تبیان، دستیار زندگی

جریان روشنفکری در ایران

در تاریخ ایران، واژه و مفهوم روشنفکری پیشینه‌ای نه‌چندان دور دارد و به دوره‌ معاصر آن برمی‌گردد. این واژه که از واژگان وارداتی است، همزمان با هجوم سیل‌آسای واژگان تمدن جدید غرب و عصر جدید، در واژگان سیاسی ایرانیان جای گرفت و به یکی از پرکاربردترین واژگان در دوره معاصر تبدیل شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
رضا شاه
غربت و بیگانگی واژه یادشده در قاموس واژگانی ایرانیان سبب شد تا محققان و اهل نظر نتوانند تعریف جامع و دقیقی از آن ارائه دهند و مشخص سازند که روشنفکر و روشنفکری به چه شخص، مفهوم و جریانی اطلاق می‌شود. با وجود این و به طور کلی می‌توان گفت که روشنفکر کسی است که بدون دغدغه رسیدن به قدرت و مناصب سیاسی و اجتماعی، با آگاهی به خود، جامعه و تاریخ، به نقد وضع موجود برای رسیدن به وضعیتی مطلوب‌تر تلاش می‌کند تا آگاهانه علل انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه را شناخته و راه حل صحیح و کارآمد برای آن ارائه کند.

به دیگر سخن، روشنفکر فردی است  آگاه از مسائل اجتماعی که در برابر جریان‌ها موضع گیری کند، چالش‌گر باشد و به دفاع از تغییرات اساسی برخیزد. بر همین اساس، روشنفکری، رسیدن و دستیابی به استعداد فهم و تحلیل وضع موجود، بدون تقیدات خاص همراه با ارائه‌ راه حل کارآمد می‌باشد.

اگر توانسته باشیم تعریف جامعی از روشنفکر و روشنفکری به دست دهیم، تحولات جریان روشنفکری در ایران را می‌توان به دوره‌ها و گونه‌های مشخصی تقسیم کرد. هر دوره یا گونه روشنفکری، با تحولات تاریخی و اجتماعی هم عصر خود و چگونگی قدرت حاکم بر جامعه، رابطه‌ تنگاتنگ و تعامل فراوان داشته است.

در بازشناسی جریان‌های روشنفکری در ایران، گونه‌شناسی و تقسیم‌های متفاوتی مشاهده می‌شود و جریان‌های روشنفکری را بر اساس ادوار تاریخی، ماهیت و دیدگاه‌ها، چگونگی نگرش به تمدن غرب یا فرهنگ دینی و بومی می‌توان دسته‌بندی کرد. بر اساس ادوار تاریخی و گونه‌شناسی طولی، روشنفکران عصر مشروطه، عصر رضاخان، دوران بعد از شهریور ۱۳۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دوره‌ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از هم متمایز می‌شوند.

بر اساس دیدگاه‌ها و ماهیت فکری، روشنفکران به دسته‌های مختلفی مانند روشنفکران غرب‌گرا، ملی‌گرا، چپ‌گرا و دینی تقسیم می‌شوند. هر یک از گونه‌های روشنفکری، نسبت غیرقابل انکار با شرایط تاریخی و اجتماعی دارد و محصول دوران خاصی از جامعه ایران است؛ به گونه‌ای که شاید بتوان ادعا کرد تحولات سیاسی – اجتماعی جامعه، اساسی‌ترین نقش را در شکل‌گیری و تحول جریان روشنفکری ایجاد کرده است.

در نخستین تحلیل عمده‌ی روشنفکران غرب‌گرا از علل عقب‌ماندگی جامعه‌ی ایران، دین و مذهب که اساسی‌ترین مظهر و رکن فرهنگی جامعه ایران است، علت اصلی تشخیص داده شد که با تمدن جدید ناسازگار شناخته شد و می‌بایست در ایران نیز دین و مذهب همانند الگویی غربی از صحنه‌ جامعه و تأثیرگذاری در حوزه‌ سیاسی کنار گذاشته ‌شود. ‌



با نگاهی کوتاه و اجمالی به جریان روشنفکری در ایران تا قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه، خواهیم دید که به علت جایگاه غربی روشنفکری ایرانی و تحت تأثیر فرهنگ غربی، نگرش نسل اول روشنفکران ایرانی ـ البته اگر بتوان عنوان روشنفکری را به آنان داد ـ در لزوم تقلید از غرب و طرد دین و علمای دینی از مسائل و اجتماعی و سیاسی بود و این نگرش بر مبنای این پیش فرض بود که بر اساس تجربیات جوامع غربی، دین در پاسخگویی نیازهای جدید از نگاه روشنفکران ناتوان است و اخذ تمدن غرب به صورت تمام و کمال و حاکم شدن آن راه‌گشایی جامعه در شرایط نوین می‌باشد.

این گرایش در نسل‌های بعدی روشنفکران دوره مشروطیت و عهد رضا شاه نه تنها حفظ شد بلکه سنت‌ها و عقاید دینی علاوه بر ناتوانی در پاسخگویی نیازهای جدید به عنوان اصلی‌ترین موانع تکامل و ترقی معرفی شدند که به هر نحو ممکن باید کنار گذاشته می‌شدند. روشنفکران این دوره به جای غور در جامعه و شناسایی علل عقب‌ماندگی آن با نگاهی از بالا به جامعه درصدد تجویز نسخه‌ای از بیرون برای آن شدند؛ نسخه‌ای که از تشخیصی نادرست حکایت داشت.

شاخصه دیگر روشنفکران این دوره حیرت آنان از تحولات غرب است که همین امر سبب می‌شد تا آنان در پندار و گفتارشان این حیرت و شیفتگی را دخیل کرده و رفتاری ناشی از آن از خود نشان دهند. در این میان احساس ناتوانی و حقارت از مقابله با تمدن جدید و نیاز به تکنولوژی و دستاوردهای علمی، این گرایش را تشدید می‌کرد. شاهزادگان، ایلچیان، دانشجویان اعزامی به خارج، سفرا و سیاحان در مواجهه با تمدن جدید به وضوح متوجه‌ فاصله زیاد جامعه‌ ایران با آن شدند؛ به ویژه آنکه مظاهر فریبنده، کارخانجات و ماشین‌های تمدن جدید، هر تازه واردی از دنیای عقب‌مانده را به آسانی متحیر و مبهوت می‌کرد.

علاوه بر شاخصه‌های یادشده، نگاهی به خاستگاه اجتماعی این قشر نشانگر آن است که غالب روشنفکران این دوره از لایه‌های بالادست و متمول جامعه بوده‌اند که ارتباط چندانی با لایه‌های زیرین جامعه نداشته‌اند. در واقع طبقه روشنفکران بالادست تنها به لایه‌های بالایی جامعه می‌نگریست و سعی داشت تا جامه به نظر کهنه و سنتی جامعه‌ ایران را از تن او بر کشیده و جامه‌ای به ظاهر نو و متناسب بر پیکر آن بپوشاند. همین سبب گردید تا جریان روشنفکری در ایران مسیری غیرواقع و مصنوعی در پیش گیرد؛ مسیری که جدا از شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ ایران بود. ‌

از نگاه غرب‌گرایانه نسل اول روشنفکری در ایران، تمام مظاهر سنتی و دینی مانع تکامل و ترقی بودند و می‌بایست یا کنار زده می‌شدند یا به گونه‌ای غیر موثر، به صورت خصوصی و شخصی درمی‌آمدند. فرهنگ و تمدن جدید الزاماً می‌بایست بر ویرانه‌های فرهنگ گذشته بنا می‌شد. به همین دلیل روشنفکران که دل در گرو تمدن جدید داشتند، هم پای غرب‌گرایی، به جای اتکا به فرهنگ بومی و رفع نقایص آن در زمینه‌‌های فکری، اعتقادی و عملی، آسان‌ترین راه را که کنار زدن آن و اخذ تمدن جدید بود، انتخاب کردند. ‌

البته آنها گاهی ناچار می‌شدند از سر مصلحت‌طلبی و منافع، الفاظ و عبارات دینی و اسلامی را برای طرح مفاهیم و مبانی تمدن غرب به کار برند و جالب آنکه این امر نتوانست آنها را متوجه اهمیت دین و فرهنگ ایرانی – اسلامی کند و حتی افرادی نظیر آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بدون هیچ محافظه‌کاری راه عناد و توهین به دین و فرهنگ ایرانی – اسلامی و ایجاد تشکیک و تردید در آن را انتخاب کردند.

تمام تلاش روشنفکران غرب‌گرا بر آن بود تا با تغییر خط و تاکید بر ناسیونالیسم و باستان‌گرایی غیرواقعی جامعه را از سنت و فرهنگ خود جدا ساخته و به زعم غیر واقع‌بینانه‌شان طرحی نو دراندازند. اما برخلاف آنچه انتظار می‌رفت، در ایران نظام مدرنی همانند نظام‌های اروپایی که بر قانون استوار باشد به وجود نیامد و اساس آن در بدو تحقق فروپاشید. تندروی‌های وکلای مجلس مشروطه، بی‌تجربگی آنها و مخالف‌های غیرمنطقی با علما باعث به توپ بسته شدن مجلس و پیروزی مجدد استبداد شد.

اگر چه با فتاوای علمای نجف حرکت مردمی علیه استبداد صغیر، جان تازه‌ای گرفت؛ اما در نهایت کار، روشنفکران غرب‌گرا بر موج مخالفت‌ مردمی سوار شده و اشراف، اعیان و مستبدان گذشته فرصت بیشتری برای صحنه‌گردانی و عرض اندام پیدا کردند و وکیل و وزیر مشروطه شدند. علاوه بر این، پیروزی روشنفکران با جدایی روحانیون که بعد از اعدام شیخ فضل‌الله نوری و ترور سیدعبدالله بهبهانی محقق شد، همزمان گردید. روشنفکران با بریدن از جامعه سنتی سعی داشتند تا بر جامعه‌ای با الگوی غربی تکیه زنند. اما عدم درک واقعیت‌های جامعه ایران سبب گردید نه تنها به آن (جامعه بر اساس الگوی غربی) دست نیابند بلکه از این (جامعه‌ سنتی ایران) نیز جدا شوند و در حالتی میان نه این و نه آن معلق و سرگردان بمانند.

در این میان در ایران شرایطی از نابسامانی به وجود آمد که به سرگردانی آنان دامن زد، اشغال بخش‌هایی از کشور به دست متفقین در جنگ جهانی اول، تلاش قوای متجاوز برای سلطه و نفوذ بیشتر در ایران، تغییرات پی‌درپی کابینه‌ها و وزرا، بحران مالی و فعال شدن نیروهای گریز از مرکز در نقاط مختلف، جامعه و کشور را به سوی بی‌ثباتی سوق داد. در چنین شرایطی خمیرمایه‌ روشنفکران غرب‌گرا و ترقی‌خواه عصر رضاخان در میان هرج و مرج بعد از مشروطه شکل گرفت.

روشنفکران غرب‌گرا که در صدد بودند تا راه چند صد ساله! رابه چند سالی! بپیمایند. مسببان اصلی تشدید هرج و مرج و ناامنی بودند. آنان جامعه‌ ایران را از خود جدا ساخته و به سوی غربی شدن سوق دادند که البته با شتاب و عجولانه بود. همین امر سبب گردید تا مشکلات یاد شده گریبان‌گیر ایران شود و روشنفکران را بر آن دارد تا با نگاهی به اقدامات گذشته نقاط ضعف خود را واکاوی نمایند.

اما از آنجا که با چشمانی بیگانه و نه با واقعیت‌های ایران، به ایران می‌نگریستند، نتوانستند راه حلی در خور برای حل مشکلات بیابند و با انتخاب آسان‌ترین راه حل، تفکر حکومت مقتدر ترقی‌خواه را مطرح کنند؛ تفکری که به روی‌کارآمدن استبداد منور منجر گردید.
در گفتمان جدید اعتقاد بر این بود که مجلس حاضر نه تنها نمی‌تواند باری از دوش ملت بردارد بلکه خود نیز بر نابسامانی‌ها می‌افزاید و تنها راه خروج از بن‌بست و خاتمه دادن به وضع نابسامان کشور اخذ تمدن غرب در سایه یک فرمانروای مطلق می‌باشد.

کاظم‌زاده در مجله ایرانشهر، محمدعلی جمال‌زاده در مجله‌ علم و هنر، تقی‌زاده در مجله‌ کاوه و دیگر سردمداران روشنفکری، گفتمان جدید را با حجم بالایی از نوشته‌ها و مقالات به جامعه تلقین می‌کردند و به ترویج لزوم استبداد منور و مرد آهنین برای سامان دادن به اوضاع پرداختند. روزنامه‌های متملق از قبیل: ایران، ستاره ایران، کوشش، اطلاعات، ناهید، شفق سرخ با مرعوب کردن مردم، مروج استبداد شدند. به گفته جان فوران، در حالی که مدرس به عنوان عمده‌ترین مخالف رضاخان همانند سدی در برابر استبداد او ایستادگی می‌کرد، تمامی روشنفکران، نویسندگان، دولتمردان و صاحبان مشاغل بالا تحت تأثیر رضاخان قرار گرفتند.

بعد از کودتای سیاه، عارف قزوینی غزلی شاد و امیدبخش درباره‌ اصلاحات و آینده‌ امیدبخش ایران و ستایش از کودتا سرود. عشقی مقالات تندی در حمایت از کابینه سیاه نوشت. فرخی یزدی، لاهوتی، سلیمان میرزا و بهرامی برگرد او جمع شدند و ملک‌الشعرای بهار در جراید حکومت مقتدر را رواج می‌داد. داور، تجدد و تیمورتاش از حزب تجدد به مشاوران او تبدیل شدند و دستگاه فکری‌اش را سامان دادند و احزاب محافظه‌کار مجلس چهارم از جمله اصلاح‌طلبان، حزب تجدد، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها به حمایت از او پرداختند.

طبقه‌ روشنفکران که درک صحیحی از جامعه خودشان نداشتند و یا به کمک قدرت‌های استعماری در این لباس ظاهر شده بودند، رضاخان را بر سریر قدرت نشاندند و در توجیه عمل خود این بیت شعر را سرودند که: ‌

تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست
امیدی جز به سردار سپه نیست

با نگاهی به جریان روشنفکری در این دوره، پر واضح است که تا این زمان بسیاری از روشنفکران شرایط روشنفکری را نداشتند. وابستگی آنها به مراکز قدرت، تلاش آنها برای رسیدن به قدرت و مناصب و جاگیری در بدنه قدرت، و نداشتن آگاهی نسبت به خود، جامعه و تاریخ کشورشان و عدم نقد واقع‌بینانه از واقعیت‌های جامعه، از ویژگی‌های عمده روشنفکران این دوره می باشد.

در واقع ایرانیانی که در مقام منورالفکران جامعه ایفای نقش می‌کردند شناخت کافی و واقعی از جامعه خود نداشتند و در تحلیل‌هایشان به این نتیجه می‌رسیدند که عقب‌ماندگی جوامع شرقی و از جمله ایران ریشه ذاتی دارد و درصدد برمی‌آمدند تا در جهت رفع این به ظاهر نقیصه، کمر همت بر ریشه‌کن کردن آن ببندند و به جای آن نهالی که فراورده فرنگ بود، بر بستر این مرز و بوم بنشانند.

آنان از این موضوع غافل بودند که سرزمین ایران سالیان متمادی لگدکوب اسبان پادشاهان، قیصرها و سلاطینی بوده است که خوی جهانگیری و حاکم ساختن روحیه نظامی‌گری از مشخصه‌های بارز آنان بوده است. کشور ایران به دلیل موقعیت استراتژیکی خود در منطقه و جهان، همواره چشم طمع قدرت‌طلبان را به خود متوجه می‌ساخته و همین امر ایران را به چهار راه حوادث تبدیل می‌کرده است. بدون شک وجود چنین شرایطی نمی‌توانست برای ایران و ایرانیان، خوشبختی، توسعه و آبادانی را به همراه داشته باشد و حملات پی‌درپی جهانگیران تبری بود که بر پیکره تنومند فرهنگ ایرانی نواخته می‌شد و این درخت را از رشد و بالندگی محروم می‌ساخت.

اگرچه با آغاز عصر جدید تاریخ ایران عصر جهانگیری سنتی به پایان رسید اما در عوض عصری آغاز گردید که امواج سهمگین آن بسی سخت‌تر و شدیدتر بر پیکره درخت تنومند فرهنگ ایرانی می‌نواخت. اینک به جای اسب و شمشیر و کمان، کشتی و توپ و سیاست جدید جایگزین شده بود و ضربات اینان آثاری به مراتب مخرب‌تر از گذشته از خود به جای می‌گذاشت.

طبقه روشنفکران که در محیط غرب و یا متأثر از آن پرورش یافته بودند، سردمدار رشد و توسعه و بالندگی درخت تنومند فرهنگ ایرانی شدند آنان بر آن شدند تا به زعم خود شاخه‌های زائد و فرسوده‌ای را که بر پیکر جامعه‌ ایران سنگینی می‌کرد قطع کرده و بر زخم‌های جامعه‌ و مردم مرهم نهند.

در نخستین تحلیل عمده‌ی روشنفکران غرب‌گرا از علل عقب‌ماندگی جامعه‌ی ایران، دین و مذهب که اساسی‌ترین مظهر و رکن فرهنگی جامعه ایران است، علت اصلی تشخیص داده شد که با تمدن جدید ناسازگار شناخته شد و می‌بایست در ایران نیز دین و مذهب همانند الگویی غربی از صحنه‌ جامعه و تأثیرگذاری در حوزه‌ سیاسی کنار گذاشته ‌شود. ‌

البته به دور از انصاف است که نگوییم که این عمل در میان برخی از آنان از سر ناچاری و ناتوانی در پیشبرد جامعه‌ ایران صورت گرفت و نباید محذورات عصرشان را نادیده گرفت اما اشتباه بزرگ طیف دیگری از روشنفکران عمدتاً غرب‌گرا و نقطه عطف آن از زمانی خود را کاملاً نمایان ساخت که درخواست شیخ فضل‌الله نوری را با چوبه‌دار جواب گفتند و یکی از واقعیت‌های مهم و اساسی جامعه‌ ایران نهفته در این خواسته را نادیده گرفتند.

روی کار آمدن این طیف از روشنفکران سبب شد تا حرکت آنها به سمتی رود که منجر به عقب‌ماندگی تفکر مردم‌سالاری شود و درخت آن میوه استبداد مدرن‌تر و خشن‌تر را به بار آورد. به زودی روشنفکرانی که رضاخان را به قدرت رسانده بودند گرفتار چوبه‌ دار خودساخته‌شان شدند و رضاشاه با سیلی‌زدن‌ها و دهان دوختن‌ها، دندان شکستن‌ها، قتل‌ها و اجبار به خودکشی‌کردن‌ها، روشنفکران گرداگردش را خاموش کرد و روشنفکران در خاموشی فرو رفتند و در آینده نیز ثابت گردید تا زمانی که روشنفکران از بدنه جامعه به دور باشند و تصمیماتی به غیر از ماهیت جامعه اتخاذ کنند و واقعیات جامعه ایرانی – اسلامی در نظر روشنفکران نادیده انگاشته شود باز تاریخ تکرار خواهد شد!‌
منبع: پایگاه پیشینه