تبیان، دستیار زندگی

شکست پهلوی

سقوط شاه از قدرت

آرزوی شاه بود که ارتش را به یک ارتش نوین که مجهز به همه سلاح‌ها باشد، تبدیل کند. آمریکایی‌ها هم او را کمک می‌کردند!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شاه
در فیلم ها و مستندات به جا مانده از دی ماه سال 1357 صدای لرزان و گریه ی محمدرضاشاه و ملکه اش را می بینیم که از استراحتی صحبت می کرد که به تعبیر مردم فرار بزرگ بود...

حجت‌الاسلام والمسلمین علی یونسی، به بررسی علل و عوامل شکست نظام پهلوی پرداخت. وی اظهار داشت شاید نظری که ارایه می‌کنم، از دید شما کمی نامانوس باشد. در تاریخ معاصر ما دو حادثه برای ایران رخ داده است، نخست انقلاب مشروطه و دیگری انقلاب اسلامی ایران. البته تحلیل انقلاب مشروطه برای ما ساده‌تر است، زیرا به مساله‌ای تاریخی بدل شده است و تحلیل مسائل تاریخی آسان‌تر از تحلیل مسائل جاری است. البته رژیم شاه ساقط شده است، اما هنوز جزو مسائل جاری ما است و بسیاری از کسانی که درگیر این انقلاب بوده‌اند، هنوز حضور دارند و ذهن‌ها نیز درگیر این مساله است یعنی همچنان حب و بغض‌ها در فهم انقلاب اسلامی تاثیر دارد.

مشکلی که در انقلاب های گاهی نمایشی پیش می آید مساله همین است حتی اگر در ساختار های نظام های پاشیده فردی در راستای اهداف مردم قدم بر می داشته به همین دلیل که در آن نظام فعالیت داشته باید از بین برود در صورتی که خلاف مردم سالاری و شایسته سالاری است.

شاه مطمئن بود که هیچ خطری نیست. جشن‌های ٢۵٠٠ ساله نشان‌دهنده این بود که شاه به این نتیجه رسیده که دیگر نه فقط شاه قرن بیستم که شاه شاهان و شاه تاریخی ایران است.



یونسی در ادامه گفت: تحلیل سقوط رژیم پهلوی و ظهور انقلاب اسلامی را باید با هم دید. تنها نباید به علل سقوط رژیم پهلوی بدون اینکه تحلیل درستی از انقلاب اسلامی داشته باشیم، پرداخت. عده‌ای مایلند که تنها به ظهور انقلاب توجه کنند و کمتر به رژیم شاه می‌پردازند. این کار اشتباه است. این دو را باید با هم در نظر گرفت. فهم هر کدام بدون فهم دیگری غیر‌ممکن است و هر دو را باید با هم تحلیل کرد.

رژیم شاه در شرایطی ساقط شده است که اکثر فلسفه‌ها و نظراتی که ذکر می‌شود، قابل توجیه نیست. آن‌هایی که می‌گویند علل امنیتی یا نظامی داشته است و ارتش ضعیف بوده یا شاه نتوانسته از آن‌ها استفاده کند، سخت به نقاط ضعف ارتش و ژاندارمری و سازمان‌های امنیتی که زیاد بودند، می‌پردازند. البته این ضعف‌ها وجود داشته و تردیدی نیست. اما نباید غافل بود که این ضعف‌ها در گذشته خیلی بیشتر بود و اتفاقا رژیم شاه در اوج قدرت ساقط شده است.

ارتش و ساواک در اوج قدرت بوده است. همه سازمان‌های نظامی و امنیتی رژیم شاه در اوج قدرت بودند و در قیاس با کشورهای دیگر جهان سوم ارتش و سازمان امنیتی شاه، ارتش و سازمان امنیتی بر‌تر منطقه بود. ساواک و ارتش به این نتیجه رسیده بودند که هر چه مردم را بکشند، باز هم جواب نمی‌گیرند. شاید در گذشته جواب می‌داد، اما در سال ۵۶ جواب نمی‌داد. شاه زود‌تر از بقیه مایوس شد و متوجه شد که تمام سازوکار قدرت از کار افتاده است. شاه زود‌تر این موضوع را فهمید. خیلی‌ها پیشنهاد یک کشتار گسترده چندصدهزاری می‌دادند و به‌طور نمونه در بسیاری شهر‌ها نیز عمل کردند. ١٧ شهریور نشان داد که این تجربه اثر نکرد و پیام امام نیز کل آن تاثیرات را از بین برد.

یعنی شاه و ژاندارم هایش به این نتیجه رسیدند که آن قدر شور انقلابیون زیاد است که هرچه قدر بر روی آنها گلوله گرفته شود در مقابل خواسته ها و اهدافشان کوتاه نمی آیند برای همین تک تک مجبور به فرار شدند.

بنابراین علل نظامی و امنیتی و انتظامی تاثیرگذار هستند، اما هیچ کدام به تنهایی دلیل سقوط رژیم شاه نیستند. اگر چنانچه ارتش آمریکا و سازمان سیا هم در ایران مستقر می‌شد که عملا هم مستقر بودند، حتی اگر اسراییل هم مستقر می‌شد که البته آموزش‌های اسراییل در اینجا صورت می‌گرفت، آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به شاه و رژیمش کمک می‌کردند. اما هیچ کدام از این ابزار و سازوکار قدرت افاقه نکرد و موثر واقع نشد، بلکه به عکس بود. یعنی اعمال قدرت و سازوکارهای امنیتی به جای حفظ رژیم به عکس عمل می‌کرد. این آرزوی شاه بود که ارتش را به یک ارتش نوین که مجهز به همه سلاح‌ها باشد، تبدیل کند. آمریکایی‌ها هم او را کمک می‌کردند و بهترین سلاح‌ها را در اختیارش گذاشتند و ارتش را تربیت کردند و ساختند. تنها اثر محدود این کار اما ترس کشورهای منطقه بود. شاه فکر می‌کرد با این کار مشکل اصلی را که در ذهنش بود، حل می‌کند.

یونسی در ادامه به تحلیل آمال و آرزوهای شاه پرداخت و گفت: او برای ماندن خودش دو کمبود احساس می‌کرد و فکر می‌کرد اگر این دو مشکل را حل کند، برای همیشه سلطنتش را تثبیت می‌کند و نظام موروثی حفظ می‌شود: نخست یک ارتش قوی و سازوکارهای امنیتی و نظامی قوی و منسجم و منظم که آرزوهای همه کشورهای جهان سوم است، ضمن آنکه پشتوانه اقتدار بین‌المللی هم داشته باشند که شاه با هماهنگی‌ای که با اسراییل و آمریکا داشت، به این آرزویش رسید و به رسالتش در این زمینه به خوبی عمل کرد و توانست به بهترین وضع این ابزار قدرت را به دست بیاورد. دومین آرزوی شاه حل عامه مردم بود.

او فکر می‌کرد با نوسازی در جامعه و تغییراتی که با انقلاب سفید در جامعه می‌دهد، یک مردم جدید با افکار جدید به وجود می‌آید که این مردم به او تعلق دارند. او فکر می‌کرد این جامعه‌ای که می‌سازد، دیگر سنتی نیست و به خودش تعلق دارد. البته انقلاب سفید شاه که توصیه آمریکا بود، حقیقتا تغییرات زیادی در جامعه ایجاد کرد و در حوزه‌های اقتصادی و فرهنگی و اداری تغییراتی ایجاد شد. شاه فکر می‌کرد محصول این تغییرات اجتماعی از آن خود اوست و مردم از او رضایت دارند.

شاه دنبال این بود که بالاخره مردم هم او را بخواهند و رضایت مردم را داشته باشد. او با این کار می‌خواست نخبگان مخالف و گروه‌های ناراضی را به راحتی از بین ببرد. به نظر او دیگر خطری او را تهدید نمی‌کرد. این تئوری‌ای بود که شاه به دنبالش بود. البته تغییرات اجتماعی به صورت محدود در زمانی برای شاه به دست آورد.

شاه مطمئن بود که هیچ خطری نیست. جشن‌های ٢۵٠٠ ساله نشان‌دهنده این بود که شاه به این نتیجه رسیده که دیگر نه فقط شاه قرن بیستم که شاه شاهان و شاه تاریخی ایران است. یعنی او یک ایدئولوژی تاریخی و ناسیونالیستی کم داشت و آن را هم ایجاد کرد و پشتوانه فلسفی و تاریخی برای خودش ایجاد کرد و می‌گفت این اقتدار سلطنتی که من دارم، یک خواست تاریخی است و ایرانیان در طول تاریخ همیشه اینگونه بوده‌اند و من بی‌بن و ریشه نیستم. البته این حرف او درست است، خود پهلوی یک خانواده بی‌ریشه بودند و یک خانواده سلطنتی نبودند، اما سلطنت در ایران همیشه ریشه‌دار بوده است و تردیدی نیست که ایران از زمانی که شکل گرفته با سلطنت همراه بوده است.

مردم ایران در طول تاریخ گرایش به سلطان داشتند یا همان بتی که همیشه برایشان باشد تا راه درست را از خطا تشخیص دهد، سلطانی که بزرگی و قدمت داشته باشد شاه با نمایش هایش برای خود تاریخ تعریف کرد اما غافل از اینکه رفتار ها و انتخاب های ناشایسته اش او را کوچک و خفیف کرد تا فرار را بر قرار ترجیح دهد!

پی نوشت:

1- تاریخ ایرانی به نقل از روزنامه اعتماد