تبیان، دستیار زندگی

درکارزار کربلا-3

کسی که ظهر عاشورا امام حسین(ع) را تنها گذاشت

ضحاک بن عبدالله همقدم و همراه کاروان خورشید بود، اما دیری نپایید که در زمانی حساس امتحان خود را پس داد و باید گفت که نتیجه این امتحان برای او جز سرافکندگی، چیزی به همراه نداشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
ظهر عاشورا

یکی از موضوعاتی که برای بسیاری از موضوعات مهم شمرده می شود عاقبت بخیری است. این موضوع به قدی با اهمیت است که یكى از دعاهای اولیا و انبیای الهی دعا برای عاقبت بخیری و فرجام نیک و زندگی را به خیر پایان بردن بوده است: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار» (1) «تَوَفَّنِی‏ مُسْلِماً»(2) «أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ»(3) اینها ردیف ‌های این دعاست که در قرآن کریم آمده است.

کربلا، صحنه سوء عاقبت و حسن عاقبت است. کسانی که در یک لحظه تصمیم گرفتند و مسیر زندگی خود را از باطل به سوی حق تغییر دادند و به عاقبتی نیک و خیر دست یافتند و گروهی که از راه سعادت باز ماندند و از نور به تاریکی و گمراهی گرایش پیدا کردند.



قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام، دائماً به پیروان خود راجع به سرانجام کار و عاقبت بخیری تذکر می دهند و توصیه می نمایند. چون عاقبت خوب و سرانجام نیک در تمامی امور به خصوص در پایان عمر بسیار مهم و ضروری است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «لکُل امرٍ عاقبةٌ» (4) برای هر کاری عاقبتی است. هر شروعی یک پایانی دارد، هر اوجی فرودی پیش رو دارد. هر آغازی، انتهایی دارد و هر بلندی، سرازیری را در پی دارد؛ اما مهم این است که این پایان، فرود، انتها و سرازیری چگونه باشد. لذا خوب شروع کردن، هنر نیست، خوب به پایان رساندن مهم هست.

با بررسی ابعاد عاشورا و کربلا می بینیم که افرادی بودند که در سپاه حضرت تا لحظه آخر بودند اما شب آخر توفیق همراهی حضرت را از دست دادند که و از طرفی هم افرادی بودند که تا لحظه آخر و حتی بعد از شهادت حضرت در سپاه حضرت حضور نداشتند اما به دلیل عاقبت بخیری و توفیشان جزو یاران حضرت شمرده شده و به شهادت رسیدند.

از افرادی که توفیق همراهی حضرت را از دست دادند در نگاه عام و کلی تر مردم کوفه بودند. به طوری که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه آمد، مردم به هر مناسبتی دور او جمع می شدند. مسلم نیز هر از گاهی نامه ی سیدالشهداء که خطاب به کوفیان بود را می خواند.
«فلما اجتمع الیه منهم جماعه قرأ علیهم کتابه الحسین علیه السلام و هم یبکون» (5) هر زمانی که عده ای از مردم جمع می شدند مسلم نامه ی امام را برایشان می خواند و آنان از شوق، اشک می ریختند.
از این رو امام غریب و مظلوم در روز عاشورا فرمود: «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانکم» (6) شمشیرهایی در برابر من کشیده شده که روزی بنا بود مرا یاری دهند.

از دیگر افرادی  که توفیق همراهی حضرت را از دست داد ضحاک بن عبدالله بود. از او به عنوان زیانکار کربلا نام می‌برند، شاید هم درست می‌گویند، کسی که تا لحظه آخر باشد اما در نهایت کم آورد و امام و مراد خود را تنها بگذارد و یا بهتر بگوییم به امام خود خیانت کند، باید هم زیانکار باشد. 
 
ضحاک بن عبدالله همقدم و همراه کاروان خورشید بود، با امام بیعت کرده بود که تا آخر در رکاب ایشان باشد، اما دیری نپایید که در زمانی حساس امتحان خود را پس داد و باید گفت که نتیجه این امتحان برای او جز سرافکندگی، چیزی به همراه نداشت. 

صبح عاشورا نبرد آغاز شد و اکثر یاران امام حسین به شهادت رسیدند و  کسی باقی نمانده بود و دشمن به حضرت و اهلش تسلط پیدا کرد، ضحاک بن عبداللّه  به خدمت حضرت رسید و عرض کرد: «یابن رسول اللّه! می دانی که بین من و شما شرطی بود و آن اینکه از شما دفاع کنم مادامی که یارانی داشته باشی و چون بی‌یاور شدی و ماندن من برای شما فایده ای نداشته باشد، در رفتن از میدان جنگ آزاد باشم»! 
 
امام فرمود: درست می‌گویی اما چگونه می توانی خود را از اینجا نجات بدهی، اگر می‌توانی برو که از طرف من آزاد هستی، ضحاک بن عبداللّه به طرف اسبش رفت وچون عمر سعد اسبان را پی می کرد، وی اسب خود را در وسط خیمه‌ها بسته بود و پیاده جنگ می کرد، آن روز حضرت چندین بار فرمود: خداوند متعال از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) جزای خیر یه تو عنایت کند. 

هر آغازی، انتهایی دارد و هر بلندی، سرازیری را در پی دارد؛ اما مهم این است که این پایان، فرود، انتها و سرازیری چگونه باشد. لذا خوب شروع کردن، هنر نیست، خوب به پایان رساندن مهم هست.


 
در احوال این فرد نگاه کنید، امام به او هیچ نیازی نداشت اما او خود به چشمه محبت و خورشید امام نیاز وافر داشت، با این حال در لحظات آخر خود را در نابودی غوطه‌ور کرد و فاصلی میان او و شهدای کربلا به وجود آمد. 
 
باید زندگی این فرد را عبرتی برای خود دانست، چه می‌شود که فردی در کنار سرچشمه حیات‌بخش و نورانی امام قرار گیرد اما در نهایت عاقبتی چون ضحاک بن عبدالله داشته باشد. 
  
در حقیقت کربلا، صحنه سوء عاقبت و حسن عاقبت است. کسانی که در یک لحظه تصمیم گرفتند و مسیر زندگی خود را از باطل به سوی حق تغییر دادند و به عاقبتی نیک و خیر دست یافتند و گروهی که از راه سعادت باز ماندند و از نور به تاریکی و گمراهی گرایش پیدا کردند.

پی نوشت:
1.آل ‌عمران/۱۹۳
2. یوسف/۱۰۱
3. یوسف/۱۰۱
4. غررالحکم، 7299.
5. لهوف، ص 58. ارشاد مفید، ج2، ص 54، مقتل ابی مخنف، ص 40.
6. لهوف، ص 132، مقتل خوارزمی، ج2، ص 7.

منابع:
دانشنامه امام حسین علیه السلام
ویکی شیعه
کتاب "اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت (جلد اول)" نوشته میرزا حسن ابوترابی
یادداشتی از محسن یوسفی 
نهضت حسینی، جامعه مهدوی (10 سخنرانی پژوهشی)،نوشته صادقی واعظ، علیرضا

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.