یک روز، یک فیلم
یکی بود یکی نبود، این داستان بامزه و خنده دار در مورد یک بچه فیل هست که قصد داره آب بخوره ولی اتفاقات با مزه ای براش می افته ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/07/02 ساعت 14:48
یک روز، یک فیله آمد کنار برکه آب بخورد، روی گل های آن دور و بر سر خورد. سر خورد و ویژ از کنار برکه گذشت و رفت روی علف های پایین تر. روی علف ها هم سر خورد تالاپ و تلوپ از تپه پایین آمد.
دامپ مثل توپ خورد کف دوره و رفت بالا و تا آسمان و بعد آمد پایین و پایین. آن وقت یک راست افتاد روی یک فواره وسط میدان شهر. آب فواره با شدت فیش فیش می رفت بالا و می خورد به فیله و فیله را مثل پر می چرخاند.
فیله خودش رو جمع و جور کرد و خوش حال هم چنان می چرخید قلپ قلپ آب خورد. کم کم مردمی که از میدان می گذشتند فیله را بالای فواره دیدند که با فیش فیش آب می چرخد و پشتک می زند. مردم که تا حالا فیلی را بالای فواره ندیده بودند ایستادند تماشا. فیل با های و هوی آن بالا بپر بپر می کرد. مردم هم کف می زدند و هورا می کشیدند.
همه چیز خوب و خوش بود که یه هو برق رفت. فواره خاموش بود و فیله تالاپ افتاد توی حوض وسط میدان. مردم از ترس این که فیله روی آن ها بیفتد، با های و هوی فرار کردند. فیله یه خورده گیج گیجی خورد . توی تاریکی به خودش چرخید و بالاخره بلند شد و ایستاد.
ان وقت دلخور فریاد کشید: کی ، کی من و از دوش فواره برداشت؟
آن جا کسی نبود جواب بدهد یک هو برق آمدد و فواره فیش فیش باز شد و رفت بالا... فواره گفت:
آخیش، کی این بار سنگین را از روی دوش من بداشت؟
برق، آرام و بی صدا کار خودش را کرد انگار نه رفته و نه برگشته.
مطالب مرتبط:
بچه فیل این حیوان عظیم الجثه
قصه فیل تمیز
فیل اومد آب بخوره
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- نویسنده: زهره پریرخ
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. دامپ مثل توپ خورد کف دوره و رفت بالا و تا آسمان و بعد آمد پایین و پایین. آن وقت یک راست افتاد روی یک فواره وسط میدان شهر. آب فواره با شدت فیش فیش می رفت بالا و می خورد به فیله و فیله را مثل پر می چرخاند.
فیله خودش رو جمع و جور کرد و خوش حال هم چنان می چرخید قلپ قلپ آب خورد. کم کم مردمی که از میدان می گذشتند فیله را بالای فواره دیدند که با فیش فیش آب می چرخد و پشتک می زند. مردم که تا حالا فیلی را بالای فواره ندیده بودند ایستادند تماشا. فیل با های و هوی آن بالا بپر بپر می کرد. مردم هم کف می زدند و هورا می کشیدند.
همه چیز خوب و خوش بود که یه هو برق رفت. فواره خاموش بود و فیله تالاپ افتاد توی حوض وسط میدان. مردم از ترس این که فیله روی آن ها بیفتد، با های و هوی فرار کردند. فیله یه خورده گیج گیجی خورد . توی تاریکی به خودش چرخید و بالاخره بلند شد و ایستاد.
ان وقت دلخور فریاد کشید: کی ، کی من و از دوش فواره برداشت؟
آن جا کسی نبود جواب بدهد یک هو برق آمدد و فواره فیش فیش باز شد و رفت بالا... فواره گفت:
آخیش، کی این بار سنگین را از روی دوش من بداشت؟
برق، آرام و بی صدا کار خودش را کرد انگار نه رفته و نه برگشته.
مطالب مرتبط:
بچه فیل این حیوان عظیم الجثه
قصه فیل تمیز
فیل اومد آب بخوره
کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- نویسنده: زهره پریرخ