بررسی آثار سینمایی ضد ایرانی با نگاهی به فیلم«ارتباط ایرانی»
شلیک هالیوود به بالسرخ شیعیان
فیلم ضد ایرانی یا به تعبیری ضد عاشورایی، «ارتباط ایرانی» تولد شوم یک تولید ضد هنری و ضد آیینی، توسط جمعیت ایرانیان ضد ایرانی مقیم هالیوود است. فیلمی که برای چالش با بنیان مقاومت و نوجوانان حاضر در جنگ، دست به یک جعل بزرگ تاریخی میزند و تیر موهنی را به سویه ساحت مقدس، حضرت اباعبدالله حسین (ع) پرتاب میکند.
واماندگی و سرخوردگی اجتماعی و اقتصادی در اواخر قرن نوزدهم منتج از تحولات سیاسی و دو جنگ جهانی تا نیمه قرن بیستم موجب شد که خیل عظیمی از طبقات پاییندستی اجتماعی از کشورهای اروپایی،راهی ایالاتمتحده شوند. مهاجران، از نخبگان و طبقات خاص اقتصادی و اجتماعی نبودند، بلکه افرادی بودند که داشتههای خود را در کشور مبدأ ازدستداده بودند و به همین دلیل رجعت آنان به ایالاتمتحده تنها برای دست آوردن موقعیت خاص اجتماعی – اقتصادی، آنهم با شعار به هر قیمتی بود.
این مسئله در مورد گروههای مهاجر روسی، اهالی اروپای شرقی و ایتالیایی مصداق دارد و در کشوری که مبنای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن آزادی است، مهاجران جنبشهای مافیایی بزرگی را تشکیل دادند. گروههای مافیایی همانطور که فیلم پدرخوانده بهعنوان تألیفی مرجع بدان میپردازد، برای پاسداری از فرهنگ کشور مبدأ، دست به هر اقدامی میزدند، حالآنکه ممکن بود در حوزه کاری خود، خون صدها انسان بیگناه را بریزند اما فرهنگ کشور مبدأ برایشان اصالت داشت، مثل فرهنگ ایتالیایی که در سهگانه پدرخوانده به شکل عجیبی رنگ قداست به خود میگیرد.
اما رویه مهاجرت ایرانیان، معکوس جریان رایج است. هدف اصلی عمده مهاجران ایرانی به کشور آمریکا برخلاف سایر مهاجران بهقصد فعالیت علمی، تحصیلی و اقتصادی بود و جایگاه ایرانیان ساکن در کشور آمریکا، شبیه هیچکدام از گروه مهاجران نیم دهه اخیر نیست. اصولاً مهاجرت ایرانیان کلاس بسیار متفاوتی با سایر مهاجران دارد و گنگستریسم و مافیای ایرانی در آمریکا، رویای اغراقشدهای به نظر میرسد. اما فیلم ضد ایرانی «ارتباط ایرانی» دقیقاً تصویری وارونه از بدنه ایرانیان مهاجر به نمایش میگذارد. نویسنده اولیه فیلمنامه «ارتباط ایرانی» رضا سیکسو صفایی از فعالان سینمایی ضد ایرانی مقیم آمریکاست. صفایی در ساخت چند اثر ضد ایرانی نقش بسیار مؤثری دارد و به طرز عجیبی اصرار به ساخت فیلمهای آمریکایی - ایرانی با تم ضد ایرانی دارد.
فیلم ضد ایرانی «ارتباط ایرانی» با ترجمه صحیحتر «ساقی ایرانی» را رضا سیکسو صفایی بر اساس دریافتی انتزاعی از برخورد و آشنایی یکشبهاش با «فرانسیس فورد کاپولا» به نگارش درآورده است. صفایی در یک میهمانی مجلل سینمایی هالیوودی با کاپولا آشنا میشود و سازنده پدرخوانده متوجه میشود که «سیکسو» ایرانی است. آشنایی در آن میهمانی به یک شام خصوصی دونفره برای گفتگو درباره فرهنگ ایرانی میانجامد و کاپولا خود را برای دانستن فرهنگ ایرانی مشتاق نشان میدهد، البته ذکر این نکته بسیار مهم است که بخش اعظمی از فرهنگ ایرانی تحت تأثیر تعالیم دینی و مذهبی است.
سیکسوی هیجانزده تحت تأثیر کاپولا قرار میگیرد و هوس میکند فیلمی مافیایی - گنگستری بسازد، اما فراموش میکند کاپولا سازنده سهگانه جاویدان پدرخوانده ضمن ساختن فیلمی درباره ایتالیاییهای مهاجر به آمریکا که قدرت مافیایی دارند، ارزشهای ایتالیایی را در سهگانهاش احیا میکند. سیکسو فیلمنامهای را درباره مافیای ایرانی مینویسد با این تفاوت که ارزشهای ایرانی را بهعنوان ابزاری برای تخریب هویت و موجودیت ایرانیان قرار دارد، تا فیلم خوشآیند مدیران سیاسی پرده نشین هالیوود باشد.
سیکسو برای اینکه فیلمنامهاش تقلیدی است و مزیت ویژهای در درونمایه اثر نیست، فرهنگ ایرانی را بهصورت جعلی، به همان صورتی که خواست روح آمریکایی در میان سیاستمداران این کشوراست، به تصویر میکشد. به همین دلیل برای فیلم «ارتباط ایرانی»، مثل سایر آثار ضد ایرانی هالیوودی، نباید تنها به صفت ضد ایرانی بسنده کرد.
«ارتباط ایرانی»، از مرزهای ضد ایرانی بودن عبور میکند و به فیلمی ضد اسلامی، ضد مذهبی و کاملاً موهن بدل میشود. فیلم در همان صحنه ابتدایی به شکل نفرتانگیزی دروغ میسازد و میپراکند. نخست در تیتراژ ابتدایی، دروغهایی در مورد اعزام اجباری نوجوانان به جبهه منتشر میکند، تا قهرمان خود را بهصورت غیرواقعی بسیجی نوجوانی در جبهه نشان دهد. این جوان بسیجی در رجعت به آمریکا، آنقدر پتانسیل بروز خشونت دارد که وارد گروههای مافیایی میشود.
در تیتراژ سعی شده که مفهوم بسیج جعل شود و این نیروی مردمی، گروهی از نوجوانانی را شامل میشود که بهصورت اجباری به جبههها اعزام میشدند. در ادامه در لابهلای دیالوگها، پرسوناژ بهروز اصرار دارد به مخاطب بقبولاند که بهاجبار به جبهه رفته و میخواستند او را فریب دهند و روی مین ببرند.
بخش موهن فیلم در ابتدای فیلم پدیدار میشود و سازنده بدون هیچ اطلاعی نشان میدهد که امام حسین (ع) به پشت جبههها رفته و بهواسطه روحانی معمم شیعه به بچههای نوجوان کلید بهشت را میدهد و در زیرنویس انگلیسی ثبتشده که امام حسین (ع) بازگشته است! سیکسو در نمایش دشمنیاش در قالب یک فیلمنامه دراماتیک بسیار ناتوان است و به دلیل ضعف مشهود هنری سعی میکند، با گنجاندن پرسوناژ امام حسین (ع) و هتک به این ایشان، دشمنیاش را با عقاید مذهبی مردم تکمیل کند.
کنش ضد مذهبی سیکسو شبیه برخی شبکههای لسآنجلسی است که در ایام عزاداری ماه محرم موسیقی بسیار شادی برای دهنکجی به جمهوری اسلامی پخش میکنند؛ کسی نیست به این جماعت خارج نشین مخالف خوان تفهیم کند، برای دشمنی با یک حکومت چرا اعتقاد مذهبی تودهها را به چالش میکشند و مورد استهزاء قرار میدهند. پس از نماهای توهینآمیز ابتدایی، بهروز را میبینیم که دیگر نوجوان ۱۲ و ۱۳ سالهای نیست و در یک مشاور املاک به ریاست بابک صفی نیا در آمریکا فعالیت میکند. در ادامه درخواهیم یافت بهروز در جبهه عادت به کشیدن تریاک پیداکرده است و در بزرگسالی و پس از مهاجرت به آمریکا همچنان معتاد این ماده مخدر است.
بهروز (سیکسو صفایی) به لسآنجلس میآید تا رویای آمریکایی خودش را احیا کند به همین دلیل با دوستش سپهر تا مدتی یک کارتل قاچاق تریاک را اداره میکنند. او با همسر این کارتل بزرگ رابطه نامشروع دارد و پس از مدتی به این رابطه نامشروع پایان میدهد و وارد بنگاه املاک صفی نیا میشود. او در این بنگاه رابطه نامشروع خود را با دختر ادارهکننده بنگاه املاک ادامه میدهد، تا اینکه دوباره با سیروس (پرویز صیاد) مواجه میشود. سیروس میخواهد بابت رابطه نامشروع بهروز با همسرش از او انتقام بگیرد و او را وادار به کشتن شریک تجاریاش سپهر میکند. او پس از کشتن سپهر، فرزند و همسر روسیاش اوکسانا را با خود میبرد تا سیروس به آنان آسیبی نرساند. ادامه فیلم تعقیب و گریز است و با دیالوگهایی گلدرشت و پیرنگی کاملاً تکراری. پرویز صیاد یکدل سیر در این فیلم عقدهگشایی میکند. اساس دیالوگهای این بازیگر ضد ایرانی توهین مکرر به امام خمینی (ره) و ناسزا گفتن به بسیجیان است.
فیلم مشخص نیست بیانیه سیاسی است یا روایتی جعلی درباره مافیای ایرانی. اما آنچه مشهود است و در متن این فیلم بسیار زننده به نظر میرسد این است که ایرانیهای مقیم هالیوود پا فراتر از گلیم سیاسی خود گذاشتهاند و شعائر مذهبی را هدف حمله قرار دادهاندسازندگان سعی میکنند از قوای بسیج جماعت سرخوردهای مثل داعش تصویر کنند که مصرف مواد مخدر را در جبهههای دفاع آموختهاند. در این فیلم ایرانیها بددهن هستند، با همسران یکدیگر روابط نامشروع متعدد داردند و بهروز در هر کمپانی قانونی یا غیرقانونی مشغول کار میشود در ابتدا با همسر یا دختران صاحبکارش رابطه نامشروع جنسی برقرار میکند.
او با همسر سیروس و همسر شریک کاریاش بهصورت همزمان رابطه دارد. دوستش بهروز را کور میکند و سر او را از بدن جدا میکند و نکته جالب این است که پسازاینکه توسط عناصر وابسته به سیروس کشته میشود، رؤیایی جعلی ابتدایی درصحنه انتهایی دوباره استفاده میشود. آیا این روایت از زندگی ایرانیان نتیجه مهاجرت به ایالاتمتحده است یا ایرانیها پتانسیل و توانایی چنین رفتارهای سیاهی را دارند؟ بدون تردید فیلم تصویری از رؤیایی آمریکایی در مورد ایرانیان است.
یک دهه قبل ساخت آثار ضد ایرانی در مجموعه هالیوود با شکست مواجه میشد که بهعنوان نمونه میتوان به روایت جعلی و دروغپرداز بدون دخترم هرگز اشاره کرد. اما از زمان ساخت فیلم آرگو تاکنون رویکرد ضد ایرانی هالیوود توسط ایرانیهایی مثل سیکسو تقویت میشود و از چالشهای سیاسی گامی فراتر برداشته و مقدسات ایرانیان را نشانه گرفتهاند. تلاقی این دو جریان اخیر کمی برای مواجه با مردم ایران و تصویرسازی مجعول، فراتر از ساخت آثاری مثل «سنگسار ثریا م» است. در «سنگسار ثریا م» اعتقادات تنیده با بافت اجتماعی به چالش کشیده میشود و درنهایت به وهن باورهای اسلامی ایرانیان میانجامد.
ترکیب دو جریان فعالان سینمایی ایرانی معارض با جریان اصلی هالیوود، اعتقادات شیعی را هدف قرار داده است؛ درست مثل آنچه فرانسیس فوکویاما گفته. او متخصص اقتصاد سیاسی، رئیس گروه توسعه اقتصادی بینالمللی مدرسه مطالعات پیشرفته بینالمللی پال ایچ. نیتس دانشگاه جانز هاپکینز و نویسنده کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» در کنفرانس اورشلیم بدان اشاره میکند. فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویت شیعه» میگوید: شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ. او بال سبز این پرنده را مهدویت و عدالتخواهی و بالسرخ را شهادتطلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فناناپذیر کرده است، معرفی میکند.
هالیوود در همکاری مشترک با جریان ایرانیان ضد ایرانی بالسرخ شیعیان را هدف قرار داده است. هدفگیری اخیر جریان ضد ایرانیهای مقیم هالیوود، وهن اعتقادات مذهبی است که بافرهنگ شیعی عجین است. نگره حضور نوجوانان بسیجی در جنگ و وارونه نشان دادن حس مقاومت در دوران هشت سال دفاع مقدس، یکی از ابعاد گسترده فعالیت «فریدون صاحبجمعی» خبرنگار روزنامههای فرانسوی Le Monde و Le Telegramme است که ازقضا او نویسنده رمان جعلی «سنگسار ثریا میم» است و همانطور که اشاره شد بر اساس توهم خیالی نویسنده، یک فیلم ضد ایرانی با همین نام ساخته شد. یکی از تعلقات صاحبجمعی وارونه نشان دادن حضور نوجوانان جسور و دلاور ایرانی طی هشت سال دفاع مقدس، در مطبوعات فرنگی است.
«رضا سیکسو صفایی» همان مسیر فریدون صاحبجمعی را در پیشگرفته است با این تفاوت که نشان میدهد امام حسین (ع) در جبههها حضور دارد و نوجوانان بسیجی با تحرک مصدایق عاشورایی و گرفتن کلید بهشت از روحانی شیعه، روی مین میروند. درواقع تصویر باطلی از داعش را در فیلم به سربازان نوجوان دوران دفاع مقدس نسبت میدهد.
این مسئله در مورد گروههای مهاجر روسی، اهالی اروپای شرقی و ایتالیایی مصداق دارد و در کشوری که مبنای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن آزادی است، مهاجران جنبشهای مافیایی بزرگی را تشکیل دادند. گروههای مافیایی همانطور که فیلم پدرخوانده بهعنوان تألیفی مرجع بدان میپردازد، برای پاسداری از فرهنگ کشور مبدأ، دست به هر اقدامی میزدند، حالآنکه ممکن بود در حوزه کاری خود، خون صدها انسان بیگناه را بریزند اما فرهنگ کشور مبدأ برایشان اصالت داشت، مثل فرهنگ ایتالیایی که در سهگانه پدرخوانده به شکل عجیبی رنگ قداست به خود میگیرد.
اما رویه مهاجرت ایرانیان، معکوس جریان رایج است. هدف اصلی عمده مهاجران ایرانی به کشور آمریکا برخلاف سایر مهاجران بهقصد فعالیت علمی، تحصیلی و اقتصادی بود و جایگاه ایرانیان ساکن در کشور آمریکا، شبیه هیچکدام از گروه مهاجران نیم دهه اخیر نیست. اصولاً مهاجرت ایرانیان کلاس بسیار متفاوتی با سایر مهاجران دارد و گنگستریسم و مافیای ایرانی در آمریکا، رویای اغراقشدهای به نظر میرسد. اما فیلم ضد ایرانی «ارتباط ایرانی» دقیقاً تصویری وارونه از بدنه ایرانیان مهاجر به نمایش میگذارد. نویسنده اولیه فیلمنامه «ارتباط ایرانی» رضا سیکسو صفایی از فعالان سینمایی ضد ایرانی مقیم آمریکاست. صفایی در ساخت چند اثر ضد ایرانی نقش بسیار مؤثری دارد و به طرز عجیبی اصرار به ساخت فیلمهای آمریکایی - ایرانی با تم ضد ایرانی دارد.
سیکسو در نمایش دشمنیاش در قالب یک فیلمنامه دراماتیک بسیار ناتوان است و به دلیل ضعف مشهود هنری سعی میکند، با گنجاندن پرسوناژ امام حسین (ع) و هتک به این ایشان، دشمنیاش را با عقاید مذهبی مردم تکمیل کند.
فیلم ضد ایرانی «ارتباط ایرانی» با ترجمه صحیحتر «ساقی ایرانی» را رضا سیکسو صفایی بر اساس دریافتی انتزاعی از برخورد و آشنایی یکشبهاش با «فرانسیس فورد کاپولا» به نگارش درآورده است. صفایی در یک میهمانی مجلل سینمایی هالیوودی با کاپولا آشنا میشود و سازنده پدرخوانده متوجه میشود که «سیکسو» ایرانی است. آشنایی در آن میهمانی به یک شام خصوصی دونفره برای گفتگو درباره فرهنگ ایرانی میانجامد و کاپولا خود را برای دانستن فرهنگ ایرانی مشتاق نشان میدهد، البته ذکر این نکته بسیار مهم است که بخش اعظمی از فرهنگ ایرانی تحت تأثیر تعالیم دینی و مذهبی است.
سیکسوی هیجانزده تحت تأثیر کاپولا قرار میگیرد و هوس میکند فیلمی مافیایی - گنگستری بسازد، اما فراموش میکند کاپولا سازنده سهگانه جاویدان پدرخوانده ضمن ساختن فیلمی درباره ایتالیاییهای مهاجر به آمریکا که قدرت مافیایی دارند، ارزشهای ایتالیایی را در سهگانهاش احیا میکند. سیکسو فیلمنامهای را درباره مافیای ایرانی مینویسد با این تفاوت که ارزشهای ایرانی را بهعنوان ابزاری برای تخریب هویت و موجودیت ایرانیان قرار دارد، تا فیلم خوشآیند مدیران سیاسی پرده نشین هالیوود باشد.
سیکسو برای اینکه فیلمنامهاش تقلیدی است و مزیت ویژهای در درونمایه اثر نیست، فرهنگ ایرانی را بهصورت جعلی، به همان صورتی که خواست روح آمریکایی در میان سیاستمداران این کشوراست، به تصویر میکشد. به همین دلیل برای فیلم «ارتباط ایرانی»، مثل سایر آثار ضد ایرانی هالیوودی، نباید تنها به صفت ضد ایرانی بسنده کرد.
«ارتباط ایرانی»، از مرزهای ضد ایرانی بودن عبور میکند و به فیلمی ضد اسلامی، ضد مذهبی و کاملاً موهن بدل میشود. فیلم در همان صحنه ابتدایی به شکل نفرتانگیزی دروغ میسازد و میپراکند. نخست در تیتراژ ابتدایی، دروغهایی در مورد اعزام اجباری نوجوانان به جبهه منتشر میکند، تا قهرمان خود را بهصورت غیرواقعی بسیجی نوجوانی در جبهه نشان دهد. این جوان بسیجی در رجعت به آمریکا، آنقدر پتانسیل بروز خشونت دارد که وارد گروههای مافیایی میشود.
در تیتراژ سعی شده که مفهوم بسیج جعل شود و این نیروی مردمی، گروهی از نوجوانانی را شامل میشود که بهصورت اجباری به جبههها اعزام میشدند. در ادامه در لابهلای دیالوگها، پرسوناژ بهروز اصرار دارد به مخاطب بقبولاند که بهاجبار به جبهه رفته و میخواستند او را فریب دهند و روی مین ببرند.
بخش موهن فیلم در ابتدای فیلم پدیدار میشود و سازنده بدون هیچ اطلاعی نشان میدهد که امام حسین (ع) به پشت جبههها رفته و بهواسطه روحانی معمم شیعه به بچههای نوجوان کلید بهشت را میدهد و در زیرنویس انگلیسی ثبتشده که امام حسین (ع) بازگشته است! سیکسو در نمایش دشمنیاش در قالب یک فیلمنامه دراماتیک بسیار ناتوان است و به دلیل ضعف مشهود هنری سعی میکند، با گنجاندن پرسوناژ امام حسین (ع) و هتک به این ایشان، دشمنیاش را با عقاید مذهبی مردم تکمیل کند.
کنش ضد مذهبی سیکسو شبیه برخی شبکههای لسآنجلسی است که در ایام عزاداری ماه محرم موسیقی بسیار شادی برای دهنکجی به جمهوری اسلامی پخش میکنند؛ کسی نیست به این جماعت خارج نشین مخالف خوان تفهیم کند، برای دشمنی با یک حکومت چرا اعتقاد مذهبی تودهها را به چالش میکشند و مورد استهزاء قرار میدهند. پس از نماهای توهینآمیز ابتدایی، بهروز را میبینیم که دیگر نوجوان ۱۲ و ۱۳ سالهای نیست و در یک مشاور املاک به ریاست بابک صفی نیا در آمریکا فعالیت میکند. در ادامه درخواهیم یافت بهروز در جبهه عادت به کشیدن تریاک پیداکرده است و در بزرگسالی و پس از مهاجرت به آمریکا همچنان معتاد این ماده مخدر است.
بهروز (سیکسو صفایی) به لسآنجلس میآید تا رویای آمریکایی خودش را احیا کند به همین دلیل با دوستش سپهر تا مدتی یک کارتل قاچاق تریاک را اداره میکنند. او با همسر این کارتل بزرگ رابطه نامشروع دارد و پس از مدتی به این رابطه نامشروع پایان میدهد و وارد بنگاه املاک صفی نیا میشود. او در این بنگاه رابطه نامشروع خود را با دختر ادارهکننده بنگاه املاک ادامه میدهد، تا اینکه دوباره با سیروس (پرویز صیاد) مواجه میشود. سیروس میخواهد بابت رابطه نامشروع بهروز با همسرش از او انتقام بگیرد و او را وادار به کشتن شریک تجاریاش سپهر میکند. او پس از کشتن سپهر، فرزند و همسر روسیاش اوکسانا را با خود میبرد تا سیروس به آنان آسیبی نرساند. ادامه فیلم تعقیب و گریز است و با دیالوگهایی گلدرشت و پیرنگی کاملاً تکراری. پرویز صیاد یکدل سیر در این فیلم عقدهگشایی میکند. اساس دیالوگهای این بازیگر ضد ایرانی توهین مکرر به امام خمینی (ره) و ناسزا گفتن به بسیجیان است.
فیلم مشخص نیست بیانیه سیاسی است یا روایتی جعلی درباره مافیای ایرانی. اما آنچه مشهود است و در متن این فیلم بسیار زننده به نظر میرسد این است که ایرانیهای مقیم هالیوود پا فراتر از گلیم سیاسی خود گذاشتهاند و شعائر مذهبی را هدف حمله قرار دادهاندسازندگان سعی میکنند از قوای بسیج جماعت سرخوردهای مثل داعش تصویر کنند که مصرف مواد مخدر را در جبهههای دفاع آموختهاند. در این فیلم ایرانیها بددهن هستند، با همسران یکدیگر روابط نامشروع متعدد داردند و بهروز در هر کمپانی قانونی یا غیرقانونی مشغول کار میشود در ابتدا با همسر یا دختران صاحبکارش رابطه نامشروع جنسی برقرار میکند.
او با همسر سیروس و همسر شریک کاریاش بهصورت همزمان رابطه دارد. دوستش بهروز را کور میکند و سر او را از بدن جدا میکند و نکته جالب این است که پسازاینکه توسط عناصر وابسته به سیروس کشته میشود، رؤیایی جعلی ابتدایی درصحنه انتهایی دوباره استفاده میشود. آیا این روایت از زندگی ایرانیان نتیجه مهاجرت به ایالاتمتحده است یا ایرانیها پتانسیل و توانایی چنین رفتارهای سیاهی را دارند؟ بدون تردید فیلم تصویری از رؤیایی آمریکایی در مورد ایرانیان است.
یک دهه قبل ساخت آثار ضد ایرانی در مجموعه هالیوود با شکست مواجه میشد که بهعنوان نمونه میتوان به روایت جعلی و دروغپرداز بدون دخترم هرگز اشاره کرد. اما از زمان ساخت فیلم آرگو تاکنون رویکرد ضد ایرانی هالیوود توسط ایرانیهایی مثل سیکسو تقویت میشود و از چالشهای سیاسی گامی فراتر برداشته و مقدسات ایرانیان را نشانه گرفتهاند. تلاقی این دو جریان اخیر کمی برای مواجه با مردم ایران و تصویرسازی مجعول، فراتر از ساخت آثاری مثل «سنگسار ثریا م» است. در «سنگسار ثریا م» اعتقادات تنیده با بافت اجتماعی به چالش کشیده میشود و درنهایت به وهن باورهای اسلامی ایرانیان میانجامد.
ترکیب دو جریان فعالان سینمایی ایرانی معارض با جریان اصلی هالیوود، اعتقادات شیعی را هدف قرار داده است؛ درست مثل آنچه فرانسیس فوکویاما گفته. او متخصص اقتصاد سیاسی، رئیس گروه توسعه اقتصادی بینالمللی مدرسه مطالعات پیشرفته بینالمللی پال ایچ. نیتس دانشگاه جانز هاپکینز و نویسنده کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» در کنفرانس اورشلیم بدان اشاره میکند. فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویت شیعه» میگوید: شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ. او بال سبز این پرنده را مهدویت و عدالتخواهی و بالسرخ را شهادتطلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فناناپذیر کرده است، معرفی میکند.
هالیوود در همکاری مشترک با جریان ایرانیان ضد ایرانی بالسرخ شیعیان را هدف قرار داده است. هدفگیری اخیر جریان ضد ایرانیهای مقیم هالیوود، وهن اعتقادات مذهبی است که بافرهنگ شیعی عجین است. نگره حضور نوجوانان بسیجی در جنگ و وارونه نشان دادن حس مقاومت در دوران هشت سال دفاع مقدس، یکی از ابعاد گسترده فعالیت «فریدون صاحبجمعی» خبرنگار روزنامههای فرانسوی Le Monde و Le Telegramme است که ازقضا او نویسنده رمان جعلی «سنگسار ثریا میم» است و همانطور که اشاره شد بر اساس توهم خیالی نویسنده، یک فیلم ضد ایرانی با همین نام ساخته شد. یکی از تعلقات صاحبجمعی وارونه نشان دادن حضور نوجوانان جسور و دلاور ایرانی طی هشت سال دفاع مقدس، در مطبوعات فرنگی است.
«رضا سیکسو صفایی» همان مسیر فریدون صاحبجمعی را در پیشگرفته است با این تفاوت که نشان میدهد امام حسین (ع) در جبههها حضور دارد و نوجوانان بسیجی با تحرک مصدایق عاشورایی و گرفتن کلید بهشت از روحانی شیعه، روی مین میروند. درواقع تصویر باطلی از داعش را در فیلم به سربازان نوجوان دوران دفاع مقدس نسبت میدهد.
بیشتر بخوانید
تاراج هویت به سبک آمریکاتسویه حساب سینمایی «صمد» با انقلابکارگردان از «مریم» چه میخواستسرپوش سینمایی برای رسوایی آمریکاییتصویری چرک از«رویای آمریکایی»