عزت مندی و عزت مداری
تعریف، تنویع و كاركردها
از تعالیم امام حسین به مردم این بود كه قدر و ارزش خویش را خوب بشناسند و خود را در راههای پست نیندازند و خویشتن را ارزان نفروشند. امام میفرمود: «لیس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها فانه من رضی من الله بالدنیا فقد رضی الخیس؛ جانهایشما قیمتی جز بهشت ندارد، پس آن را به چیزی جز آن نفروشید، اگر كسی عوض خدا بهدنیا راضی شد به قیمت نازلی خود را فروخته است.» این معنا با كرامت انسانی و حرمتجان مؤمن و عزت نفس مسلمان قابل توجیه است و بس.
امام حسین (ع) عزت مندی را نه تنها در امور سیاسی، كه در روابط فردی و اجتماعی نیز به مسلمانان میآموخت. او عزت را حتی برای فقیر و نیازمند میخواست و نیاز را توجیه گر ذلت پذیری و خدشه دار كردن عزت نفس مسلمان نمیدید و راه حفظ عزت و كرامت نفس را نیز در زمان نیازمندی به آنان میآموخت.
مردی از انصار خدمت امام حسین (ع) آمد تا چیزی از ایشان درخواست نماید. حضرت به او فرمود: ای برادر انصاری! خویشتن را از ذلت درخواست حفظ كن و احتیاج خود را در رقعهای بنویس كه - انشاء الله - چیزی از ما دریافت خواهی نمود كه شاد شوی. سپس مرد انصاری برای حضرت نوشت: یا ابا عبدالله، فلان شخص پانصد دینار از منطلب دارد و برای بازپس گرفتنش اصرار بسیار میورزد، با او صحبت بفرمایید تا مدتی كهچیزی به دستم بیاید مهلت دهد. همین كه حضرت رقعه وی را خواند، وارد منزل شد وكیسهای بیرون آورد كه مبلغ یك هزار دینار در آن بود. حضرت به وی فرمود: از پانصد دینار آن بدهیات را بپرداز و با پانصد دینار باقی مانده، امور زندگیات را رو به راه كن وهیچ گاه انتظار رفع نیازمندی نداشته باش، مگر از سه شخص: مردی با ایمان ومتدین، یاشخصی جوانمرد، یا مردی شریف و دارای اصل و نسب.
اما مرد با دین و ایمان از ترس دینش تو را نا امید نمیسازد. امام شخص جوانمردنیز از جوانمردی خود حیا میكند كه تو را رد نماید و افراد اصیل و نجیب میدانند كه توبرای بر آمدن نیازت آبروی خویش را در گرو احسان او گذاشتهای، نجابت او نمیگذارد كهدست خالی برگردی و روی تو را به زمین نخواهد انداخت.
درخواست كردن یعنی سرفرود آوردن نزد دیگری و این با روح عزت مسلمانیسازگار نیست. امام (ع) نمیخواهد مؤمنین حتی برای رفع نیازهای مشروع خویش تن بهخواری بدهند.
آن حضرت بخشش را سبب آقایی و بزرگواری و بخل ورزیدن را خواری و پستی برمیشمرد. از كارهایی كه موجب پوزش و عذرخواهی میشود بر حذر میكرد و آن را نشانةخواری میدانست. كسی كه بخواهد پیوسته به جهت كارهای خلاف خود عذر بخواهدنمیتواند سربلند و عزیز نزد مردم باشد. عزت و عزت مداری در میان مردم و اجتماع تابدان حد نزد سرور آزادگان اهمیت دارد كه مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت و خواریمیدانست. هم چنین سفارش میفرمود كه از كسانی كه به عزت و آبروی مردم متعرضمیشوند و آبروی مردم برای او اهمیتی ندارد سعی كن كه تو را نشناسد و از او دوریگزین.
امیر المؤمنین (ع)، از فرزندش حسین (ع) پرسید: فرزندم! بزرگواری در چیست؟حضرت فرمود: نیكی به فامیل و به دوش گرفتن بار خسارات آنان.
از آن حضرت پرسیدند: پستی در چیست؟ فرمود: پستی انسان در آن است كه خویشتن را حفظ نماید و عیال خود را تسلیم ناملایمات و خطرها كند.
امام حسین (ع) راه عزت ابدی را تنها در راه اطاعت خداوند میدانست و بر اینموضوع تأكید دارد كه كسی كه تصور كند عزت را میتواند با كسب رضایت و خشنودیمردم به بهای خشم و غضب خدا به دست آورد در اشتباه است:
«هر كس كه رضایت الهی را با غضب مردم بخرد خداوند او را از مردم بی نیاز سازد و هر كس رضایت مردم را با غضب الهی بخرد خداوند او را نیازمند مردم سازد.»
این كلام بدین معنا است كه بنده تا بندگی نكند و خدا را قدرت مطلق نداند و سرتعظیم بر آستان جلال و جبروت خدا فرو نیاورد نتیجهای جز ذلت پذیری دیگران نخواهد داشت. عزت تنها از آن خدا است: ان العزة لله جمیعا.
از همین رو است كه امام حسین (ع) در نماز شب خود از خدا این چنین میخواهد: «اللهم انا نعوذ بك أن نذل و نخزی؛ خدایا به تو پناه میبریم از این كه ذلیل و خوار شویم»
بر این اساس امام حسین (ع) راه حصول عزت و كرامت نفس را تنها با اعتراف بهذلت و عجز و فقر در پیشگاه الهی و اعتراف به مجد و عظمت و عزت خداوندی میداند.دعاها و مناجات آن حضرت مشحون از این دو مطلب است: «فلك الحمد و المجد و علوالمجد یا ذاالجلال و الاكرام»، در فرازی از دعای عرفه این چنین خود را در پیشگاه الهیمعرفی میكند: «یا مولای فها أنا ذا بین یدیك یا سیدی خاضعا ذلیلا حصیرا حقیرا؛ ایمولای من، در پیشگاه تو سرافكنده و ذلیل و عاجز و ناچیز و كوچكم. و نیز «الهی ذلیظاهر بین یدیك؛ خدایا! این ذلت و خواری من است كه در پیشگاه تو آشكار است و نیزاعتراف به ذلت و درخواست عزت فراز دیگری از دعای عرفه است: «یا من دعوته ذلیلا فأعزنی؛ ای آن كه میخوانمش در حالی كه (در برابرش) ذلیل و خوارم پس به من عزتكرامت فرما.»
اما این اعتراف به كوچكی و حقارت و خود را هیچ انگاشتن در برابر آن عظمت وقدرت مطلق عین عزت و عزت مندی است. امام حسین (ع) در فرازی دیگر از دعای عرفه جمع این دو را به بهترین وجه بیان كرده است: «الهی كیف أستعز و فی الذلة أركزتنی أم كیف لا أستعز و الیك نسبتنی؛ خدایا چگونه دعوی عزت كنم و حال آن كه مرا(به حكم بندگی) در ذلت نهاده ای و چگونه دارای عزت نباشم در صورتی كه نسبت بندگی به تو دارم.
این معنا را مولای متقیان و امیر مؤمنان علی (ع) در كلام گهربار خود این چنین بیان كرده است: «الهی كفانی فخرا أن تكون لی ربا و كفانی عزا أن أكون لك عبدا؛ خدایا مرا فخر همین بس كه تو پروردگار منی و عزت من همان كه بنده تو هستم.»
آری آن كه خود را عبد خواند عزیز شد. عبودیت توجه به عظمت و جلال و جبروت معبود است كه توجه به این، تقوا را به دنبال خواهد داشت و بنده را از معصیت باز میدارد واین مرحله اوج عزت و عزت مندی انسان است. «لا عزت أعز من التقوی؛ هیچ عزتی به مرتبة عزتی كه از تقوا حاصل میشود نیست.» عزتهای دیگر صوری و زودگذر است. از اشعار امام حسین (ع) است كه در این باره میفرماید:
أیعتز الفتی بالمال زهواو ما فیها یفوت عن اعتزاز
آیا جوان میخواهد با ثروت به عزت و افتخار برسد درحالی كه هر آنچه در آن است عزتش از دست میرود. اینها عزت نیست. آن كه عزت حقیقی میخواهد باید به عزت ذاتی وصل شود تا عزتش باقی بماند. باز در فراز دیگری از دعای عرفه میخوانیم: «یا منخص نفسه بالسمو و الرفعة و أولیاؤه بعزه یعتزون؛ ای آن كه ذات خود را به علو مقام ورفعت مخصوص گردانیدی و دوست دارانت را به عزت خود عزیز ساختی.»
این عزت را كسی نمیتواند زایل كند، زیرا جلوهای از عزت خداوندی است. اینچنین است كه امام عزت مندانه و با صلابت در برابر معاویه ایستاده است.
امام حسین (ع) در دوران پس از صلح امام مجتبی (ع) و دوران امامت خویش با بردباری تمام امور را زیر نظر داشت و در مواضع حساسی كه لازم بود به میدان میآمد و ازحریم امامت و حرمت پیروانش دفاع میكرد. پس از آن كه معاویه برخی از شیعیان را بهقتل رساند امام نامه تندی به وی نوشت و او را توبیخ كرد و اعمال نادرستش را نكوهید. به او نوشت آیا تو حجر و یاران عابد و پارسایش را نكشتی؟ آنان گناهی جز افشای بدعتها و امر به معروف و نهی از منكر نداشتند و تو پس از آن كه به ایشان امان نامة محكم دادی، پیمان شكستی و آنان را از دم تیغ گذراندی. آیا تو قاتل عمرو بن حمث خزاعینیستی؟ گناه او جز پیروی از پدرم امام علی (ع) نبود و تو به فرزند سمیه فرمان دادی؛ هركه را بر دین علی (ع) است، از میان بردارد. او را كشتند و مثله كردند.
پس از جملاتی فرمود: تو در نامه خود نوشتهای این امت را به آشوب و فتنه برمگردان! من برای این امت فتنهای بزرگتر از فرمانروایی تو بر آنان سراغ ندارم. گفتهایكه در كار و اندیشه خود و دین خود و امت خود و امت محمد (ص) باش! به خدا سوگند منهیچ كاری را برتر از پیكار با تو نمیشناسم و آوردهای كه اگر با من دسیسه كنی من نیز باتو دسیسه كنم! ای معاویه! بدان كه خدا را كارنامهای است كه هیچ كوچك و بزرگی را فرونمیگذارد، جز این كه همه را به حساب میآورد. بدان كه خدا كشتار از روی بدبینی وگرفتار ساختن از روی تهمت تو را فراموش نكرده و نیز فرمان روا كردن كودكی را كهشراب مینوشد و سگ بازی میكند توسط تو از یاد نخواهد برد. من تو را نمیبینم جز اینكه خود را هلاك و دینت را نابود و زیر دستان خود را تباه ساختهای. والسلام.
این خطاب و عتاب زمانی بود كه كسی جرأت نداشت اظهار وجود كند.
در گزارشی آمده است معاویه در همان سالی كه حجر بن عدی و یاران او را كشت، حج كرد و حسین بن علی (ع) را دیده گفت: ای اباعبدالله! ایا این خبر به تو رسیده كه ما باحجر و یاران او و شیعیان پدرت چه كردیم؟
فرمود: با آنان چه كردی؟
گفت: آنان را كشتیم و كفن پوشاندیم و بر آنان نماز گزاردیم.
امام حسین (ع) خندید و فرمود: ای معاویه، آنان خصم تو هستند. ولی ما اگر پیروان تو را بكشیم، آنان را كفن نپوشانیم و بر ایشان نماز نگذاریم و دفن نكنیم (كه مسلماننیستند).
دو نمونة دیگر: ابن ابی الحدید با ذكر سندی گزارش میكند: در زمان امارت ولیدبن عتبة بن ابی سفیان از طرف معاویه بر مدینه در مورد مالكیت اموالی در «ذی مروه» باامام حسین (ع) اختلاف داشت. امام فرمود: مگر ولید میتواند به دلیل حاكمیتش بر من زور بگوید! به خدا قسم یا باید حق مرا بدهد یا با شمشیر آخته در مسجد خدا ایستاده و اصحاب حلف الفضول را به كمك میخوانم. خبر به عبد الله بن زبیر و مسور بن مخرمه وعبدالرحمن بن عثمان تیمی رسید. آنان قسم خوردند اگر امام اصحاب حلف الفضول را بخواند حتماً با شمشیر به یاری وی خواهند رفت تا حقش را بگیرد و یا در این راه كشته شوند. ولید كه از ماجرا مطلع شد با عجله آن اموال غصب شده را به امام بازگرداند و امام ر اراضی كرد.
شبیه همین نزاع بر سر قطعه زمینی با معاویه در گرفت. امام حسین (ع) چهار پیشنهاد به معاویه كرد: اول فرمود: حقم را از من بخرید، دوم: آن را به من پس دهید، سوم: به حكمیت ابن عمر و ابن زبیر راضی هستم به هر چه آنان گفتند تن در دهید و پیشنهادچهارم «صیلم» است.
معاویه پرسید: آن دیگر چیست؟
امام فرمود: از اهل حلف الفضول یاری میجویم. لذا امام با خشم برخاست و مجلس را ترك كرد و ماجرا را برای ابن زبیر تعریف كرد.ابن زبیر گفت: به خدا قسم! اگرحسین (ع) چنین فریاد كند، اگر خوابیده باشم مینشینم، اگر نشسته باشم میایستم،اگر ایستاده باشم حركت میكنم، نفس به نفست میدهم تا حقت را بگیریم یا روحمان به پرواز درآید. معاویه این نفوذ را كه دید، در پی امام فرستاد و گفت ما آن پیشنهاد نخست را میپذیریم.
این دو واقعه تاریخی حاكی از سیاستها اقتصادی بنی امیه برای به تنگناكشاندن علویان و امام حسین (ع) بود كه به این وسیله بنیة مالی حضرت را محدود وتضعیف كنند. اما امام بدون ترس و هراسی از حق خویش دفاع كرد و مرعوب قدرت حاكمنشد و اجازه نداد بر وی غلبه كنند و این عین عزت است.
سال هایی نه چندان طولانی از رحلت رسول خدا (ص) نگذشته بود كه طاغوتها بر منبر پیامبر (ص) بالا رفتند و عزت اسلام و مسلمین را از آنان ستاندند و گرد ذلت بر سر ورویشان نشاندند. امام حسین (ع) با قیام خونبارش عزت از دست رفته مسلمانان را بهایشان بازگرداند و «كلمة الله» را اعتلا بخشید. این قیام ریشه در جریانها و انحرافاتگذشته داشت. امام نیز هرگز مبارزه را رها نكرده بود و همواره با حسن انتخاب و انتخاباحسن در موضعگیریها نقش ایفا میكرد. اكنون با روی كار آمدن یزید بهترین گزینهانتخاب قیام و انقلاب خونین است. از فرمایشات نخست امام در پاسخ به مروان این بود:«و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید».
شرایط و اوضاع اجتماعی در زمان امام به گونهای بود كه مقتضی قیام بود و جز قیام راه دیگری نبود و راهی برای صلح نیز نمانده بود و در این شرایط، صلح نیز جایگاهینداشت، یا قیام بود و یا خواری و زبونی و سر تسلیم فرود آوردن و تن به ذلت و ننگ دادن. این چنین است كه سرور آزادگان امام حسین (ع) جلوة عزت مداری میشود و اینسخنان را در برابر یزید كه همه در برابرش گردن ذلت خم كردهاند با كمال قدرت و صلابت میفرماید:
- «و الله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل، و لا أقر اقرار العبید...؛ نه، به خدای سوگند كه بسان ذلت زدگان دست ذلت به دست خودكامگان نخواهم داد و بسان بردگان وبرده صفتان به راه و رسم بردگی قدم نخواهم نهاد.
- «الموت فی عز خیر من حیاة فی ذل؛ مرگ با عزت بهتر است از زندگی باذلت»
- «ألا ان الدعی ابن الدعی قد ركز بین الثنتین بین السلة و الذلة، هیهات منا الذلة،یأبی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون حجور طابت و طهرت و أنوف حیمة و نفوس أبیة،من أن یؤثر طاعة اللئام، علی مصارع الكرام. ألا و انی زاحف بهذا الاسرة مع قلة العد وخذلة الناصر، ثم أوصل كلامه بأبیات فروة بن مسیك المرادی:
فان نهزم فهزامون قدماو ان تغلب فغیر مغلبینا
و ما ان طبنا جبن و لكنمنایانا و دولة آخرینا»
هان كه این زنازادة فرزند زنازاده مرا بر سر دو راهی نگه داشته است. راهی به سویمرگ و راهی سوی ذلت، هرگز مباد كه ذلت را بر مرگ اختیار كنیم. خدا و پیغمبرش و مردمبا ایمان و دامنهای پاك و پاكیزه كه ما را پرورانده و مردمی كه زیر بار ستم نروند و افرادیكه تن به ذلت ندهند (همه و همه) به ما اجازه نمیدهند كه فرمانبری لئیمان را بركشتهشدن شرافتمندانه برگزینیم. هان كه من با این افراد فامیلم؛ با این كه كماندواندك و یاوری ندارم، با شما خواهم جنگید. سپس حضرت سخنش را به اشعار فروة بن مسیك مرادی پیوست.
سخنرانی امام در برابر حر و اصحابش تحلیلی از اوضاع سیاسی روز بود و تكلیف خود و همة مسلمانان را در این خطابه اعلام و اعلان كرد. امام روایتی از رسول خدا (ص)خواند: هر كه سلطان ستم پیشهای ببیند كه حرامهای خدا را حلال شمرده، عهد و میثاقبا خدا را شكسته، با سنت پیامبر (ص) به مخالف برخاسته و با گناه و تجاوز به حقوق مردماقدام كرده است و آن شخص با گفتار و كردارش در صدد اقدام به اصلاح برنیامد، سزاواراست كه او را با آن حاكم در یك مكان در دوزخ جای دهند. آگاه باشید كه این گروه پیرویاز شیطان را پیشه كردند و فرمانبرداری خدای را وانهادند، فساد را آشكار ساختند، حدود راتعطیل كردند، در بیت المال تصرف كردند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كردند، و (بدانید) من سزاوارترین مردم در برخورد و مقابله با این انحراف و تغییر آن هستم.
حر امام را از عاقبت ورود به كوفه بیم داد. امام فرمود: مرا از مرگ میترسانی؟ مگر بیشتر از این چیزی هست كه مرا بكشید؟ نمیدانم با تو چه بگویم. شعر آن برادر انصاریرا كه به یاری پیامبر (ص) برخاسته بود و پسر عمویش به او گفت: كجا میروی كه كشتهمیشوی؟ با تو میگویم:
سأمضی فما بالموت عار علی الفتیاذا ما نوی حقا و حاهد مسلما
و واسی الرحال الصالحین بنفسهو فارق مذموما و خالف مجرما
اقدم نفسی لا أرید بقائهالتلقی خمیسا فی النزال و عرمرما
فان عشت لم أندم و ان مت لم ألمكفی بك ذلا أن تعیش و ترغما
میروم كه مرگ برای جوانمرد اگر نیت پاك دارد و مسلمان است و پیكار میكند و به جان از مردان پارسا پشتیبانی میكند، عار نیست.
در راه مردان صالح و شایسته جانبازی كند و از نابود شدگان (در دین) جدا گشته، به گنه كاری پشت كند.
زنده ماندن را نمیخواهم و جانم را پیشاپیش میفرستم (و تقدیم میكنم) تا با قشون در رزم گاه به نبرد پردازد و هماوردی كند.
پس (در این صورت) اگر زنده ماندم، پشیمان نیستم و اگر مردم، سرزنشی ندارم. بس است برای تو كه زنده بمانی و بینی تو را به خاك بمالند و زبون و خوار شوی.
حر بن یزید كه این سخن را شنید دانست آن حضرت تن به كشته شدن داده، ولیتن به خواری و تسلیم شدن به پسر زیاد نداده است. از این رو به كناری رفت و با همراهانخود از یك سو میرفت و امام از سوی دیگر، تا به منزل دیگری رسیدند. این درسی برایحر بود و او نیز شیفتة عزت مندی امام شد و هنگام انتخاب، راه امام را در پیش گرفت و برمدار عزت مداری گام نهاد و سرانجام نام خویش را جاودانه ساخت و نام و كارش در فرهنگ دینی و عامه ضرب المثل شد.
امام در هنگام سفر به عراق در منطقة «ذی حسم» فرمودند: شما میبینید كه چه اتفاقاتی در حال وقوع است، میدانید كه دنیا تغییر كرده و عجیب ناشناخته است، ارزشها پشت كرده و دگرگون شده است و از آنها جز كفی روی آب چیزی باقی نمانده است و به اندازه چرای چارپایی در مرتع باقی نیست. آیا نمیبینید كه به حقعملنمیشود و از باطل جلوگیری به عمل نمیآید. سزاوار است كه شخص مؤمن از این غصه بمیرد و به دیدار خدایش بشتابد (كه این اوضاع قابل تحمل نیست). من نیز مرگ را جز سعادت و زندگی در كنار ستم پیشگان را جز خواری نمیبینم.
فرجام سخن را به زیور خطبهای از امام حسین (ع) دربارة امر به معروف و نهی ازمنكر مزین میكنیم. باشد كه این منشور عزت خواهی حسینی سرلوحة مبارزات عزتخواهان قرار گیرد:
شما ای گروه نیرومند، دستهای هستید كه به دانش معروف و به خوبی نامور و به خیرخواهی معروف و به وسیله خدا در دل مردم مهابتی دارید، شرافتمند از شما حساب میبرد و ناتوان شما را گرامی میدارد، آنان كه هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید شماها را بر خود ترجیح میدهند، شما واسطة حوایجی هستید كه بر خواستاران آنها ممتنع شدند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی اكابر در میان راه گام بر میدارید. آیا همه اینها برای این نیست كه مردم به شما امید دارند كه به حق خدا قیام كنید و اگر از بیشترحق او كوتاه بیایید به حق ائمه بی اعتنایی كردید، اما حق ناتوانها را ندیده گرفتید، با اینكه حق خود را كه بدان معتقدید طلب كنید. شماها نه مالی در این راه خرج كردید و نهجایی را برای خدا كه آن را آفریده، به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیرهای در افتادید. شماها به درگاه خدا آرزوی بهشت او را دارید، و هم جواری رسولان او و امان ازعذاب او را، ای كسانی كه این آرزوها را به درگاه خدا دارید من میترسم كه یك انتقامی ازخدا بر شما فرود آید. زیرا شماها به یك مقامی از كرامت خدا رسیدید كه بدان برتریدارید بر دیگران. بندگان مؤمن به خدا فراوانند و مردم آنها را گرامی نمیدارند و شماها بهخاطر خدا در میان مردم ارجمند هستید و به چشم خود ملاحظه میكنید كه پیمانهایخدا شكسته شده و شما هراس نمیكنید با آن كه برای یك نقض تعهد پدران خود به هراس میافتید.
در حالی كه تعهد رسول خدا (ص) خوار و بی مقدار شده، كورها و لالها و زمینگیرها در همه شهرها بی سرپرست ماندند و بر آنها ترحم نمیشود، شما به اندازه مقام خود و در خور مسئولیت خود كار نمیكنید. نه به كسی هم كه آن كار را میكند خضوع دارید. مابا مسامحه و سازش با ظالمان، خود را آسوده میدارید. همه اینها همان است كه خداوند شما را بدان فرمان داده از جلوگیری و بازداشتن دسته جمعی و شما از آن غافلید، مصیبت بر شما از همه مردم بزرگتر است، زیرا در حفظ مقام بلند علمی دانشمندان و علما مغلوب شدید (نتوانستید مقام علمایی خود را حفظ كنید و دیگران را بر آن مقام چیره نمودید) وكاش شما كوشش میكردید.
این برای آن است كه مجاری امور و احكام به دست دانشمندان و علمای به خدااست كه امین بر حلال و حرام او هستند و باید زمام امور به دست آنها باشد، شمایید كه این مقام از شماها گرفته شده، زیرا تفرق شما از حق و اختلاف شما درباره روش پیغمبر با وجود دلیل روشن، اگر شماها بر آزار شكیبا باشید، در راه خدا تحمل به خرج دهید، زمام امور خدا به شماها برگردد و از طرف شماها اجرا شود و شما مرجع كار مردم باشید ولیشما خودتان ظلمه را در مقام خود جای دادید و امور حكومت خدا را با آنها واگذاشتید تا به شبهه كار كنند و در شهوت و دل خواه خود پیش روند. آنان را بر این مقام مسلط كرده گریزشماها از مرگ و خوش بودن شماها بر زندگی دنیا كه از شما جدا خواهد شد. ناتوان رازیردست آنها كردید برخی را برده و مقهور كنند و برخی را ناتوان یك لقمه نان و مغلوبنمایند. مملكت را برای خود زیر و رو كنند و رسوایی هوس رانی را بر خود هموار سازند. بهپیروی از اشرار و دلیری بر خدای جبار، در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند و همهكشور اسلامی زیر پای آنهاست و دستشان در همه جا باز است و مردم همه در اختیارآنهایند و هر دستی بر سر آنها زنند قدرت دفاع ندارند، برخی زورگو و معاندند و بر ناتوانان به سختی یورش برند و برخی فرمان روایند و به خدا و معاد عقیده ندارند. شگفتا از این وضع و چرا در شگفت نباشم كه زمین در تصرف مردی دغل و ستم كار است و یا زكاة بگیرنابكار و یا حاكم بر مؤمنان كه به آنها مهربان نیست و ترحمی ندارد و خدا حاكم باد درآنچه ما كشمكش داریم و او به حكم خود در موضوع اختلاف ما قضاوت كناد.
بار خدایا تو میدانی كه آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در سلطنتی نیست، به خواهش كالای دنیا نیست، ولی برای این است كه دین تو را بر پا بینیم (برگردانیم) و در بلادت اصلاح نماییم، ستم رسیدههای از بنده هایت را آسوده خاطر كنیم و به واجب وسنت و احكام تو عمل شود. شماها باید ما را یاری كنید و به ما حق بدهید. نیروی ستمكاران بر سر شماها است، آنها در خاموش كردن نور پیغمبر شما میكوشند و خدا ما را بس است و بر او توكل داریم و به درگاه او بازگردیم، و سرانجام به سوی اوست.
فرمانها و فرمایشهای دیگر از امام در منابع تاریخی و مقتل نگاری وارد شدهاست كه به چند نمونة دیگر اشاره میكنم: امام حسین (ع) برای حفظ اسلام و بازگرداندنعزت دوبارة به آن هر آنچه در توان داشت در طبق اخلاص گذاشت و فرمود: «ان كان دینمحمد (ص) لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی؛ اگر دین جدم پیامبر (ص) جز با كشتهشدن من استوار نمیشود پس ای شمشیرها مرا دریابید. آخرین كلام امام در گودال قتلگاه این است كه فرمودند: «یا شیعة آل أبی سفیان، ان لم تكن لكم دین فكونوا أحرارا فی دنیاكم؛... اگر دین ندارید آزاد مرد باشید.»
پیوند به :
o مؤلّفهها و پیشینهی عزت مداری
o عزت مداری در سیرة معصومین