تبیان، دستیار زندگی

انحراف سازمان به روایت توابین

احمدرضا کریمی از اعضای سابق مجاهدین اعتقاد دارد که سازمان از همان ابتدا دارای ریشه‌های مارکسیستی بوده است. او می‌گوید رهبران اولیه سازمان بین دین و علم تفکیک قائل شده و سپس برای مارکسیسم نقش علمی قائل می‌شدند و ازآنجاکه دین و علم باهم تضادی ندارد به این نتیجه می‌رسیدند که مارکسیسم علم مبارزه بوده و باید از آن استفاده کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
15
مجاهدین خلق
شهریورماه سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق است.سازمانی که هرچند در ابتدا با محوریت جوانان مذهبی و باهدف ساماندهی مبارز علیه شاه با توسل به باورهای دینی شکل‌گرفته بود اما این سازمان به‌مرور روندی را طی کرد که نه‌تنها از مذهب جدا شد و در سال 1354 ایدئولوژی مارکسیسم را به‌عنوان عقیده رسمی خود برگزید بلکه به‌جایی رسید که دست به ترور اعضای داخلی سازمان زد.

به اذعان بسیاری از افرادی که در دهه 50 در زندان بوده‌اند، سازمان در آن سالها به‌طورجدی دچار غرور و تکبر شده بود؛ به‌طوری‌که هیچ فرد و گروهی را غیر خودش محق نمی‌دانست و درواقع خود را معیار حق و باطل معرفی می‌کرده است؛ اما این سازمان چه روندی را طی کرد که به چنین مرحله‌ای رسید؟ در اینجا با مروری بر گفته‌های افرادی که زمانی عضو سازمان بوده و یا با آن در ارتباط بودند درصدد بررسی این موضوع هستیم.

سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریور ۱۳۴۴ به‌وسیله سه نفر از اعضای نهضت آزادی ایران به نامهای محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدالرضا نیک‌بین پایه‌گذاری شد. حنیف نژاد متولد ۱۳۱۷ از تبریز وابسته به یک خانواده متوسط بازاری بود. ابتدا او به جبهه ملی و انجمن اسلامی دانشجویان و سپس به نهضت آزادی پیوست.


اندکی بعد اصغر بدیع‌زادگان، علی باکری، عبدالرسول مشکین‌فام، ناصر صادق، علی مهین‌دوست، حسین روحانی و شمار دیگری به آنها پیوستند. فعالیت مؤسسان سازمان در ابتدا بیشتر فعالیتهای مطالعاتی و بر محورهای جهان‌شناسی و سیاست و اقتصاد قرار داشت. آنان به بررسی تاریخ معاصر ایران پرداخته و سعی کردند در خصوص سؤالاتی مانند جایگاه اقتصاد ایران و استعمار و امپریالیسم و سوسیالیسم و سرمایه‌داری چیست پاسخهایی تهیه کنند.

در واقع انسان بدون چارچوب اخلاقی مشخص، توان درک پیچیدگیهای مسائل اجتماعی را از دست می‌دهد و چون نمی‌تواند این ناتوانی را پر کند، دچار بحران شده و ممکن است به جنایت منتهی شود.



لطف‌الله میثمی که زمانی با سازمان مجاهدین در ارتباط بوده تعریف می‌کند که در اوایل دهه 40 همراه با حنیف‌نژاد دیداری داشته‌اند که در آن تأکید شده که برای حرکت در خط قرآن باید مؤمن، کافر و منافق شناخته شوند. برای همین همراه با حنیف‌نژاد به قم می‌رود.

ابتدا نزد هادی خسروشاهی رفته و بعد به نزد آیت‌الله بهشتی در مدرسه دین و دانش می‌روند. همچنین ملاقاتی نیز با علی حجتی و چند نفر دیگر صورت می‌گیرد. میثمی می‌گوید درنهایت بعد از مذاکراتی که با روحانیون داشته‌اند حنیف‌نژاد در راه بازگشت به تهران به میثمی، می‌گوید: «می‌دانی باید به خودمان تکیه کنیم، از روحانیان کاری برنمی‌آید».

این گفته حنیف‌نژاد که رهبر معنوی اعضای سازمان بوده به‌طوری‌که به او لقب آقامحمد را داده بودند نشان می‌دهد که تشکیل‌دهندگان سازمان از همان ابتدا ترجیح دادند بدون استفاده از نظرات روحانیت شخصاً مسائل مبارزاتی را تدوین کنند. بااین‌حال سازمان برای تدوین برنامه مبارزاتی در کنار استفاده از منابع اسلامی، بهره‌گیری از منابع غیر اسلامی و مارکسیستی را در دستور کار قرارداد؛ به‌طوری‌که به گفته اعضای اولیه سازمان آنها همواره آثار کمونیستی را مطالعه می‌کردند.

حسین روحانی از اعضای اولیه سازمان دراین‌باره می‌گوید استفاده از متون کمونیستی در سازمان متداول بوده است؛ به‌طوری‌که کتابهای چهارمقاله فلسفی «مائو و «ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی» استالین «ژنوپلتیک گرسنگی» و کتاب «اقتصاد» پور همایون جزو منابع این سازمان بوده است. 

احمدرضا کریمی از اعضای سابق مجاهدین اعتقاد دارد که سازمان از همان ابتدا دارای ریشه‌های مارکسیستی بوده است. او می‌گوید رهبران اولیه سازمان بین دین و علم تفکیک قائل شده و سپس برای مارکسیست نقش علمی قائل می‌شدند و ازآنجاکه دین و علم باهم تضادی ندارد به این نتیجه می‌رسیدند که مارکسیسم علم مبارزه بوده و باید از آن استفاده کرد.  رهبران اولیه سازمان در حالی برای عقیده مارکسیستی نقش علمی قائل می‌شدند که بسیاری از اندیشمندان و حتی خود مارکسیستها بر ایدئولوژیک بودن این اندیشه اذعان می‌کردند.

احمد احمد از اعضای سابق سازمان ترویج بی‌عاطفگی و تبدیل انسان به موجودی تک‌بعدی را از مشکلات سازمان عنوان کرده و می‌گوید در قبل از انقلاب اسلامی که با سازمان در ارتباط بوده به او گفته‌اند که تو به همسرت خیلی وابسته هستی و این برای ادامه راه تو و سازمان مخاطره‌آمیز است. با همین استدلالها همسرش را از او جدا می‌کنند. سازمان به‌مرور با شستشوی مغزی همسرش را به‌جایی می‌رساند که از او جداشده و زندگی خود را کاملاً در اختیار مجاهدین خلق قرار می‌دهد.
 
محسن نجات حسینی نیز می‌گوید سازمان مجموعه‌ای از دیدگاه‌های متضاد بود. هم دیدگاه ماتریالیستی و هم دیدگاه مذهبی در آن رایج بود؛ اما در عمل سازمان نه مذهبی و نه مادی بلکه التقاطی بود. او می‌گوید در سازمان دو طیف عضو می‌شدند، یکی مذهبیها و دیگری افرادی که فقط برای مبارزه با شاه و بدون انگیزه مذهبی وارد سازمان می‌شدند. این مسئله باعث شده بود تا در بسیاری از مواقع سازمان دچار دوگانگی شود.

به‌عنوان‌مثال زمانی که قرار بود چند عضو سازمان با یکی از گروه‌های مبارز غیر ایرانی در خارج ملاقات کنند، وقتی مطرح می‌شود که درباره ایدئولوژی خود چه بگوییم؛ برخی از اعضای گروه گفتند بگوییم مارکسیست ـ لنینیست. این پیشنهاد در حالی مطرح می‌شد که همینها متنی همراه داشتند که در آن نوشته بود ما در مبارزه از سرچشمه فیاض قرآن بهره می‌بریم.

محمد محمدی گرگانی غرور کاذب و خودبرترپنداری را از معضلات سازمان عنوان کرده و می‌گوید در تحلیلی که سازمان در سال 52 درباره تقسیم نیروها ارائه داد گفت که سازمان مجاهدین خلق پیشرفته‌ترین نیروی توحیدی جهان است. به این دلیل که هم موحد است و هم نفی استثمار می‌کند. سازمان بعد از خودش چریکهای فدایی و مارکسیستها را قرارداد و سپس افرادی مانند طالقانی و شریعتی. به عبارتی سازمان برای مارکسیستها نقش بیشتری از مذهبیها در مبارزه قائل بود.

محمدی می‌گوید سازمان به حدی دچار غرور شده بود که یک‌بار در زندان با مسعود رجوی به اتاق آیت‌الله انواری می‌روند. رجوی با بی‌احترامی می‌گوید که ببیند سازمان چه تئوری راه‌گشایی آورده است. یک نفر از بچه‌های ما مارکسیست نشدند اما بچه‌های شما به چه وضع بدی افتاده‌اند. محمدی می‌گوید که انواری آن روز محترمانه برخورد کرد اما دو سال بعد که سازمان مارکسیست شد در عمل ادعاهای آن روز باطل شد.

عزت شاهی نیز که زمانی با مجاهدین در ارتباط بوده می‌گوید که به‌مرور تفکری در بین آنها رایج شد که هر کس بخواهد مبارزه کند ما باید به آنها کمک کنیم. نتیجه این تفکر این شد که تعداد افراد لاابالی در سازمان افزایش یافت. عزت شاهی درباره نوع بر خود سازمان با اندیشه‌های منتقد می‌گوید در ابتدا که من ایرادهای آن را به‌خصوص در مسائل مذهبی مطرح می‌کردم، سعی داشتند من را متقاعد کنند اما وقتی از این کار عاجز ماندند دیگر برخی از متون سازمان را به من نمی‌دادند. درواقع او را به دلیل موضع انتقادی غیرخودی کرده بودند.

احمد احمد از اعضای سابق سازمان ترویج بی‌عاطفگی و تبدیل انسان به موجودی تک‌بعدی را از مشکلات سازمان عنوان کرده و می‌گوید در قبل از انقلاب اسلامی که با سازمان در ارتباط بوده به او گفته‌اند که تو به همسرت خیلی وابسته هستی و این برای ادامه راه تو و سازمان مخاطره‌آمیز است.

با همین استدلالها همسرش را از او جدا می‌کنند. سازمان به‌مرور با شستشوی مغزی همسرش را به‌جایی می‌رساند که از او جداشده و زندگی خود را کاملاً در اختیار مجاهدین خلق قرار می‌دهد. درواقع به نظر احمد برای سازمان زندگی افراد فقط زمانی معنا داشت که در خدمتش قرار می‌گرفتند.

حسین روحانی می‌گوید که همین تک‌بعدی بودن سازمان همراه با آموزشهای التقاطی افراد را به‌جایی رساند که در سال 54 رسماً از اسلام جداشده و خود را مارکسیست اعلام کردند. او می‌گوید: مارکسیست شدن سازمان در اساس به مواضع التقاطش برمی‌گشت. ما به‌جایی رسیدم که باید بین اسلام و مارکسیسم یکی را انتخاب می‌کردیم.

عبدالرضا نیک‌بین از بنیان‌گذاران سازمان درباره این انحرافات چندی قبل از فوت شدنش در مصاحبه‌ای گفت: تغییر ایدئولوژی سازمان نتیجه یک بحران اخلاقی بود که مجاهدین دچارش شدند. انسان باید برای خود چارچوبهای اخلاقی تعریف کند. اگر انسانی فاقد این باشد دچار بحران می‌شود. در واقع انسان بدون چارچوب اخلاقی مشخص، توان درک پیچیدگیهای مسائل اجتماعی را از دست می‌دهد و چون نمی‌تواند این ناتوانی را پر کند، دچار بحران شده و ممکن است به جنایت منتهی شود. سازمان دچار بحران اخلاقی شد چون فردیت را انکار کرد و از درک پیچیدگیهای این مسئله عاجز ماند. دلیلش نیز زندگی گروهی و خانه‌های تیمی بود.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران