوبی و رهبر ارکستر موسیقی پاپ) در همین مورد گفت: حال و هوای این شعر با حال و هوای الان ما شباهت بسیاری دارد؛ آن «دشت بی‌فرهنگی که تمام علف‌هایش هرز است»، البته این هم ایراد شعر است چون علف اساسا هرز است و علفِ غیر هرز نداریم! دلیل اینکه در میان دانشجویان با حال و هوای این ترانه همذات‌پنداری می‌شود این است که با مسائل اجتماعی ما هماهنگ است.  

حجازی افزود: اگر در جریان باشید این ترانه در سالی که تولید شد، در سال 1359 و به منصور تهرانی خبر دادند که باید صدای فروغی را از تیتراژ فیلمش حذف کند و جمشید جم خواندن آن را برعهده گرفت، آن چنان شنیده نشد و در سال‌های بعد بود که با صدای فریدون فروغی شنیده شد. این ترانه زمانی تولید شد که انقلاب شده بود و ما نمی‌دانیم با چه نیتی و در اعتراض به چه چیزی، تولید شد، چون آن موقع دو سال از انقلاب گذشته بود و می‌توان این طور تفسیر کرد که این کلمات بوی اعتراض به چیز دیگری را می‌داد ولی فارغ از اینکه تولیدکنندگان اولیه چه قصدی داشته‌اند، این اثر راه خود را رفت.

این آهنگساز و تنظیم‌کننده که سابقه سال‌ها فعالیت مستمر با علیرضا عصار را در کارنامه دارد، ادامه داد: تنظیم‌کننده این قطعه محمد شمس بود و ترانه‌سرا و آهنگسازش منصور تهرانی و قصد من تاکید بر این نکته است که فارغ از اینکه تولیدکنندگان اثر چه گرایشات سیاسی داشته‌اند، در سال‌های بعد مردم فارغ از گرایشات سیاسی تولیدکنندگان اولیه و صرفا به جهت هم‌آوایی این اثر با شرایط اجتماعی، در تجمعات خود از آن بهره بردند و من فکر می‌کنم مردم از گرایشات سیاسی تولیدکنندگان اولیه بی‌اطلاع بوده و هستند که اساسا صحبت کردن در موردشان هم لزومی ندارد.

حجازی تصریح کرد: پس استقبال از این ترانه به شباهت آن با وضعیت اجتماعی روز، فارغ از نیت تولیدکنندگان در سال 59 و نبود اثری بهتر از این، برمی‌گردد و مردم بی‌توجه به اینکه در ابتدا چه کسانی این قطعه را آفریده‌اند و چه عقایدی داشته‌اند از آن استفاده می‌کنند.

او ادامه داد: من مدتی است به این مسئله فکر می‌کنم. به عنوان مثال وقتی که ما قطعه «خیابان خواب‌ها» را با صدای علیرضا عصار در سال 82 منتشر کردیم، در سال 88 برخی با ساخت کلیپ‌های متعددی برای آن در فضای مجازی، اساسا به نفع خود از آن استفاده کردند. بعضی از این کلیپ‌ها تندتر و بعضی متعادل‌تر بود ولی آدم‌ها مطالباتشان را از این طریق پیگیری می‌کردند. من فکر می‌کنم در مورد «یار دبستانی من» هم مردم بی آن که به عقاید پدیدآورنده فکر کنند از آن به نفع خود استفاده می‌کنند.

انگیزه تولید هست، امنیتش نیست


حجازی در مورد اینکه آیا می‌پذیرد که فقدان چنین ترانه‌ها یا تصانیفی که بشود با آن همخوان شد و در حرکت‌های اجتماعی از آن بهره برد، قابل لمس است یا خیر هم گفت: اولا بدانید که «یار دبستانی من» سرود است، خاصیت سرود همین است. «مرغ سحر» آواز است و با اینکه اثری فاخر است که درد دل مردم را می‌گوید، مردم در تظاهرات نمی‌خوانندش ولی «یار دبستانی من» را می‌خوانند و «ای ایران، ای مرز پرگهر» را همچنین و دلیلش این است که این‌ها سرود هستند و مردم به آن‌ها دست می‌اندازند و از آن‌ها آویزان می‌شوند.

او ادامه داد: اما دلیل اینکه این‌ها دیگر تولید نمی‌شوند چیست؟! به عقیده من به این دلیل است که نسلش گذشته است، از سال 57 به بعد بود که سرودهای انقلابی شکل گرفت و مدرسه سرودهای انقلابی و هنرستان سرودهای انقلابی تشکیل شد در حالی که هنوز چیزی به نام هنرستان موسیقی وجود نداشت. همه تولیدات سال 57 به بعد به سمت سرود می‌رود. این طیف تولیدات با مسئله جنگ مواجه می‌شود که نیازمند تحریک آرمان‌گرایی در مردم است برای روانه شدن به جبهه و جنگیدن و همه این‌ها احتیاج به سرود داشت تا مردم را دور هم جمع کند. ولی الان چرا تولید نمی‌شود؟! شاید به این دلیل که مردم به سمت تفریق رفته‌اند و حوصله مصرف کردن ذهن‌شان را برای یکجانبه شدن ندارند.

منبع : خبرگزاری ایلنا