تبیان، دستیار زندگی

مرور آغاز جنگ از دریچه نگاه یک نظامی کهنه‌کار

مرور برخی سطرهای کتاب «شب‌های بی‌مهتاب» خاطرات اسیر آزادشده ایرانی، سرهنگ شهاب‌الدین شهبازی پاسخ بعضی پرسش‌های ما را درباره جنگ تحمیلی ارائه می‌دهد. محسن کاظمی، دبیر انجمن تاریخ شفاهی ایران با نگاهی موشکافانه سراغ روایت تاریخ جنگ از دریچه نگاه افسر سابق دوره پهلوی رفته که در جنگ با انگیزه وطن‌خواهی در مقابل دشمنان ایران ایستادگی کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جبهه

روزهایی در سرزمین ما رقم خورد که اکنون در میان سطر سطر کتاب‌ها، اسناد و عکس‌های به جامانده تا اندازه‌ای قابل درک است. روزهایی با مردانی تکرار نشدنی. آنهایی که رفتند تا وطن با همه تمامیتش سربلند باقی بماند.

آن‌روزها که دریادلان این دیار با نثار تن خود به حفاظت از مرزهای ایران همت گماشتند، بسیاری از جوانان و نوجوانان امروز نبودند تا آنها را لمس کنند. اکنون برای پاسداشت یاد آنها باید تاریخ را ورق زد تا از میان همه آنچه که از آنها به جامانده واقعیت آن جنگ خانمان برانداز را مرور کرد. این شوق دانستن و همپا شدن با رزمندگانی که برای وطن حماسه آفریدند پس از آمدن پیکر شهدای غواص بیش از بیش در میان جامعه نمود پیدا کرد. پرسش‌های بسیاری مطرح شده که تنها با کاوش میان اسناد تاریخ جنگ قابل دریافت است. گاهی زمزمه‌هایی شنیده می‌شود مبنی بر این که چه کسی آغازگر جنگ بود؟ چگونه یک کشور همسایه به مرزهای ما یورش برد؟ پاسخ برخی از این پرسش‌ها در میان سطرهای دست نوشته‌ها و خاطرات رزمندگانی که امروز مظلومانه در گوشه‌ای از این خاک پرگهر می‌زیند، قابل مطالعه است.

یکی از منابعی که می‌تواند ما را به برخی پرسش‌هایمان برساند، کتاب «شب‌های بی‌مهتاب» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی، سرهنگ شهاب‌الدین شهبازی است که به کوشش محسن کاظمی تدوین شده است. این کتاب تا کنون به چاپ‌های مکرر رسیده، اما دلیل تورق ما در این کتاب به دلیل این مزیت نیست بلکه به خاطر راوی کتاب، شهبازی است که در زمان پهلوی دوم نیز در دستگاه نظامی وقت خدمت کرده است. مرور آغاز جنگ از دریچه نگاه این نظامی کهنه‌کار قابل تامل است.

گزارش‌هایی از حمله تمام عیار عراق


شهبازی درباره وضعیت کشور در ماه‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی می‌گوید: «در عین آمادگی می‌ترسیدیم در شرایطی که انقلاب هنوز به ثبات نرسیده این تحرکات و جابه‌جایی‌ها منجر به فاجعه بزرگی شود. لذا کوچک‌ترین حرکت و جابه‌جایی نیرو‌ها و ادوات و تجهیزات آنها را به مسؤلان ذی‌ربط و مافوق گزارش می‌کردیم. به دلیل همین نگرانی و تشویش خاطر بود که گاهی با بچه‌هایی که خودسرانه حرکتی می‌کردند و حساسیت عراقی‌ها را برمی‌انگیختند، درگیر می‌شدیم و اعتراض می‌کردیم و حتی کارهای خودسرانه برخی گروه‌ها، نیروهای مردمی و سازمانی را گزارش می‌دادیم و می‌پرسیدیم: «این اعمال و افعال چه معنی دارد؟ اینها از کجا دستور می‌گیرند؟ و ...»

شرح وضعیت نیروهای نظامی ما در زمان جنگ عراق بسیار قابل تامل است. سخنان سرهنگ از تجهیزات پاسگاه‌های خوزستان خواندنی است. در این رابطه شهبازی نوشته است: «من علاوه بر کنترل و نظارت پاسگاه‌های تحت‌امرم،‌ شب‌ها بر بالای بام ساختمان پاسگاه و یا برج‌های مراقبت می‌رفتم و با دوربین تحرکات عراقی‌ها را زیر نظر می‌گرفتم در تابستان 59 دیگر ما تنها نبودیم، ارتش؛ نفرات، گروهان و گردان‌هایی از لشکر 92 زرهی اهواز را در نوار مرزی چیده بود و تانک‌ها و زره‌پوش‌هایی را آرایش داده بود. باید با تأسف بگویم که بعضی از این تانک‌ها ماکت بودند. ماکت که نه،‌ بلکه تانک جنگی و تانک واقعی نبود، فقط از دور هیبت تانک را برای فریب عراقی‌ها داشت.»

وی درباره گزارش‌های که از تحرکات نیروهای عراقی نوشته و هنوز موجود است، می‌نویسد: «با افزایش تحرکات عراقی‌ها، ما نیز به تعداد گشتی‌هایمان افزودیم و شب و روز دسته‌هایی را برای گشت،‌ شناسایی و دیده‌بانی می‌فرستادیم. بعد از این فعالیت‌ها از انسجام، انتظام لشکر و تمرکز نیروها در برخی نقاط مطلع شدیم که عراق آماده حمله گسترده و جنگ تمام‌عیار است. تمام این مشاهدات را گزارش می‌کردیم و هشدار می‌دادیم. این گزارش‌ها در سوابق من در هویزه موجود است.»

گزارش‌ها تند و تیزتر روزهای سرگردانی


شرایط کشور در زمانی که هنوز زمانی زیادی از پیروزی انقلاب نمی‌گذشت، چندان باثابت نبود و مسئولان برای تصمیم‌گیری با هم هماهنگ نبودند. مرور خاطرات شهبازی نیز از این نکته حکایت دارد و از میان این سطور می‌توان برخی مطالب درباره نحوه رویارویی مقامات با تحرکات عراق را بیرون کشید. این نظامی درباره گزارش‌های استمداد کمک و نیرو آورده است: «در تیر 1359 گزارش دادم که عراقی‌ها حدود سه لشکر زرهی و پیاده در فاصله سه یا چهار کیلومتری از مرز برای حمله به ایران متمرکز کرده‌اند و ما به نیروی کمکی نیاز داریم. دستور بدهید از لشکر 92 اهواز به کمک ما بیایند. ما در گزارش‌ها اصرار می‌کردیم که باید به تعداد عراقی‌ها،‌ در مرز آرایش نظامی بگیریم. ما با جدیت و دلسوزی، اطلاعات را جمع‌آوری کرده برای مسؤولان مافوق می‌فرستادیم. در آخرین روزها، هر روز یکی دو گزارش ارسال می‌کردیم. این وضع نابسامان تا مرداد ماه ادامه داشت.»

تورق صفحات کتاب «شب‌های بی‌مهتاب» در تابستانی که عراق به صورت خزنده و آگاه آشکار مرزهای ایرانی را تهدید می‌کند، منعکس‌کننده جزئیات تهاجم‌طلبی آنهاست. از طرفی گزارش‌ها و درخواست‌های کمک از مسئولان بی‌جواب مانده بود. شهبازی در رابطه با وضعیت هویزه می‌نویسد: «در مرداد 59 توپخانه عراق مرکز فرماندهی ما و برخی نقاط شهر هویزه را گلوله‌باران کرد،‌ هدفش ایجاد رعب و وحشت در میان مردم بود تا شهر را تخلیه کنند. حتی گلوله توپی به سقف خانه ما اصابت کرد و آن را فرو ریخت. خوشبختانه در این هنگام همسرم در آنجا نبود. من آن روزها در انتظار تولد فرزندم بودم و از آن جهت که نگران حال همسرم بودم او را به همراه مادرم به نهاوند برگرداندم. با پیچیده شدن شرایط، رفت و آمد بین هنگ و پاسگاه‌ها زیاد شد سعی می‌کردم به افراد گروهان روحیه بدهم و آنها را آماده نگه دارم. در این روزهای سرگردانی گزارش‌ها تند و تیزتر شده بود. درخواست‌های پی‌درپی ما برای دریافت کمک بی‌جواب مانده بود. شمارش معکوس آغاز شد و ما این را با تمام وجود درک می‌کردیم، داد می‌زدیم و هشدار می‌دادیم.»

آغاز جنگ کلاسیک


31 شهریورسال 59، تاریخی است که کمتر ایرانی میهن دوستی آن را فراموش می‌کند. روزی که جنگی خونین و نابرابر در جنوب ایران آغاز شد. حکایت راوی کتاب «شب بی مهتاب» از این روز، حکایت تلخ و دردناکی است. در برخی از سطور خاطرات این آزاده می‌خوانیم: «پس از آن همه گزارش، درخواست و هشدار؛ تنها 48 ساعت قبل از شروع جنگ فراگیر و تحمیلی عراق علیه ایران، به نیروهای رزمی و نظامی آماده‌باش دادند و ما به وضعیت آماده‌باش کامل در مراکز خدمتی‌مان در هویزه و سوسنگرد درآمدیم. حمله گسترده عراق به ایران در 31 شهریور 1359 آغاز شد. ابتدا گزارش از «فکه» به ما رسید که پاسگاه فکه سقوط کرد و عراقی‌ها در حال پیشروی درون خاک ایران هستند و پی‌درپی خبر سقوط پاسگاه‌ها می‌رسید. فرمانده ناحیه خوزستان (سرهنگ فروزان) در محل استقرار هنگ سخنرانی کرد و نحوه حمله عراقی‌ها را برای ما شرح داد و گفت: «حمله معنی‌اش این است که چهار تا لشکر از پایین حمله می‌کنند و بالا می‌آیند،‌ از آسمان سی‌ـ چهل فروند هواپیما منطقه را می‌کوبند. اینها علائم حمله است و شما الان باید با هر آنچه که در توان دارید،‌ آماده رزم و دفاع باشید...»

زمانی که می‌خواهیم لحظات حمله عراق به ایران را ترسیم کنیم، معمولا با عبارت‌ها و جمله‌های کلی روبه‌رو می‌شویم. جنگی که برای نسل امروز پرسش‌های فراوانی در دل خود دارد و گاه با برخی حکایت‌ها و روایت‌ها کلنجار می‌رود تا درکی دقیق از چند‌وچون لحظه‌های آغازین جنگ به دست بیاورد. برای توصیف نخستین حمله جدی و خصمانه عراق به هویزه و سوسنگرد این خاطرات، منبع خوبی است. سرهنگ با اشاره به آماده‌باش نیروها در برابر هجوم عراق آورده است: «در همین حال خبر رسید عراقی‌ها به رودخانه کرخه‌کور که قسمتی از آن از سوسنگرد می‌گذرد،‌ رسیده‌اند. همان‌جا فرمانده ناحیه پرسید: «چه کسی داوطلب می‌شود به آنجا برود؟» من بی‌درنگ داوطلب شدم و با تعدادی از بچه‌ها به‌سوی آن نقطه حرکت کردیم. جالب اینکه تسلیحات ما شامل چند قبضه ژ.3، آرپی‌جی7 و سلاح‌های انفرادی بود. عراقی‌ها،‌ در تلاش بودند تا روی رودخانه کرخه کور پل بزنند تا به این طرف آب بیایند ولی ما با آنها درگیر و مانع این کار شدیم. تا حدود ساعت 5 بعدازظهر مقاومت کردیم و حرکت دشمن را به تأخیر انداختیم. بچه‌های گروه چمران در اطراف کرخه‌کور آموزش می‌دیدند و خود را برای نبردی بی‌امان و نابرابر آماده می‌کردند، قصد داشتند از آنجا به سمت دب‌حردان و سوسنگرد بیایند و جلو دشمن بایستند.

تهاجم عراق به خوزستان آغاز شده و سقوط برخی مناطق صحنه وحشی جنگ را به نمایش گذاشته است. شهبازی درباره روزهای نخست جنگ تحمیلی از شهرها و مناطق سخن می‌گوید که شاید تا کنون نام آنها را نشنیده باشیم. مناطقی که متاسفانه به نوعی پیش‌مرگ جنگی بودند که حکومت نوپای جمهوری اسلامی هنوز آمادگی مقابله با آن را نداشت. راوی از مناطقی به نام دب‌حردان و کرخه‌کور سخن می‌راند، اما حکایت وی ناتمام می‌ماند. وی درباره شرایط خودش در روزهای دشوار جنگی کور می‌نویسد: «وقتی ما در کرخه کور می‌جنگیدیم، دشمن،‌ کوشک (منطقه‌ای دشتی) را باز کرده،‌ جنوب شرقی سوسنگرد یعنی دب‌حردان را گرفته بود و تا نزدیکی بستان پیش آمده بود. علاوه بر این توپخانه دشمن در دامنه تپه‌های الله‌اکبر استقرار یافته بود و از آنجا سوسنگرد و بستان را می‌زد. بعد از این که دب‌حردان هم به اشغال آنها درآمد،‌ از آنجا نیز آتش باری می‌کرد. نبرد و درگیری ما در کرخه‌کور از اول تا چهارم مهرماه ادامه یافت،‌ روز چهارم من در همان لب‌آب، از ناحیه کتف سمت چپ، تیرخورده زخمی شدم. لذا به پشت خط انتقالم دادند. مردم سوسنگرد که چند ماهی به نگرانی و ترس زندگی می‌کردند، حالا دیگر گریه و استمداد می‌کردند و به این سو و آن سو فرار می‌کردند. من در وضع خوبی قرار نداشتم. مجروح و خون‌آلود بودم با این حال زن‌هایی را می‌دیدم که بچه‌ها را در دست گرفته،‌ گریه و زاری و خدا خدا می‌کردند.»

صحنه‌هایی که قلبم را جریحه‌دار کرد!


ما برای اطلاع از جزئیات روزهای دهش‌بار جنگ خاطرات‌ها را مرور می‌کنیم تا دریابیم جنگ با مردم ما چه کرد. کتاب «شب‌های بی‌مهتاب» ما را به گلوگاه جنگ در روزهای آغازین آن می‌برد. بالا و پائین کردن برخی سطور این خاطرات درباره صحنه‌های نازیبای جنگ نیز مطالبی دارد. افسر زخمی جنگ ایران و عراق در رابطه با خرابکاری‌های برخی نیروهای خودی می‌گوید: «گلوله‌های توپخانه ارتش متجاوز همچنان بر شهر می‌بارید. متاسفانه تعدادی از داخل با آنها تبانی کرده در شهر خرابکاری می‌کردند. مشاهده این صحنه‌ها قلبم را جریحه‌دار می‌کرد. می‌خواستم بمانم و به هر شکلی که می‌توانم آنها را کمک کنم،‌ اما زخمی بودم و نمی‌توانستم. با آمبولانس به طرف اهواز رفتم. هنگامی که در بیمارستانی در اهواز بستری بودم هویزه تخلیه شد. فقط یک محور در گل‌بهار از جاده اصلی سوسنگرد به حمیدیه باز بود. عراقی‌ها قصدشان این بود که از یک طرف از دب‌حردان و از طرف دیگر با استفاده از نیروهایی که در تپه‌های الله‌اکبر مستقر کرده بودند،‌ حرکت کرده،‌ کرخه‌کور را بگیرند. بعد سوسنگرد را قیچی کنند و پس از ملحق شدن به سمت حمیدیه، محل استقرار «تیپ 3 لشکر 92» زرهی حرکت کنند.»

مطالعه خاطرات رزمندگان و نظامیانی که در جنگ ایفای نقش کردند، بیش از هر منبع دیگری می‌تواند در ترسیم و توصیف جنگ هشت‌ساله به ما کمک کند. جنگی که امروز در اذهان بسیاری از جوانان با پرسش‌هایی روبه‌رو است. در این میان خاطرات متفاوت با نگاه‌ها و گرایش‌های مختلف که در جنگ با هدف دفاع از کیان وطن به مقابله با دشمن برخاستند، اهمیت ویژه‌ای دارد. مطالعه این خاطرات می‌تواند پرسش‌های اولیه ما را پاسخ دهند. این‌که ایران با مظلومیت و بدون آمادگی وارد جنگی نابرابر شد و هنوز زخم این تقابل ناخواسته در بطن ایران برجاست.

کتاب «شب‌های بی‌مهتاب» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی، سرهنگ شهاب‌الدین شهبازی گردآوری محسن کاظمی در 251 صفحه، از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

منبع: ایبنا