تبیان، دستیار زندگی

هدیه تولد یک ناشر به شهید مدافع حرم

کتاب زندگی شهید مدافع حرم عمار بهمنی همزمان با سالروز تولد این شهید گرانقدر منتشر شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کتاب «قرعه‌ای از آسمان»

 نشر معارف کتاب «قرعه‌ای از آسمان»، شامل زندگی شهید مدافع حرم عمار بهمنی را همزمان با سالروز تولد این شهید گرانقدر منتشر کرد. این اثر روایتگر زندگی شهید بهمنی از تولد تا شهادت است.

در مقدمه این کتاب آمده است: «از آن روزی که تصمیم بر نوشتن کتاب شهید عمار بهمنی گرفته شد چیزی نبد جز نظر خود شهید بر فرد فرد ما تا پایان نگارش خاطراتش، که محو شخصیت پُر تلاطمش بودیم؛ گویی از کودکی تا شهادتش مانند یک فیلم ادامه دار در برابرمان می گذشت. داستان زندگی این اولیای الهی که به حق از دوستان خدا شدند و ازخود گذر کردند تا به خدا برسند ، داستان عجیبی است!

«قرعه ای ازآسمان» داستان‌پردازی نیست، بلکه واقعیتی از زندگی یک انسان خالص و بی ریا، هم چون ماست که در میان روزگار فهمید که باید به سوی خدای خودش حرکت کند...».

 این کتاب در هشت فصل به روایت پدر و مادر و برادر و خواهر شهید و دوستان و همرزمان شهید می‌پردازد. در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

جواب بی‌بی


من از کارهای عمار واقعا تعجب می کردم، پسری که روزی اگر یک لیوان آب می‌خواست من باید به دستش می‌دادم، حالا می‌خواست برود سوریه و درشرایط سخت بجنگد! خیلی از این قضیه ناراحت بودم.می‌گفت: مادرجان، اگر تو راضی بشوی، من می‌روم.از شهریور ماه سال نود و چهار که قصه رفتنش جدی شد، اخلاق عمار تغییر کرد؛ مثل پروانه دور و برم می‌گشت و با شیرین‌زبانی از من می‌خواست که راضی بشوم تا کار رفتن به سوریه اش راحت‌تر شود. برایش دعا کنم. به من می‌گفت: مامان تو اگر رضایت ندهی من سوریه نمی‌روم، ولی خودت باید جواب حضرت زینب(س) را بدهی! و من جز سکوت جوابی نداشتم. می‌گفت: ببین الآن زنان و کودکان سوری در آنجا نیاز به کمک دارند و ببین چه می‌کشند؟ ما باید برویم، اگر الآن نرویم کمک نکنیم کی برویم؟ (مادر شهید)

ذوق رفتن


 بیستم اسفند ساعت چهار عصر بود که از محل آموزشگاهش تماس گرفت و بعد از احوال‌پرسی گفت: مامان! بالاخره روزی که منتظرش بودم رسید. پرسیدم: چه روزی؟ گفت روز اعزام! داریم می‌رویم فرودگاه که راهی سوریه بشویم. زنگ زدم خداحافظی کنم. باورم نشد و گفتم: شوخی می‌کنی؟ گفت: نه، این‌بارپروازمان قطعی شده. برایم خیلی دعاکن. گفتم: عمارجان! خیلی مراقب باش. می‌سپارمت به خدا و حضرت زینب(س). انشاءالله پیروز وسربلند برگردید. چه قدر ذوق رفتن داشت.

دعوتی


بعد از شهادت عمار یک پیامک در گوشی‌اش دیدم که برای یک نفر ارسال کرده بود. و گفته بود که؛ "حاجی دل داره داغون میشه! یه کاری واسمون بکن دیگه! جون به لب رسیده. راهی نشون بده. جایی که نیرو برای عراق و سوریه اعزام می کنه، بهم معرفی کن تا ما هم بتونیم بریم. دلمون داره می ترکه. به خدا من نه استخدام شدن میخوام و نه پول. فقط رفتن و شدن مدافع حرم زینب(س) و امام حسین(ع)..." عمار بدجور دلش گیر کرده بود و از پیامکش مشخص بود که دیگر نمی‌توانست روی زمین بماند و به هر دری می‌زد تا مسیر رفتن برایش هموار شود. هدفش مشخص بود و می‌دانست برای چه دارد می رود و آگاهانه راهش را انتخاب کرده بود. بعد از شهادت عمار خیلی‌ها شماتت کردند که چرا گذاشتید برود و جلویش را  نگرفتید. اما واقعاً دست ما نبود و عمار دعوت شده بود که برود و لیاقت پیدا کرد تا در این راه به درجه شهادت برسد. 

کتاب «قرعه ای از آسمان» به همت گروه تحقیقاتی أحیاء در طی دوسال به چاپ رسید. دفتر نشر معارف این کتاب را در شمارگان دو هزار نسخه و با قیمت 11 هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
منبع: تسنیم