تبیان، دستیار زندگی
مضمون بـــکر
مضمون بـــکر
مضمون بـــکر
مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی کنم تا مدح توست،لب به سخن وا نمیکنم معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست مــن با پیاله دست به دریــا نمـی کنم
بهشت خاک
بهشت خاک
بهشت خاک
ايستاده‌ام در بلنداي خواستن‌ها و رسيدن‌ها، آنگاه كه چشم‌هايت، چتر مهرباني هر آهوي رميده است. از زلال جاري شمس، كاسه كاسه نور مي‌نوشم و فاصله‌هاي نرسيدن را به پاي دل، در طرفه العيني زير پا مي‌گذارم.
به پای بوس نگاهت...
به پای بوس نگاهت...
به پای بوس نگاهت...
آری ! حَرَمت، قبله دل‏های شکسته است، عالَم، با همه نگرانی‏ها و غم‏هایش، همین که دلش را به پنجره فولاد تو گره می‏زند، آرام می‏گیرد. این را بارها از کبوترهای حرمت شنیده‏ام.
هلهله فرشته ها
هلهله فرشته ها
هلهله فرشته ها
آه اي ابراهيم بزرگ ، خليل بازوانت را به چشمهاي بت زده ام بچرخان تا ناز نگاه تو طلسم خدايان كهنه را بشكند و آسمان هنوز كلمه اي است كه نگاهم را به بالا مي كشد و خداي اگر نبود ، كدام عشق را بهانه زندگي مي كرديم و آه از تنهايي كساني كه تو را نمي شناسند...
مُشک هدایت
مُشک هدایت
مُشک هدایت
ای طنین شکوهمند حدیث سلسله الذهب! وقتی چشم‏های حیران و دست‏های ملتمس تو را طلب می‏کردند، پرده از روی کنار زدی، زبان گشودی و از قلعه مستحکم لا اله الّا اللّه‏، حماسه‏ای سرودی. زنده باد خاطره قلم‏ها و مرکب‏ها، وقتی زنجیره طلایی کلام تو را مکتوب کردند!
زيارت
زيارت
زيارت
زیارت استحكام بخشیدن به باورهای تزلزل یافته است! زیارت رونق بازار حقیقت است! زیارت كسادی بازار دین فروشان است!
نقطه پرگار عشق
نقطه پرگار عشق
نقطه پرگار عشق
نقشه مشهد را که روی زمین پهن می کنیم، بهشت مقابل چشمانمان سبز می شود و هندسه معرفتی شیعه بر این اساس شکل می گیرد و مهندسی مشهد نیز هم؛ چنانکه مکه را به شناسنامه کعبه می شناسند و شکل گیری مکه نیز گرد کعبه است. اول کعبه شکل یافت و بعد مکه به وجود آمد. اول ح
مرا تا خدا ببر
مرا تا خدا ببر
مرا تا خدا ببر
آمدی تا نور بخشی زمین را و به دست هر عاشقی شاخه معرفتی بدهی دست سرگردانان تپه جست وجو را بگیری از میان امواج خروشان طوفان ضلالت عبورشان دهی. آمدی تا مهربانی را تکرار باشی، علی دیگر باشی و ابوالحسن.
رستاخیز عشق
رستاخیز عشق
رستاخیز عشق
شور آمدنت، چه رستاخیزی بر انگیخته در چهار گوشه عالم! درختان صف به صف، شکوه جاودانه آمدنت را به تماشا ایستاده‏اند و آبشارها، قد کشیده‏اند زلالی و سرفرازی نگاهت را. جاده‏ها، شوق رسیدنت را، سراسیمه دویده‏اند.
گوشه ای از معجزات ثامن الائمه
گوشه ای از معجزات ثامن الائمه
گوشه ای از معجزات ثامن الائمه
با هم افطار نموديم و بعد امام به من فرمود: شب را نزد ما مى‏مانى يا اينكه حاجت خود را مى‏گيرى و مى‏روى؟ گفتم: بروم بهتر است. حضرت دست خود را به زمين زد و يك مشت خاك برداشت و فرمود: بگير. آن را گرفتم و در جيبم قرار دادم و با تعجّب ديدم كه همه‏اش دينار است
حاجت سبز
حاجت سبز
حاجت سبز
آمدم تا برايت بگويم رازهاى بزرگ دلم را بر ضريحت دخيلى ببندم تا كنى چاره اى مشكلم را آمدم با دلى تنگ و خسته تا به پاى ضريحت بميرم يا كه اى ضامن آهو از تو حاجتم را اجابت بگيرم حاجتم سبز چون روح جنگل حاجتم پاك و ساده چو درياست حا
پنجره سبز
پنجره سبز
پنجره سبز
ماييم و دل زار و همـان پنجـره سبز! با حال گرفتار و و همان پنجـره سبز! ماييم و دلى سوخته از آتش حـسـرت با چشم گهربار و همان پنجـره سبـز! با جان لبالب ز غم و غصـه و مـاتم در حسرت
سرمه خاک تو
سرمه خاک تو
سرمه خاک تو
شـاه شـوم، مـاه شـوم، زر شوم در حـرمـت بـاز كـبوتر شـوم اى مـلك الـحاج! كـجا مي روى؟ پشـت بـه اين قبله چرا مى روى؟ سـعى در ايـن مروه صفا مى دهد خـاك بـهشت اسـت، شفا مى دهد سـ